روز نهم دی ماه، رهبر حکومت اسلامی، سخنرانی غرّائی به مناسبت میلاد محمد، پیامبر مسلمانان ایراد کرد. وی که در دیدار با مسئولان نظام و جمعی از “سفرای کشورهای اسلامی” که در ارتباط با “کنفرانس وحدت اسلامی” در تهران بسر میبردند، سخن میگفت، از جایگاه به زعم خود “رهبر مسلمانان جهان” به چند موضوع اشاره کرد.
مهمترین محور سخنرانی خامنهای “اسلام” بود. وی ضمن اشاره به “دنیای پر از ظلم و تبعیض و خشونت” تلویحاً تلاش نمود اسلام را از تبعیض و ظلم و خشونت مبرّا جلوه دهد. خامنهای با ذکر اینکه “با ظهور اسلام و ولادت و بعثت پیامبر، روح زندگی و معنویت واقعی در جهان دمیده شده است، “دنیای اسلام” را به “تلاش برای دمیدن روح واقعی اسلام” فرا خواند. خامنهای با حمله به “تمدن غرب” گفت، “اکنون نوبت دنیای اسلام است تا درجهت برپایی تمدن نوین اسلامی حرکت کند”!
رهبر حکومت اسلامی، گیریم که در اوهام و خیالات خویش برای “دنیای اسلام” فرمان صادر میکرد، اما این را میدانست، دنیای اسلامی که باید به فرمان وی لبیک بگوید، دنیای دیگری جز همین وضعیت و شرایطی که در عربستان و سومالی و عراق و ترکیه و پاکستان و سوریه وایران و یمن و افغانستان و امثال آن جاریست، نیست، و کسی برای این تُرّهات تره خرد نمیکند وخلاصه اینکه فرمایشات رهبر مسلمانان جهان از چهار دیواری شیعیان ذوب در ولایت فراتر نمیرود، فورا اضافه کرد که “امیدی به سیاستمداران دنیای اسلام نیست “و سرانجام دست به دامان” علمای دین و روشنفکران راستین” شد تا ” در میان امت اسامی” روشنگری کنند!
خامنهای را نمیتوان یک “رهبر” خوش اقبال جهان اسلام خواند چرا که وی زمانی برای خریدن آبروی نداشته اسلام به تلاش برخاسته است که جنایات فجیع و تکاندهنده فرقههای گوناگون اسلامگرایان، به ویژه دولت اسلامی عراق و شام (داعش)، تبعیض و ستم و خشونت همزاد با آن را بیش از پیش در چشم جهانیان پدیدار ساخته است. اقدام وحشیانهی گردن زدن غیر مسلمانان و اسرای جنگی، “غنیمت” گرفتن زنان و دختران و فروش و تجاوز به آنان در خلافت اسلامی داعشیان و دار و دستههای اسلامگرای مشابه آن، چنان نفرت و انزجاری را در میان مردم متمدن جهان برانگیخته است، که هزاران سخن و “آیه” پیرامون “روح واقعی اسلام” و “تمدن نوین اسلامی” ذرهای تغییر در آن ایجاد نمیکند. بشریت مترقی از ارتکاب چنین جنایاتی، به شدت احساس شرم و بیزاری میکند . شرمی که عرق آن، حتا بر پیشانی بسیاری از مردم مذهبی و”مسلمان” عادی نیز نشسته است.
