اخیراً کارزاری با نام “نه به جمهوری اسلامی”آغاز شده و در همین رابطه فراخوانی با امضای ۶۴۰ نفر انتشار یافته است. پس از انتشار بیانیه این کارزار، رسانههای فارسی زبان خارج کشور تبلیغ پیرامون این کارزار را در دستور کار خود گذاشتند. با برخی از امضاکنندگان این بیانیه مصاحبهها انجام شد، میزگردها برگزار شد، بر اسامی برخی از امضاکنندگان تأکید بسیار شد و سرانجام پس از یکی دو روز با انتشار چند عکس و کلیپ، تلاش شد چنین وانمود شود که گویا این کمپین با “استقبال گستردهای” از سوی مردم ایران روبرو شده است!
اما واقعیت چیست و این کارزار قرار است به کدام نیاز پاسخ دهد و هدف امضاکنندگان این بیانیه چیست؟
فراخوان کارزار در تیتر خود میآورد: “طنین فریاد نه به جمهوری اسلامی را رساتر کنیم!” از این تیتر چنین برمیآید که گویی فراخواندهندگان پس از سالها تازه از خوابی زمستانی بیدار شدهاند؛ چرا که “نه به جمهوری اسلامی” نه در چند سال اخیر، بلکه از پیش و پس از رفراندوم جمهوری اسلامی آغاز شده است. در فروردین سال ۵۸ اکثریت تودهی مردمِ آرزومندِ دستیابی به رفاه و آزادی با توهم به وعدههای توخالی خمینی و یارانش، و ناآگاه به محتوای این رژیم دینی، در رفراندومی عجولانه به برقراری جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند. رفراندومی که حتا نتیجهی آن نیز خاطر سران رژیم را آسوده نساخت و آنان را واداشت برای خاموشی فریاد “نه به جمهوری اسلامی” دسیسه چینند؛ تا پای راهاندازی جنگی ارتجاعی پیش روند، آن را “نعمتی الهی” بنامند و استمرار بخشند و به جز قربانیان این جنگ، دهها هزار نفر را در سراسر ایران به اتهامات واهی به بند کشند در شکنجهگاههای خود به قتل رسانند. حتا پایان “نعمت الهی” را نیز با کشتار چند هزار زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ جشن گیرند.
از یاد برده نشود که خمینی و روحانیت در تحکیم پایههای این رژیم تنها نبودند. از همان آغاز، بورژوازی ایران هراسان از قدرت سهمناک انقلاب مردم و به ویژه قیام مسلحانه بهمن ۵۷، به یاری خمینی و یارانش شتافت، چرا که آنان “باران رحمت” طلب میکردند، اما “سیلی” بنیانکن جاری شده بود که میتوانست کل نظام سرمایهداری حاکم بر ایران را ویران سازد. پس، از هیچ تلاشی برای تحکیم رژیمی که تنها وظیفهاش، حمله به دستاوردهای انقلاب، سرکوب اعتراضات مردم و محافظت از ارکان نظام سرمایهداری با رنگ و لعاب اسلامی بود، دریغ نکردند. هرچند ماهیت سرکوبگر رژیم دینی حاکم، این مشفقان و ناصحان را نیز برنتابید و به تدریج آنان را یک به یک از قدرت راند. لیکن این نیز باعث نگردید آنان به صف “نه”گویان بپیوندند، بلکه به جناحی لابهگر در درگاه “تمامیتخواهان” بدل گشتند و به همراه ریزش لایههایی از بدنه قدرت خود را به هیئت “اپوزیسیون” آراستند و بعدها بر خود جناح “اصلاحطلب” و “ملی – مذهبی” و “تغییرطلب” نام نهادند، بیآن که درباره نقش خود در تحکیم پایههای رژیمی چنین ددمنش سخنی گویند و وقیحترین آنها، نیروهای راستین چپ و کمونیست و آزادیخواه را مقصر معرفی کردند! زهی بیشرمی. در برابر، با آشکار شدن هر چه بیشتر ماهیت رژیم، مردم بیشتری پیرامون “نه به جمهوری اسلامی” گرد آمدند و طی سالیان فراتر رفتند و به “مرگ بر جمهوری اسلامی” رسیدند. شعاری که در بسیاری از تظاهرات و اعتراضات، به ویژه در بزنگاههایی خاص، در خیابانها فریاد شد.
دست اندرکاران این کارزار نیز خود معترفند که: «فریاد “نه به جمهوری اسلامی” در جای جای ایران طنینافکن شده است»، پرسش اینجاست اگر کارزاری سیاسی بینیاز به رهنموددهندگان به راه افتاده است، پس هدف از این کارزار چیست؟ کارزاری که قرار نیست رهنمود سیاسی نوینی پیش پای تودههای مردم بگذارد و نه تنها در پیشبرد مبارزات مردم نقشی ندارد، بلکه درمقابل این مبارزات است.
