اجساد مزدوران سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران که در جنگ داخلی سوریه به قتل رسیدهاند، یکی پس از دیگری وارد ایران میشوند. در هفتههای اخیر مدام بر تعداد تلفات نیروهای نظامی رژیم افزودهشده است. آمار دقیقی از کشتهها اعلام نمیشود. آنچه برملا میگردد، اسامی فرماندهان ردهبالای سپاه است. اما افزایش این تلفات در آن حد هست که جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران را ناگزیر به اعتراف در یک گفتگوی ویژه خبری کند.
وی در پاسخ به این سؤال که چرا آمار تلفات نظامیان جمهوری اسلامی در سوریه روبه افزایش است، گفت: “دوستان ما برای کمک مستشاری مؤثر باید از صحنهها بازدید کنند و با واقعیتهای میدان آشنا شوند تا بتوانند کمک بهتری صورت دهند. آنها نمیتوانند در اتاق بنشینند و به ارتش سوریه کمک کنند. البته تعداد شهدای ما زیاد نیست اما نسبت به گذشته بیشتر به چشم میآید.” او آماری از این تلفات نداد، اما با توجه به اینکه چهار ماه پیش که هنوز جمهوری اسلامی حضور نظامی مستقیمش را در سوریه کتمان میکرد، خبرگزاری رسمی رژیم، تعداد تلفات رژیم را بیش از چهارصد نفر اعلام نمود، اکنون تلفات نظامیان رژیم میباید چند برابر این رقم باشد.
جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران در این گفتگو، همچنین پرده از اهداف توسعهطلبانهی پاناسلامیستی رژیم در منطقه خاورمیانه برداشت. وی در پاسخ به این سؤال که دلیل حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه چیست؟ گفت: “به این دلیل که احساس و برداشت ما نسبت به این صحنه این است که همه مسلمانان جهان اسلام سرنشینان یک سفینه هستند و ازلحاظ منافع در یک راستا قرار دارند و استکبار به دنبال این است که خطکشیهای عظیمی را در جهان اسلام صورت دهد، از ابتدای تحولات در سوریه در کنارشان بودیم.” اما بالاخره پسازاین کلیگوئی علت حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه چیست؟ وی پاسخ میدهد: “ما برای سوریه یک ارزش استراتژیک و فوقالعاده قائلیم. امنیت بخشهای زیادی از جهان اسلام و سوریه و امنیت ملی ما به هم گرهخورده است. حضور ما در سوریه علاوه بر جنبه اعتقادی، جنبههای استراتژیک هم دارد.”
به زبان صریح و روشن، این همان سیاست توسعهطلبانه و تجاوزگرانهای است که جمهوری اسلامی از آغاز موجودیت خود، بهعنوان جزء جدائیناپذیری از سیاست خارجی خود، آن را ادامه داده است و نتیجه آن برای تودههای مردم ایران و منطقه جنگ، کشتار و ویرانگری بوده است.
به هر برهه از تاریخ موجودیت جمهوری اسلامی ایران نظری بیفکنیم، چیزی جز این نبوده و نخواهد بود. این سیاست خارجی ارتجاعی و ویرانگر، ادامه و مکمل سیاست داخلی ارتجاعی جمهوری اسلامی است. سیاست خارجی هر دولتی، بسط و ادامه سیاست داخلی آن دولت، به ورای مرزهای کشوری آن دولت است. این واقعیت را که تجربه و تاریخ بر آن مهر تأیید زده است، جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، آشکار و عیان در برابر تودههای مردم ایران به نمایش گذاشته است.
سیاست داخلی دولت دینی جمهوری اسلامی بهعنوان پاسدار نظم ستمگرانه سرمایهداری و حافظ منافع سرمایهداران، تمام ثروتمندان و دستگاه انگل روحانیت، از همان آغاز موجودیت این دولت بر سرکوب و اختناق، شکنجه و کشتار، زندان و اعدام، تبعیض و نابرابری، بی حقوقی مردم و در یککلام، استبداد و وحشیگری اسلامی استوار بوده است. سراسر دوران موجودیت جمهوری اسلامی بهوضوح این حقیقت را به همگان نشان داده است.
