تشدید بحران منطقه‌ای در سایه رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی

جنگ، کشتار، آوارگی و ویرانی تمام آن‌چیزی‌ست که امروز منطقه‌ی وسیعی از خاورمیانه، آسیای مرکزی، شمال و حتا مرکز آفریقا را در برگرفته است. جنگ‌هایی که در نگاه اول ریشه در اختلافات فرقه‌ای و مذهبی دارند اما با نگاهی عمیق‌تر ماهیت واقعی این جنگ‌های ارتجاعی که ریشه در منافع مشخص قدرت‌ها و بازیگران آشکار و نیمه آشکار آن دارند، روشن می‌گردد.

جدا از میزان بی‌سابقه‌ی پناهندگان، براساس آمارهای منتشره ۳۸ میلیون نفر در کشور زادگاه خود در اثر جنگ آواره هستند که بیشترین تعداد مربوط به کشورهای خاورمیانه است، آماری که باید قربانیان جنگ داخلی یمن را نیز بر آن افزود. این تعداد از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون بی‌سابقه بوده و این فقط یکی از نتایج بحران و جنگ‌های پیش گفته است، جنگ‌هایی که تاکنون تنها در سوریه ۲۰۰ هزار کشته برجای گذاشته است. نفرت فرقه‌ای و مذهبی به‌جایی رسیده است که حتا در کشتی حامل پناهجویان، کشتی‌هایی که تاکنون هزاران پناهجو را به قعر دریا فرستاده است، مسلمانان به قتل‌عام مسیحیان پرداخته و آن‌ها را طعمه دریا ساختند. براستی این تراژدی را چگونه می‌توان به تصویر کشاند؟!
در واقع بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، مردم جهان شاهد تشدید بحران در این منطقه‌ی وسیع و بزرگ بوده‌اند. ابتدا لشکرکشی‌های دولت آمریکا و متحدان‌اش به افغانستان و سپس به عراق که نه تنها نتوانست به آرامش در این کشورها منجر گردد، بلکه به بحرانی‌تر شدن منطقه، فراگیرشدن آن و رشد بی‌سابقه‌ی نفرت‌های فرقه‌ای و مذهبی انجامید.
اما اگر در بخشی از آفریقا بحران‌ها و درگیری‌های منطقه‌ای اغلب در قالب جنگ بین مسلمانان و مسیحیان بروز یافته، در خاورمیانه جنگ‌ها عموما به صحنه‌ی درگیری بین دولت‌ها و قدرت‌های سنی مذهب با شیعه تبدیل شده است. سوریه، عراق و یمن برجسته‌ترین نمونه‌های این نوع جنگ‌ها در لحظه‌ی کنونی هستند. جنگ‌هایی که البته به این سه کشور محدود نبوده و دیگر کشورهای منطقه هم‌چون لبنان، بحرین، عربستان، ترکیه و ایران را به نوعی تحت‌تاثیر قرار داده است. درگیری‌های اخیر در مناطق شیعه‌نشین عربستان و بلوچستان ایران که عموما سنی مذهب هستند، از همین نمونه می‌باشند.
اما اتفاق مهم در هفته‌های اخیر جنگ داخلی یمن است که به یک نقطه عطف در رقابت قدرت‌ها و دولت‌های منطقه‌ای تبدیل شده است. اگر تا پیش از جنگ داخلی یمن، رقابت دولت‌های ایران و عربستان به عنوان دو بازیگر اصلی این ماجرا، در سوریه و به‌نوعی در عراق و لبنان نیمه آشکار و غیررسمی در جریان بود و حتا دو طرف تلاش داشتند ظاهر رابطه سیاسی را تا اندازه‌ای حفظ کنند، امروز اما اوضاع یمن شرایط را کاملا تغییر داده است. جنگ داخلی یمن بحران منطقه‌ای را به نقطه‌ای رسانده که هیچ چشم‌انداز روشنی برای آن در کوتاه مدت قابل تصور نیست.
در تاریخ روابط ایران و عربستان پس از برسرکارآمدن حکومت اسلامی در ایران، دو دوره روابط این کشورها به بحران حادی منجر گردید. بار اول مرداد سال ۱۳۶۶ که ۲۷۶ نفر از حجاج ایرانی در عربستان کشته و حدود ۳۰۰ نفر دیگر زخمی شدند. این حادثه منجر به قطع روابط دیپلماتیک دو کشور و تعطیلی سفارت‌خانه‌ها تا فروردین ۱۳۷۰ گردید. دو طرف یکدیگر را مقصر این رخداد دانستند و دعواهای لفظی زیادی نیز بین آن‌ها صورت گرفت اما در همین حد باقی ماند. این بار اما تنها صحبت‌از دعواهای لفظی و آرزوی سقوط “آل سعود” در سخنان خامنه‌ای و دیگر رهبران مذهبی و نظامی ایران نیست، این بار صحبت از جنگی است که دو کشور را به‌صورت مستقیم به رویارویی کشانده است. اگرچه دولت ایران مداخله نظامی در یمن را رد می‌کند، اما کسی نیست که این ادعا را جدی بگیرد، همان‌طور که این ادعاها در مورد سوریه و عراق جدی گرفته نمی‌شود. همگان از حمایت‌های دولت ایران از حوثی‌های یمن (گروه انصارالله) آگاهی دارند. وقتی که فرمانده سپاه از ایجاد هلال شیعی در نتیجه همدل شدن مسلمانان (بخوان شیعیان طرفدار و یا نزدیک به حکومت اسلامی ایران) از لبنان و سوریه تا عراق، یمن و ایران صحبت می‌کند در عمل معنایی جز جنگی اعلام نشده‌بین دولت‌ها و قدرت‌های شیعه با دولت‌ها و قدرت‌های سنی ندارد.