پاسخ آن است که پس از انقلاب ۵۷، شبح انقلاب و قیام مسلحانه، همواره بر فراز سر سران رژیم حاکم و بورژوازی ایران در پرواز بوده و خواب از چشمانشان ربوده است. پس زمانی که تودههای مردم عاصی و خشمگین از پلیدیهای و پلشتیهای این رژیم در خیابانها فریاد “مرگ بر جمهوری اسلامی” برمیآورند، بر آنان است که برای جلوگیری از انقلاب، شعار “نه به جمهوری اسلامی” را برگزینند تا بر اعتراضات رادیکال تودههای مردم مهار نهاده شود. با آن که در فراخوان کارزار، به دلایلی روشن، به صراحت راهکاری ارائه نشده است، اما اپوزیسیون راست و از جمله بسیاری از امضاکنندگان، با هدف مقابله با هر گونه تحول رادیکال، مدتهاست راهکارهایی چون استعفای خامنهای، رجوع به “رفراندوم” تحت نظارت دولتهای غربی و سازمانهای بینالمللی جهانی سرمایهداری، توسل به هارترین جناحهای سرمایهداری جهانی، حمله نظامی، جلب حمایت نیروهای مسلح ارتش و حتا سپاه را چون گزینههای موجود برای برونرفت از شرایط موجود ارائه میکنند. هر چه هست، باشد، اما بدون تکیه به قدرت مردم، انقلاب، اعتصاب سیاسی سراسری و قیام مسلحانه، چرا که شاید تودهها خود، سرنوشت خود را به دست گیرند و منافع آنان و هستی نظام سرمایهداری مطلوبشان بر باد رود. اکنون دیرزمانیست که اکثریت کارگران و زحمتکشان از “نه به جمهوری اسلامی” گذر کردهاند و بارها و بارها توهم امکان برگزاری “رفراندوم” در رژیم جمهوری اسلامی را به تمسخر کشیدهاند. آنان سالیان مدیدیست که حمایت دولتهای غربی از رژیم جمهوری اسلامی و هراس آنان از تغییر رژیم در ایران را حتا در دوران اختلافات شدید سیاسی تجربه کردهاند. مدتهاست که بیاعتنایی آنان به حقوق بشر، نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای دیگر را شاهد بودهاند. از همینروست که تودههای پیشروی کارگر، زحمتکش، دانشجو و زنان، راهکارهایی چون “چه دی باشه چه آبان پیکار کف خیابان”، “اصلاحات، رفراندوم، رمز فریب مردم”، “نه رفراندوم، نه اصلاح! اعتصاب، انقلاب” را در پیش گرفتهاند. اما اپوزیسیون راست همچنان به شعار “نه به جمهوری اسلامی” چسبیده و خواهان آن است تا این شعار “محور همبستگی” ملی قرار داده شود!
دی ماه ۹۶، اعتراضات تودهای سراسر کشور را درنوردید. شورشها و اعتراضات پس از آن هر بار موجی سهمناکتر، گستردهتر و تهاجمی تر به خود گرفتند. آبان ۹۸ اوج این اعتراضات بود که شکل قیام گرفت. در دی همان سال، شعارها باز هم رادیکالتر گشتند. تا آن که شیوع اپیدمی کرونا در اوایل سال ۹۹، امواج اعتراضات سراسری را فرونشاند، اما مانع استمرار اعتراضات نگشت. تشدید فقر و فلاکت، سرکوب و جنایت در سالهای گذشته، برخشم و اعتراض و نارضایتی افزوده است. در هوا بوی انفجار و باروت موج میزند. بویی که سران رژیم و “اپوزیسیون” راست بورژوایی نیز آن را استشمام میکنند. از اینرو هر یک ، خود را برای مقابله با این انفجار مهیا میسازند. رژیم، به جز آرایه و بازآرایه نیروهای نظامی – امنیتی خود و تشدید سرکوب، به اقداماتی از جمله ایجاد “کمیته رصد اعتراضات مردمی” دست میزند؛ اپوزیسیون راست نیز در تلاش برای جلوگیری از انفجار و انقلاب، راهکارهای متنوعی در پیش میگیرد از جمله راهاندازی چنین کارزارهایی. اقداماتی بیاثر، چرا که هر دو نیروی ارتجاعی به خوبی میدانند که این انفجار ناگزیر است و در پی آن، هر گونه کنترل و مهاری ناممکن.