این سیاست داخلی بهغایت ارتجاعی وقتیکه به ورای مرزهای کشور بسط یافت، نمیتوانست به چیز دیگری جز یک سیاست خارجی بهغایت ارتجاعی، توسعهطلبانه، جنگ افروزانه و ضد انسانی بیانجامد. دخالت نظامی کنونی جمهوری اسلامی در تعدادی از کشورهای منطقه خاورمیانه و برافروختن جنگهای فرقهای مذهبی، اتفاق جدیدی در سیاست خارجی رژیم نیست.
یکی از ویژگیهای بارز سیاست خارجی جمهوری اسلامی، از بدو استقرارش در ایران، توسعهطلبی پاناسلامیستی و تلاش برای کسب هژمونی در منطقه خاورمیانه بوده است.
گرچه به دلایل اقتصادی، سیاسی و نظامی، در قد و قواره جمهوری اسلامی نیست که به این اهداف جاهطلبانه خود جامه عمل پوشد و از همین رو تمام اقداماتش به ماجراجوییهای سیاسی و نظامی انجامید، اما بهرغم شکستهای مفتضحانهاش، همچنان تا به امروز به این ماجراجوییها ادامه داده است. این سیاست، نهفقط آسیبهای جدی به شرایط زندگی مردم ایران وارد آورده، بلکه برای تعدادی از کشورهای منطقه خاورمیانه از نمونه عراق، لبنان، سوریه، یمن، نیز، ویرانگری و کشتارهای فجیع به بار آورده است.
جنگافروزی جزء جدائیناپذیری از سیاست توسعهطلبانه پاناسلامیستی است. جمهوری اسلامی فقط از طریق برافروختن جنگهای فرقهای مذهبی و حضور مستقیم و غیرمستقیم در این جنگهاست که قادر است، سیاستهای توسعهطلبانه خود را پیش ببرد. از همین روست که جنگطلبی جزء جدائیناپذیری از موجودیت جمهوری اسلامی ایران است. خمینی در توجیه همین جنگافروزی مذهبی بود، که صریح و بیپرده گفت: “آن مذهبی که در آن جنگ نیست، مذهب نیست.”
در آغاز، این سیاست توسعهطلبانه و جنگطلبانه، زیر شعار “صدور انقلاب” که چیز دیگری جز صدور ارتجاع اسلامی، از طریق سازماندهی گروههای تروریست اسلامی نبود، انجام میگرفت، که نتیجه فوری آن، فاجعه جنگی ۸ ساله برای مردم ایران بود.
این جنگ آنگونه که توجیهگران نظم ارتجاعی اسلامی حاکم بر ایران ادعا میکنند، بیمقدمه آغاز نشد. جمهوری اسلامی بهمحض استقرار در ایران، آغاز به سازماندهی گروههای اسلامگرای شیعه و گسیل آنها به کشورهای منطقه نمود. سازماندهی، تجهیز و گسیل گروههای اسلامگرای شیعه عراقی به مناطق مرزی، به درگیریهای پراکنده نظامی میان دو رژیم حاکم بر عراق و ایران در سال ۵۸ انجامید.
جمهوری اسلامی با این ماجراجویی، رژیم عراق را که پس از سرنگونی رژیم شاه در رؤیای ایفای نقش ژاندارمی منطقه بود، تحریک به حمله نظامی کرد. بنابراین نخستین دست آورد صدور ارتجاع اسلامی، لشکرکشی نظامی عراق به ایران و اشغال مناطقی از خوزستان در سال ۵٩ بود. خمینی، این جنگ ارتجاعی را که جز کشتار برای مردم ایران و عراق نتیجهای در پی نداشت، نعمت خدا نامید. چرا نعمت؟ برای اینکه در خدمت آن اهداف و سیاستی بود که جمهوری اسلامی برای صدور ارتجاع اسلامی و توسعهطلبی به آن نیاز داشت. از همین رو، پس از گذشت یک سال، وقتیکه ارتش عراق به پشت مرزها عقبنشینی کرد و حتی برخی دولتهای منطقه واسطه برقراری آتشبس شدند، جمهوری اسلامی نهفقط از پذیرش آتشبس سرباز زد، بلکه تازه اهداف واقعی خود را در این جنگ برملا کرد. شعار جنگ، جنگ تا فتح کربلا و راه قدس از بغداد میگذرد، به سیاست رسمی و علنی جمهوری اسلامی تبدیل شد.
جمهوری اسلامی با ادامه این جنگ ارتجاعی ۸ ساله، لطمات غیرقابل جبرانی به مردم ایران وارد آورد. صدها هزار تن کشته و معلول شدند. میلیونها تن آواره شدند. تعدادی از شهرها به ویرانه تبدیل شدند و میلیاردها ثروت کشور نابود شد.