اما خامنهای که از “دمیدن روح واقعی اسلام” دم میزند تا به خیال خود، اسلام را از ظلم و تبعیض و خشونت مبرا جلوه دهد، آگاهانه از ورود به عمق ماجرا پرهیز میکند. او میداند که نمیتواند اقدامات داعش به تأسّی از پیامبر و سران و صدر اسلام، از نوع اعدام در ملاءعام و گردن زدن غیرمسلمانها و اسرای جنگی، غارت اموال و به بردگی بردن زنان و فروش و تجاوز به آنها را، زیر سوال ببرد و در عمق وجود خود این را میفهمد که خلافت اسلامی داعش، الگو و نمونهی تقریباً همان چیزیست که در زمان پیامبر مسلمین و خلفای اسلام جاری بوده است. به راستی مگر در حیات پیامبر اسلام و در جنگ با قبیلهیهودی “بنیقریظه” و پس از تسلیم آنها به دستور محمد و در حضور وی علی و زبیر گردن ۷۰۰ تا ۹۰۰ نفر را با شمشیر نزدند و آنان را به گودالهایی که از قبل آماده شده بود نیفکندند؟ مگر پس از قتلعام مردان قبیله، زنان و کودکانشان را که به اسارت مسلمانان درآمده بودند، در بازار بردگان نفروختند؟ (۱) مگر در خلافت ابوبکر، لشکریان اسلام در “الیس” هزاران تن از اسیران را گردن نزدند و زنان و دختران را به بردگی نبردند؟ (۲) مگر سپاه اسلام به فرماندهی “سعدبن وقاص” پس از فتح مدائن به اذن عمر خلیفه مسلمین، مردمی که شهر را ترک کرده بودند و برخی شمار آنان را بالغ بر صد هزار نفر ذکر کردهاند، در “جلولاء” قتلعام نکردند و ۶۰ هزار تن از زنان و دختران به “غنیمت” گرفته شده را به دارالخلافه نفرستادند؟(۳) مگر در زمان خلافت عثمان و به فرمان وی، گرگان و طبرستان و سیستان به خون کشیده نشد و مگر پس از تسلیم مردم شهر “تمیشه” تمام مردم شهر، به جز یک نفر را از دم تیغ نگذراندند؟(۴) مگر مسلمانان پس از فتح شوشتر و غارت اموال مردم شهر، تمام کسانی را که اسلام نیاوردند، گردن نزدند؟ مگر در همین جمهوری اسلامی، مردم سنندج و قارنا و ترکمن صحرا و قهلاتان کشتار نشدند؟ مگرزنان سنگسار نشده اند؟ مگرزنان زندانی مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرارنگرفته اند؟ مگر به دختران باکره ، پیش ازاعدام تجاوز نکرده اند؟ مگر خمینی بنیانگذار و رهبر حکومت اسلامی در همان سالهای نخست به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، به منظور تاکید بر ضرورت اعمال خشونت و کشتار “ملحدین و منافقین”، به گردن زدن ۷۰۰ تن از قبیله “بنی قریظه” با دست و شمشیر علی و به “امر رسول الله” استناد نکرد و به تأسّی از پیامبر اسلام هزاران نفر را به کام مرگ نفرستاد؟ و مگر هم او فتوای قتل هزاران زندانی سیاسی را در ۶ مرداد ۶۷ صادر نکرد؟ مگر جز این است که ریختن خون مشرکان و کافران در اسلام “حلال” است و مگردر قرآن سوریه “التوبه” به صراحت قید نشده است که “مشرکان را در هر کجا بیابید بکشید و آنها را بگیرید و محاصرهشان کنید و از همه سو بر آنها کمین بگیرید اما اگر توبه کردند و نماز گزاردند و زکات دادند، راه را بر آنان باز بگذارید که خدا آمرزگار و رحیم است” ؟(۵)
تاریخ اسلام در ایران و در تمام کشورهای مسلمان شده به ضرب شمشیر، مشحون از کشتار و خونریزی توسط پیشوایان و حاکمان مسلمان اعم از شیعه، سنی یا دیگر فرقهها و شاخههای آن است. ملاعمرها، ابوبکر البغدادیها، محمد الجولانیها (رهبر النصره) ملک استحاقها (رهبر سلفیهای پاکستان) احمد گورانیها (رهبر الشباب)، خمینیها، خلخالیها، خامنهایها، رفسنجانی و مصباح یزدیها و امثال اینها، همه مسلمان و پیرو سنتهای پیامبر و احکام اسلاماند. کشتارها و قتلهای فجیع و اقدامات جنایتکارانه داعش و خلافت اسلامی آن، مبتنی بر همین سنتها و احکام است! چنانکه کشتار هزاران نفر از مبارزان، انقلابیون و کمونیستهای ایران در جمهوری اسلامی نیز که رهبر کنونی آن “دنیای اسلام” را مورد خطاب قرار میدهد و در رؤیای خلافت اسلامیست، تداوم همین روشها، احکام و سنتهاست.