در حقیقت سیاست‌های منطقه‌ای دولت ایران بود که منجر به همدل شدن بسیاری از دولت‌های عربی و یا اسلامی علیه ایران شد. به‌گونه‌ای که حتا دولت‌های افغانستان و پاکستان از حملات عربستان به یمن حمایت کرده و دولت‌های سنگال و سودان (که حتا در دوره‌ای روابط بسیار نزدیکی با جمهوری اسلامی داشت و دولت ایران با ایجاد کارخانه‌های اسلحه‌سازی در این کشور بخشی از سلاح‌های مورد نیاز نیروهای مورد حمایت خود را تامین می‌کرد) آمادگی خود را برای پیاده کردن سرباز در خاک یمن و جنگ با انصارالله (گروه شیعیان حوثی) اعلام کردند.
ایجاد ارتش عربی با حضور ارتش قدرتمند مصر یکی دیگر از نتایج این بحران است. ارتشی که به صراحت هدف از تشکیل آن مقابله با “ماجراجویی‌های دولت ایران” اعلام شده است. از دیگر نتایج بحران یمن، حمایت علنی‌تر نظامی و مالی دولت‌های عربی حاشیه خلیج فارس هم‌چون عربستان و قطر از نیروهای اسلامی افراطی و حتا وابسته به القاعده هم‌چون جبهه النصره در کشورهایی هم‌چون سوریه است که بی‌شک به تشدید جنگ در سوریه خواهد انجامید. اما مساله مهم این است که طرف دیگر ماجرا نیز دست بسته نبوده و ضمن این‌که از قدرت نظامی بالایی برخوردار است، به‌هیچ عنوان حاضر به از دست دادن پایگاه‌هایش به‌ویژه در لبنان، عراق، سوریه و یمن نیست و این را می‌توان به‌خوبی در سخنان مقامات دولتی و نظامی ایران و حتا افرادی چون رهبر حزب‌الله لبنان دید. آن‌جا که به‌اصطلاح امنیت سوریه، عراق و یمن را امنیت ایران می‌خوانند، مکرر و به اشکال گوناگون این موضع را در بوق می‌کنند و حتا رنگ و لعاب “ایدئولوژیک” به آن می‌زنند. در یک کلام دولت ایران بقای خود را به حفظ موقعیت خود در این کشورها گره زده است.
واقعیت این است که به‌رغم حملات شدید هوایی عربستان، این حملات نتوانستند مانع پیشروی گروه انصار‌الله و متحدان‌اش در یمن شوند، به‌طوری که در روزهای گذشته بندر عدن به‌رغم تمام تلاش عربستان و متحدان‌اش به تسخیر آن‌ها درآمد. به این ترتیب اگر عربستان و متحدان‌اش توانستند حمایت بسیاری از دولت‌ها و حتا شورای امنیت را کسب کنند از دیگر سو در صحنه‌ی جنگ هیچ موفقیتی نداشتند.
بنابر این تا این‌جای کار شاهد تشدید جنگ‌هایی هستیم که هیچ برنده‌ای در کوتاه مدت برای آن قابل تصور نیست. از یک سو دولت ایران و نیروهای متحدش که حاضرند تا سرحد مرگ مقاومت کرده و حتا دامنه‌ی نفوذ خود را گسترش دهند و از سوی دیگر دولت‌های ثروتمند عربی و متحدین آن‏ها که با اتکا به سلاح‌های مدرن خود می‌خواهند “هلال شیعی” را از روی کره زمین محو کنند. در عراق اگر نیروهای شبه‌نظامی شیعه یک منطقه را از داعش بازپس می‌گیرند، داعش از منطقه‌ی دیگری حمله خود را آغاز می‌کند. در سوریه نیز درگیری‌ها حادتر شده است و بویژه حزب‌الله لبنان به دلیل ضعف ارتش سوریه بیش از گذشته در جنگ سوریه و حتا بخش‌هایی از لبنان وارد شده که این امر فضای سیاسی لبنان را که پیش از این نیز بحرانی بود بحرانی تر کرده است، کشوری که مدتهاست بر اثر اختلافات داخلی، انتخاب رئیس جمهور در آن با بن‌بست روبرو شده است.