جمهوری اسلامی، تنها زمانی حاضر به پذیرش آتشبس شد که در جبههها، پیدرپی با شکست روبهرو گردید، تعداد کشتهها مدام افزایش یافت، مردمی که پی به اهداف جنایتکارانه رژیم از ادامه جنگ برده بودند، دیگر حاضر نبودند به جبهه بروند و دیگر پولی برای ادامه جنگ نیز باقی نمانده بود. جمهوری اسلامی برای تحقق اهداف توسعهطلبانه خود، در این جنگ با شکست مواجه شد، اما این بدان معنا نبود که از این سیاست عقبنشینی کرده است. موجودیت جمهوری اسلامی با جنگطلبی و توسعهطلبی عجین است.
فرصت مناسب جدید را برای ادامه این سیاست، امپریالیسم آمریکا از طریق اشغال نظامی عراق فراهم کرد. سهم همکاری جمهوری اسلامی و گروههای اسلامگرای شیعه متحد امپریالیسم آمریکا در اشغال نظامی عراق، سهیم شدن باندهای اسلامگرای شیعه در کابینه دستنشانده بوش در عراق بود.
جمهوری اسلامی تمام امکانات اقتصادی، سیاسی و نظامی خود را برای تقویت اسلامگرایان شیعه در دولت عراق به کار گرفت. برای پیشبرد این سیاست، جنگ فرقهای شیعه و سنی را برافروخت که در آن مقطع از حمایت و پشتیبانی امپریالیسم آمریکا نیز برخوردار بود. سرکوب و کشتار سنی مذهبان عراقی و محروم ساختن آنها از ابتداییترین حقوق انسانی به سیاست رسمی گروههای اسلامگرای شیعهمذهب موردحمایت جمهوری اسلامی تبدیل گردید. از درون این سیاست ارتجاعی برافروختن جنگ فرقهای بود که گروههای ارتجاعی سنی مذهب از نمونه داعش سر برآوردند، رشد کردند و به دیگر کشورهای منطقه، ازجمله سوریه نیز کشیده شدند.
دخالت جمهوری اسلامی در عراق و تلاش برای سلطه بر این کشور از طریق گروههای مرتجع شیعه، تنها نتیجهای که در پی داشت، افزایش کشتار و ویرانی در این کشور، توسعه فرقهگرایی، دخالت دیگر کشورهای منطقه به حمایت از گروههای اسلامگرای سنی و سپردن نیمی از عراق به گروهارتجاعی داعش و در یککلام ویرانگری بود. جمهوری اسلامی ایران در کنار امپریالیسم آمریکا مسئول ویرانی کنونی عراق و کشتار صدها هزار تن از مردم این کشور است.
سیاست توسعهطلبانه پاناسلامیستی جمهوری اسلامی و دامن زدن به جنگهای فرقهای در منطقه، به عراق محدود نماند. نقش جمهوری اسلامی در کشتار و ویرانگری سوریه نمونه دیگری است. رژیم ارتجاعی بعثی اسد، چهار سال پیش با وحشیگری، قیام و انقلاب تودههای میلیونی مردم این کشور را درهم شکست. جمهوری اسلامی حامی و مشوق اصلی رژیم اسد در سرکوب و کشتار مردم سوریه، زیر لوای اهمیت استراتژیک و اعتقادی برجای ماندن حکومت علویان بود. دخالت روزافزون جمهوری اسلامی در سوریه و تقویت و حمایت رژیم اسد، به درگیریهای درونی این کشور نیز رنگ فرقهای داد. مبارزه مردم سوریه از مسیر انقلابی خود منحرف گردید و به جنگ شیعه و سنی تبدیل گردید. این دخالت سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در سوریه نهفقط منجر به تقویت گروههای اسلامگرای سنی و ضد شیعه از نمونه داعش و القاعده گردید، بلکه دخالت روزافزون دیگر دولتهای منطقهای را در سوریه در پی داشت.