اسلام – و محمد پیامبر آن- فقط در کشتارهای جمعی و قتلهای گروهی یهودیان، مسیحیان، کافران، منافقان، بتپرستان و مشرکان نیست که پروندهاش قطور و دستش پراست ، بلکه در توطئهها، قتلها و ترورهای فردی و پنهانی مخالفین و منتقدین خود نیز ید طولائی دارد. یک نمونه، قتل پنهانی “ابو عفک” است. “ابوعفک” که از ترور پنهانی و توطئهآمیز شخصی به نام “حارث بن صامت” متاثر شده بود، شعری در مذمت محمد میسراید ومحمد یکی از افراد قبیله وی را مامور میکند تا پنهانی و به صورت توطئهآمیزی او را به قتل برساند.(۶) “عصماء” که زنی شاعر و زبانآور بود، پس از جنگ بدر و قتلعام عدهای از یهودیان به فرمان محمد، و همچنین کشتن “ابوعفک” زبان به انتقاد از اسلام میگشاید و اشعاری نیز در همین مورد میسراید که محمد یکی از “مومنان” را بنام “عُمیربن عدی” مامور کشتن وی میکند. عُمیر شبانه به خانه آن زن میرود و او را به قتل میرساند.(۷) مورد دیگر شخصی بنام “رفاعته ابن قیس” از طایفه بنیهاشم که طایفه دیگری بنام “قیس” را به مخالفت با محمد تحریک میکرده که محمد شخصی بنام “عبدالله بن ابی حدرد” را مامور میکند که “رفاعه” را بکشد و سر او را بیاورد که “عبدالله” این دستور را تمام و کمال اجرا میکند.(۸) “حویرث بن نفیذ” نیز از شعرای معروف وقت بود که محمد افتخار کشتن او را به علی سپرد و او این شاعر جسور را با حیله و توطئه به قتل رساند.(۹) نمونه دیگر شاعری بنام “کعب ابن اشرف” است. وی که اشعاری در اعتراض وعلیه خشونت مسلمانان سروده بود، خشم محمد را برانگیخت. محمد کسانی را فرستاد که با توطئه او را کشتند و سر او را برای محمد بردند.(۱۰)
از این نمونه قتلها و ترورها در دوران ده ساله حاکمیت محمد در مدینه فراوان است. این تنها صفحهای از کتاب پر ورق حکومت پیامبر مسلمین است! و مگر جز این است که هر حاکم مسلمانی که بدین شیوه رفتار نماید او در واقع به سنت پیامبر عمل کرده است ؟ هر جا که باشد! خواه در ایران، تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، یا عربستان و سومالی و الجزایر و یا در منطقه تحت خلافت داعش!
بیهوده نیست که شاعر خلق، کمونیست رزمنده سعید سلطانپور را روز روشن از مراسم عروسیاش میربایند و در زندان به قتل میرسانند! بیهوده نیست که رهبران شوراهای خلق ترکمن را میدزدند و آنها را سر به نیست میکنند! بیهوده نیست که عبدالرحمن قاسملو دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران را دروین پایتخت اطریش پای میز مذاکره به گلوله میبندند! و اگر که در قتلهای موسوم به قتلهای زنجیرهای پوینده و مختاری را میربایند و اجسادشان را در بیابان رها میسازند، اینها و دهها نمونه قتل مخالفین در داخل و خارج کشور همه به معنی آن است که قتل سیاسی، توطئه و ترور مخالفین و منتقدین، امری اسلامی و سنت محمدیست. گفتن ندارد که خامنهای حاکم وقت ایران به تمام اینها آگاه است و میداند که حتا چنانچه بخواهد، نمیتواند جز این، چهره دیگری از اسلام ترسیم کند.