از سوی دیگر دولت‌ها و قدرت‌های متخاصم از هر فرصتی برای تضعیف رقیب استفاده می‌کنند. جمهوری اسلامی اگر بتواند به سیاست‌های جاه‌طلبانه‌ی خود در کشورهای دیگر هم‌چون بحرین خواهد افزود و از سوی دیگر دولت‌های رقیب نیز بیکار ننشسته و به تضعیف متحدان حکومت اسلامی ایران خواهند پرداخت. وقتی مشاور ویژه اردوغان می‌گوید ایران بیش از اسرائیل به اسلام ضربه زده، تنها بیانگر عمق اختلافات و بحران کنونی است.
در چنین شرایطی‌ست که سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرار است در یک اتفاق نادر همگی به آمریکا رفته تا با شُل کردن کیسه‌ها در برابر دولت آمریکا که امروز – و بویژه با نزدیک شدن به انتخابات – به شدت به بالا بردن تحرک اقتصادی نیاز دارد، توازن قوا را با خرید سلاح‌ها و امکانات نظامی پیشرفته به نفع خود تغییر دهند.
اما آیا این جنگ حتا در این صورت پیروزی خواهد داشت؟
بی‌شک توده‌های محروم، این قربانیان همیشگی جنگ‌های ارتجاعی بزرگ‌ترین مغلوبان جنگ خواهند بود. جنگ، نبود پتانسیل انقلابی در اثر ساختارهای عقب‌افتاده‌ی سیاسی و اقتصادی در بسیاری از این کشورها و نیز منافع و سیاست قدرت‌های برتر امپریالیستی در لحظه‌ی کنونی که مهم‌ترین اصل برای آن‌هاضدیت با هر تغییر انقلابی است، منجر به تقویت و رشد نیروهای ارتجاعی در لحظه‌ی کنونی خواهد شد. یکی از نتایج سیاست‌های امپریالیستی این است که جنگ دولت‌ها و قدرت‌های شیعه و سنی نباید برنده‌ای داشته باشد و این موازنه نباید به‌طور قطعی به نفع دیگری به‌هم بخورد چرا که هرگونه تغییر موازنه و مثلا شکست دولت ایران می‌تواند به تحولاتی غیرقابل پیش‌بینی در این کشور منجر شود و این مساله خط قرمز قدرت‌های امپریالیست است. و درست همین سیاست است که به تداوم و رشد بحران منجر می‌شود.
در شرایطی که جهان سرمایه‌داری راه‌حلی برای گذر از دوران طولانی رکود اقتصادی ندارد، در شرایطی که قدرت‌های امپریالیستی خواهان برنده‌ای در این جنگ نیستند، در شرایطی که جنگ نه تنها معضلی مانند گران شدن بهای نفت را که برای اقتصاد کشورهای اروپایی حیاتی‌ست به بار نیاورده بلکه برعکس نیازهای تسلیحاتی می‌تواند به منبع درآمدی برای این کشورها تبدیل شود، در شرایطی که دولت‌های امپریالیست از جنگ‌های کنونی و تشدید نفرت مذهبی می‌توانند بهره‌برداری‌های سیاسی گسترده‌ای بکنند بویژه در داخل کشور خود، و بالاخره در شرایطی که دو طرف اصلی ماجرا به‌هیچ‌عنوان حاضر به عقب‌نشینی و یا پذیرش شکست نیستند، چشم‌انداز حل و کاهش بحران ‏های منطقه‌ای بسیار تیره و تار به نظر می‌آید. اگر چند صباحی قبل سوریه مساله اصلی بود، بعد عراق و اکنون یمن نیز به سرنوشتی مشابه دچار شده‌اند و این جنگ می‌رود تا مرزهای خود را گسترش دهد. و این جنگ می‌رود تا ویرانی‌ها و قربانیان بیشتری به بار آورد. جنگی که قرار نیست پیروزی داشته باشد، مشکل است تا پایانی برای آن تصور کرد، همان‌گونه که جنگ ایران و عراق ۸ سال طول کشید. حتا فرضِ کاهش موقتی بحران در یک منطقه، هرگز به معنای فروکش کردن بحران و جنگ قدرت در منطقه نخواهد بود.
جنگ‌ها و بحرانی که اکنون بخش بزرگی از آفریقا و آسیا را فراگرفته بیش از هر چیز نشانه‌ی اوج گندیدگی نظام سرمایه‌داری جهانی هستند که در بحران اقتصادی بسیار عمیقی گرفتار شده است. جهانی که انسان‌ها برای کشتار یکدیگر روزانه به اختراع و ساخت سلاح‌های پیشرفته و کشتار دسته جمعی جدیدی می‌پردازند که بتواند انسان‌های بیشتری را از کودکان تا زنان و مردان هراسان از جنگ را در خون غوطه‌ور سازد.
تنها راه برای پایان جنگ‌ها و مصیبت‌های آن، پایان دادن به مصیبت بزرگ یعنی مناسبات سرمایه‌داری‌ست. اما آیا در چنین شرایطی می‌توان دگرگونی‌های انقلابی را در منطقه به انتظار نشست؟! تنها یک چیز مسلم است، همیشه می‌توان برای آن مبارزه کرد، برای پایان دادن به جنگ های ارتجاعی وکشتار انسان‏ها، برای نابودی رژیم های سرمایه داری وبرای رسیدن به آزادی، رفاه و برابری.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۹۳ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.