عاید جمهوری اسلامی چه شد؟ جمهوری اسلامی میلیاردها دلار از حاصل دسترنج کارگران ایران را هزینه حفظ رژیم اسد و گسیل مخفیانه هزاران مزدور نظامی به درون سوریه کرد. نتیجه، اما نه نجات اسد، و تحقق اهداف توسعهطلبانه جمهوری اسلامی، بلکه تسلط ارتجاعیترین گروههای اسلامگرای سنی بر بیش از نیمی از این کشور بود. جمهوری اسلامی اما در تعقیب سیاستماجراجویانه خود راه دیگری جز این نداشت که مزدوران سپاه پاسداران را علناً به سوریه گسیل دارد. حالا دیگری ابایی ندارد که اعتراف کند جمهوری اسلامی یک دولت تجاوزکار و توسعهطلب است و به قول جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران منافعش به لحاظ اعتقادی، یعنی شیعهگری و استراتژیک یعنی توسعهطلبی ایجاب میکند که در سوریه مداخله نظامی داشته باشد. واقعیت قضیه این است که جمهوری اسلامی، پس از آنهمه هزینه و سرمایهگذاری در سوریه برای حفظ رژیم اسد و اقلیت علوی در رأس قدرت، با شکست روبهرو شده است. اما این هنوز پایان ماجرا نیست. مداخله روزافزون قدرتهای رقیب منطقهای و جهانی در سوریه، میتواند جنگ داخلی در این کشور را طولانیتر کند. جمهوری اسلامی هم ناگزیر است، بیشازپیش در باتلاق جنگ داخلی سوریه فرورود، نیروهای نظامی بیشتری را به این کشور گسیل دارد و میلیاردها دلار دیگر صرف ادامه جنگ فرقهای کند. اما در مرحلهای دیگر، گسیل پاسداران مزدور کفایت نخواهد کرد و با گسیل سرباز، توده مردم را وارد جنگی خواهد کرد که جز کشتار و ویرانی بیشتر، نتیجهای در پی نخواهد داشت.
جمهوری اسلامی درنتیجه سیاست توسعهطلبانه پاناسلامیستی دخالت در سوریه، نهفقط میلیاردها ثروت کشور را صرف جاهطلبیهای ماجراجویانه خود کرده است، نهفقط بر تعداد تلفات این رژیم افزودهشده است، بلکه در کنار رژیم اسد، عامل و مسئول کشتار دهها هزار تن از مردم و آوارگی میلیونها سوری است.
ماجراجوئیهای توسعهطلبانه جمهوری اسلامی به عراق و سوریه محدود نمیشود، یمن نمونه دیگری است. وضعیت فاجعهبار مردم یمن بر کسی پوشیده نیست. چندین ماه است که مردم زحمتکش و فقیر یمن نهفقط شب و روز زیر بمبارانهای مداوم و حملات نظامی رژیم ارتجاعی عربستان سعودی و متحدان آن، قرار دارند، بلکه از ابتدائیترین امکانات رفاهی، درمانی، بهداشتی و آموزشی هم محروم شدهاند. اما چه شد که عربستان سعودی و گروهدیگری از کشورهای عربی منطقه دست به اقدام نظامی در یمن زدند؟ پاسخ بر کسی پوشیده نیست. جمهوری اسلامی ایران در ادامه سیاست توسعهطلبانه پاناسلامیستی خود تلاش نمود، یک اقلیت شیعهمذهب این کشور را تحت رهبری یک گروه اسلامگرا به نام انصار الله، بسیج و مسلح کند و آنها را به شورش برای به دست گرفتن قدرت و برقراری حکومت اسلامی وادارد. اما پوشیده نبود که این اقدام، واکنش گروههای رقیب این جریان و نیز دولتهای منطقهای رقیب جمهوری اسلامی از نمونه عربستان سعودی را درپی خواهد داشت. همین اتفاق رخ داد و یمن هم به سرنوشت عراق و سوریه گرفتار آمد.
این ماجراجویی جمهوری اسلامی نیز چیزی عایدش نکرد و پروژهبرقراری حکومت اسلامی در یمن با شکست روبهرو گردید. تنها نتیجه آنهم تاکنون کشتار گروهی از مردم یمن توسط ائتلاف تحت رهبری عربستان و ویران شدن برخی از شهرهای این کشور بوده است.
بنابراین روشن است که جمهوری اسلامی چه نقش ویرانگری در منطقه خاورمیانه داشته و دارد.