لازم به ذکر است که خامنهای در سخنانی که مورد خطابش “دنیای اسلام” بود و در حضور برخی سفرای کشورهای اسلامی بیان میشد و بدین لحاظ، لااقل به خاطر حفظ ظاهر، میبایستی جایی هم برای آنمیگذاشت که مسلمانان و کشورهای اسلامی، فارغ از اینکه اهل چه فرقهای هستند، سنی هستند یا شیعه، با درک و فهم و اعتقاد خود به “تلاش برای دمیدن روح واقعی اسلام” برخیزند و به “اهداف بزرگ” و “تمدن نوین اسلام” – که بیاختیار تمدن بزرگ شاهنشاهی و آریامهری را در ذهن تداعی میکند – جامهعمل بپوشانند! اما سخنان خامنهای حتا از یک تعارف خشک و خالی هم در این مورد بری بود، چرا که اسلام شیعی و جمهوری اسلامی با کسی تعارف ندارد – چنانکه اسلام سنی عربستان سعودی وامثال آن نیز چنین است – خامنهای از همه مسلمانان جهان خواست که جمهوری اسلامی را الگوی خویش قرار دهند. خامنهای جمهوری اسلامی را یک نمونه از امکان رسیدن به “اهداف بزرگ” خواند. نمونهای که به تمام “دنیای اسلام” “قابل تعمیم” است!
علی خامنهای در حالیکه جمهوری اسلامی یا به عبارتی اسلام شیعی را نمونه قابل تعمیم برای همه دنیای اسلام میداند و از مسلمانان جهان میخواهد، جمهوری اسلامی را الگوی خویش قرار دهند میگوید “آمریکاییها با اصل اسلام مخالف هستند” و برای جلوگیری از “برپایی تمدن نوین اسلامی” و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان، موضوع شیعه و سنی را مطرح ساختهاند. خامنهای همچنین مدعی شد که “دشمن آمریکا، اسلامگرائی است” و “آنها با هر مسلمانی که بخواهد بر اساس احکام و قوانین اسلام زندگی و برای آن مجاهدت کند، مخالف هستند.”
اینکه آمریکاییها با اصل اسلام مخالف هستند، به کلی حرف بیربطیست که واقعیت ندارد. اظهار لحیه ای بیش نیست و کسی هم آن را نه جدی میگیرد و نه باور میکند. این را، رابطه حسنه چندین و چند ساله آمریکا با عربستان سعودی، پاکستان، افغانستان و کشورهای اسلامی دیگری نظیر اینها نشان داده است. سرمایه، خصوصا از نوع امپریالستی آن، اساسا با دین اسلام یا هرگونه دین و مذهب دیگری ماهیتا نمیتواند خصومتی داشته باشد وندارد. برعکس، دین و مذهب که مالکیت خصوصی را مقدس میداند، همواره به یاری و خدمت سرمایهداری صاحبان سرمایه شتافته است و امپریالیسم از دین به مثابه ابزار انقیاد و در ناآگاهی نگاهداشتن تودههای مردم سود جسته است. اما اینکه گفته میشود “آمریکاییها” با هر مسلمانی که بخواهد بر اساس احکام و قوانین اسلام زندگی و برای آن مجاهدت کند، مخالف هستند، این هم مغلطه است و دست کم حرف دقیقی نیست. دولت امپریالیستی آمریکا (و نه آمریکاییها!) همواره دنبال منافع اقتصادی و سیاسی خویش است، هرجا و به هر طریقی که ممکن گردد! اگر منافع امپریالیسم آمریکا ایجاب کند، نه فقط با تمام وجود از دولتهای ارتجاعی و اسلامی با تمام قوانین، احکام و مقررات جاری در آن نظیر عربستان سعودی حمایت میکند، که حتا گروههای اسلامگرایی امثال القاعده را نیز در دامان خود پرورش میدهد و از آن پشتیبانی میکند . و باز اگر این منافع ایجاب کند با گروههای اسلامگرا و دست پروردگان خویش از قماش القاعده و داعش نیز درمیافتد! در مورد خود جمهوری اسلامی نیز وضعیت بر همین منوال است. امپریالیسم آمریکا هیچگاه مخالفتی با رژیم حاکم بر ایران به خاطر اسلامی بودن آن نداشته است. کدام رژیمی بهتر از جمهوری اسلامی می توانست کمونیستها، انقلابیون و طبقه کارگر ایران را سرکوب و قلع و قمع کند؟ به همین دلیل امپریالیسم آمریکا بهرغم آنکه اختلافاتی با جمهوری اسلامی داشته است، اما هیچگاه درصدد براندازی آن نبوده است. اساس مسئله نه دین و اسلام، بلکه منافع اقتصادی و سیاسی است و اگر دولت آمریکا با جمهوری اسلامی اختلافاتی دارد، بر سر همین مساله است. کافیست رژیم اندکی سرکیسه را شل کند – که بخشاً کرده است و بیشتر از این هم شل خواهد کرد – امپریالیسم آمریکا هیچ مشکلی با جمهوری اسلامی، احکام اسلامی و قوانین و مقررات جاری آن ندارد.
اما در موضوع شیعه و سنی و دامن زدن به اختلافات میان این دو نیز همگان میدانند که پیش از روی کار آمدن دولت دینی و شیعیگرای اسلامی در ایران، هیچ اثری از جنگهای فرقهای شیعه و سنی در این منطقه نبود. این جمهوری اسلامی بود که در صدد صدور “انقلاب اسلامی” بر آمد و با سیاستهای مداخلهجویانه و پان اسلامیستی خود در کشورهای منطقه و ایجاد و تقویت گروههای اسلامگرای شیعی، بر این اختلافات دامن زده است.
بدیهیست که قدرتهای امپریالیستی از جمله و به ویژه امپریالیسم تجاوزگر آمریکا هرجا منفعتشان اقتضاء کند، از سیاست اختلاف بیانداز و حکومت کن استفاده نموده و خواهند نمود. چنانکه یورش نظامی قدرتهای امپریالیستی به سر کردگی امپریالیسم آمریکا به عراق، سرکوب خونین مردم و بعدا روی کار آوردن یک دولت شیعی دست نشانده آمریکا و طرفدار جمهوری اسلامی که سرکوب و محرومسازی سنیها از مداخله در امور کشور، دستورکارنخست آن بود، دولتهای آمریکا و جمهوری اسلامی هر یک به نحوی بر اختلافات سنی و شیعه در این کشور دامن زدند. چه کسیست که نداند داعش از درون سرکوب سنیها توسط دولت شیعی مالکی و دولتهای ارتجاعی و امپریالیستی حامی آن، ایران و آمریکا سر برآورد؟ و مگر جمهوری اسلامی در همین لحظات سرگرم دامن زدن به جنگهای مذهبی و فرقهای در یمن و عراق و سوریه و هر جا که دستش برسد نیست؟ و مگر دو رقیب اصلی منطقه یعنی دولتهای عربستان سعودی و جمهوری اسلامی، یکی با اعدام روحانی شیعه طرفدار ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و دیگری با به آتش کشیدن سفارت و کنسولگری رقیب، بر اختلافها و تنشهای موجود میان شیعه و سنی دامن نمیزنند؟
باز گردیم به نطق خامنهای در سالگرد حادثه روز ۹ دی ۸۹ که طرفداران ولایت آن را “یوم الله” خواندهاند. ۹ دی روزی است که بساط خیابانی ائتلاف دار و دسته”سبزها” و اصلاحطلبان و رفسنجانی که بخشهایی از مردم نیز در آن حضور داشتند، توسط سپاه و قشونی از لباس شخصیهای مسلح و چاقوکشان ساندیسخور، از کف خیابان برچیده شد. بنابراین نطق خامنهای به مناسبت این روز، میبایستی رضایت این گروهها را نیز تامین میکرد و شعارهای فراموش شده حکومتی را چه در ضدیت با “استکبار” و چه در زمینه ارائه چهره قابل تحملی از اسلام برای جهانی کردن و تعمیم دادن نمونه جمهوری اسلامی به تمام دنیای اسلام و بالاخره در باب رهبریت دنیای اسلام و رؤیای خلافت اسلامی را زنده میساخت یا دستکم گوش ذوبشدگان در ولایت را بدان نوازش میداد!