اگر جنگهای ارتجاعی فرقهای شیعه و سنی در تعدادی از کشورها در جریان است، یک پای اصلی و مهم برافروختن این جنگهای فرقهای، جمهوری اسلامی است. نقش جمهوری اسلامی در برافروخته شدن جنگهای فرقهای با استناد به این واقعیت نیز روشن میگردد که پیش از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، بهرغم وجود برخی دولتهای دینی در خاورمیانه، جنگهای ارتجاعی شیعه و سنی وجود نداشت. مردم کشورهای این منطقه باوجود داشتن اعتقادات مذهبی متفاوت، با یکدیگر زندگی میکردند، اختلافات جدی نداشتند و مبارزات مشترک آنها علیه طبقات حاکم بر این کشورها و قدرتهای امپریالیست بود. جمهوری اسلامی برای پیشبرد سیاست توسعهطلبانه پاناسلامیستی خود، پرچمدار آغاز جنگهای فرقهای و منحرف ساختن مبارزات تودههای زحمتکش مردم منطقه شد.
اگر امروز در منطقه خاورمیانه گروههای بنیادگرای اسلامی از نمونه داعش، النصره و غیره توانستهاند رشد کنند و قدرت بگیرند، جمهوری اسلامی در کنار قدرتهای امپریالیست، باعثوبانی پیدایش و رشد این گروهها بودهاست.
جمهوری اسلامی نقش و رسالتی در منطقه خاورمیانه، جز ویرانی و کشتار نداشته است. مادام که جمهوری اسلامی در ایران بر سرکار است، نجات مردم خاورمیانه از فاجعهای که با آن روبرو هستند، محال است. مدتهاست که ائتلافی از قدرتهای جهانی برای سرنگونی دولت اسلامی موسوم به داعش شکلگرفته و روزانه اخباری از کشتن نیروهای این گروه ارتجاعی و بمباران مراکز و پایگاههای آن منتشر میشود. اکنون روسیه هم غیرمستقیم به این ائتلاف پیوسته است. اما داعش همچنان باقی است و به جنایات خود ادامه میدهد. این گروه را بهسادگی نمیتوان برانداخت، چراکه محصول سیاستی است که رژیم جمهوری اسلامی و گروههای شیعه وابسته به جمهوری اسلامی علیه سنیها در عراق و سوریه اعمال کرده و میکنند. اگر حتی تمام مناطقی که اکنون در دست این گروه است، از آن گرفته شود، بازهم به حیات خود ادامه خواهد داد. اگر این گروهنابود هم شود، مادام که سیاست فرقهگرایانه و توسعهطلبانه جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، گروههای دیگری با همین مختصات داعش، النصره و امثالهم جای آنها را خواهد گرفت.
در هفتهای که گذشت، قدرتهای منطقهای و جهانی برای پایان دادن به جنگ داخلی در سوریه اجلاسهای بینالمللی برگزار کردند. آنها وعده حل بحران سوریه را میدهند. اما مادام که جنگ داخلی سوریه خصلت یک جنگ فرقهای مذهبی دارد، راهحلی برای بحران سوریه و جنگ داخلی در این کشور نیست. مادام که جمهوری اسلامی میکوشد به سیاست توسعهطلبانه خود در سوریه زیر عنوان “جنبه اعتقادی و استراتژیک” ادامه دهد، راهی برای مقابله با داعش و القاعده در سوریه نیست. اگر به فرض، بحران سوریه هم حل شود ، اما جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه دهد، فردا کشور دیگری جای سوریه را خواهد گرفت، به همان سادگی که در یمن پیش آمد.
بنابراین، مادام که جمهوری اسلامی ایران به حیات خود ادامه میدهد، هیچ راهحلی بر نزاع فرقهای در خاورمیانه و رهایی مردم کشورهای این منطقه از شر جنگ شیعه و سنی نیست. بالعکس احتمال فرورفتن تعداد دیگری از کشورهای منطقه ازجمله کشورهایی از نمونه ایران نیز در این جنگ کثیف فرقهای، افزایش مییابد.
نخستین گام برای نجات مردم خاورمیانه از گنداب جنگ فرقهای شیعه و سنی، سرنگونی جمهوری اسلامی، این مدافع و آغازگر جنگهای فرقهای است. انجام این وظیفه برای نجات تمام مردم منطقه خاورمیانه، بر عهده طبقه کارگر و تودههای زحمتکش مردم ایران است. یک انقلاب در ایران نهفقط راه نجات مردم ایران از فجایع و ستمگریهای رژیم جمهوری اسلامی است، بلکه نجاتبخش مردم خاورمیانه از شر جنگ و کشتار فرقهای نیز خواهد بود.
نظرات شما