خامنهای اما چنانکه اشاره شد، زمانی طرح دعاوی بزرگ به سرش زده است که چرخ زمانه چندان به سود جناح وی نمیچرخد! از یک سو، دستی که به علامت تسلیم بالا رفت، به سوی التماس و استعانت از “استکبار” و “شیطان بزرگ” دراز است و نرمش قهرمانانهی ناجی دنیای اسلام، جایی برای حتا لفاظی برجای نگذاشته است. از سوی دیگر افشاء ماهیت باندها و فرقههای اسلامگرای گوناگون به ویژه داعش و خلافت اسلامی آن و جنایات تکاندهندهاش به تأسّی از رسول الله، سیمای کثیف و ننگین هرچه اسلام و خلافت اسلامیست را در انظار جهانیان برملا ساخته و قلب چهره اسلام کاریست عبث و بیفایده.
زیرنویسها
۱ – تاریخ طبری ص ١٠٩٣-١٠٨٠
۲ – خالد فرمانده لشکر اسلام در جنگ با مردم “الیس” نذر کرده بود اگر بر آنها پیروز شود آنقدر آنها را بکشد که خونشان در رود جاری شود. پس از پیروزی و اسیر کردن مغلوبین، چند گروه را تعیین کرد که به مدت یک روز و یک شب گردن اسیران را زدند و خون در جویها جاری شد . بر رود آسیاها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند. خالد در این جنگ هفتاد هزار تن را بکشت (تاریخ طبری، ص ۹۵ – ۱۴۹۰)
۳ – دو قرن سکوت، عبدالحسین زرینکوب ص ۵٣ -۵٠
۴ – حمله اعراب به کرگان به فرماندهی “سعیدبن عاص” که عبدالله (پسر عمر)، عبدالله (پسر عباس)، عبدالله (پسر زبیر)، حسن و حسین پسران علی، در راس لشگریان بودند، با مقاومت شدید مردم روبرو گردید. پس از مدتها مقاومت، مردم گرگان امان خواستند و “سعیدبن وقاص” امان داد و سوگند خورد، یک تن از مردم را نخواهد کشت! مردم گرگان تسلیم شدند و “سعیدبن وقاص” همه مردم شهر را به قتل رساند به جز یک نفر و در توجیه پیمانشکنی خود گفت، من قسم خورده بودم یک تن از مردم را نکشم! (تاریخ طبری، ص١٧ -٢١١۶
۵ – “فاقتلوا المشرکین حیث و جد تموهم و خذوهم و احصروهم و اقعد و الهم کل مرصد، فان تابوا وا قاموا الصواۀ و اوتوالذکوۀ مخلوا سبیلهم، ان الله غفور رحیم”
۶ و ۷ و ۸ و ۹ و ۱۰ – باقر مومنی، نخستین ترورهای فردی سیاسی و کشتارهای جمعی در جامعه مدنی اسلامی.
نظرات شما