کارزارگران کوشیدهاند طیف متنوعی از امضاکنندگان را گرد آورند: فرشگردیها، شورای مدیریت گذار مشروطهخواهان، سلطنتطلبان، اصلاحطلبان، جمهوریخواهان، جمهوریخواهان سکولار، سوسیالدمکراتها و… تا با تکیه بر رنگارنگی خود، لزوم “همبستگی ملی” در برابر جمهوری اسلامی را به نمایش بگذارند. راهکاری که پیش از این تودههای مردم در مبارزه با رژیم شاه تجربه کردهاند و نتیجهی آن “همبستگی ملی”، یعنی سربرآوردن هیولایی به نام جمهوری اسلامی را، البته به مدد بورژوازی داخلی و جهانی، هرچند آن زمان با چهرهها و اسامی دیگری. به جز این تجربهی تلخ، جامعه ایران، دیگر جامعه سال ۵۷ نیست. اگر آن زمان “مبارزه با دیکتاتوری شاه” محور مبارزات تودهها و “همبستگی ملی” گشت، اکنون صفبندی طبقاتی چنان عینیت برجستهای یافته که رویارویی فوق طبقاتی را ناممکن گردانیده است. در سالهای اخیر، کارگران و زحمتکشان پیشرو در برابر راهکارهای بورژوایی، آلترناتیو خود یعنی “حکومت شورایی” و در برابر “همبستگی ملی”، “همبستگی طبقاتی” خود را پیش نهادهاند. آلترناتیوی که در شعارهای “نان، کار، آزادی، اداره شورایی”، “نان، کار، آزادی، پوشش اختیاری”، “نان، کار، آزادی، شادی، رفاه، آبادی”، “فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم”، “دانشجو، کارگر، ایستادهایم در سنگر”، “کارگر، دانشجو، معلم، اتحاد، اتحاد” و بسیاری شعارهای دیگر تجلی یافته است. آنان بارها و بارها در اعتراضات خود، ضدیت با خصوصیسازی، ضدیت با نئولیبرالیسم و در کلیت، ضدیت با نظام سرمایهداری را متجلی و استقلال طبقاتی خود از مدافعان نظام سرمایهداری را عیان ساختهاند. مدافعانی که با نادیده انگاشتن تبعیضهای نژادی، جنسیتی، شکافهای طبقاتی عمیق، تخریب محیط زیستی، جنگ و آوارگی حاصل از نظام سرمایهداری، آلترناتیوهای سیاسی سرمایهداری را به عنوان “مدینه فاضله” به تصویر میکشند. اما امضاکنندگان این کارزار وجه مشترک دیگری به جز تلاش برای مقابله با انقلاب نیز دارند و آن ضدیت با نیروهای کمونیست و انقلابی است که در سنگر تودههای کارگر و زحمتکش جای گرفتهاند و همراه آنان خواهان گذار به یک نظام شورایی متضمن رفاه، آزادی و دمکراسی مستقیم تودهها هستند. اگر خمینی پیش از انقلاب ضدیت خود را پنهان میساخت و مدعی بود در نظام آینده “مارکسیستها هم حق ابراز نظر دارند” آنان از همین امروز، اتهام و افترا و ضدیت با کمونیستها و انقلابیها را، به عنوان موانعی جدی بر سر راه ربودن دستاوردهای انقلاب آتی، سرلوحه دستور کار خود قرار دادهاند.
باری، این کارزار با تمام تلاشهای تبلیغاتی در خارج از کشور، به جز رویارویی با بیاعتنایی تودههای کارگر و زحمتکش، حتا موفق نشده توجه طیف وسیعی از مخاطبان چنین کارزارهایی را به خود جلب کند. از آن گذشته، در بیانیه کارزار، به آلترناتیو معینی اشاره نشده است، چرا که به محض پای گذاشتن در این عرصه، این جمع در لحظه ، از هم میپاشد و کارزارشان چون دودی در هوا ناپدید میگردد.
گرچه این کارزار، بنا به شرایط عینی، محکوم به شکست است، اما هدف از پرداختن به آن، یادآوری مجدد لزوم هوشیاری تودههای کارگر و زحمتکش است. مسلماً این کارزار تنها تلاش این نیروها برای به بیراهه کشاندن مبارزات مردم نیست.
فضای سیاسی جامعه ایران حاکی از بروز حوادث بزرگ است؛ حوادثی که نه تنها رژیم جمهوری اسلامی، بلکه نیروهای راست بورژوایی را نیز به هراس و تکاپو انداخته است تا خود را برای مقابله با آنها مهیا سازند. جمهوری اسلامی در قالب و هیئت کنونی رفتنی است. دغدغهی اصلی آن است که در پی مبارزات و جانفشانیهای تودههای مردم چه آیندهای متحقق خواهد شد؟ اگر کارگران و زحمتکشان نتوانند مهر خود را بر مبارزات جاری بزنند و حکومت شورایی خود را عملی سازند، این ورشکستگان سیاسی مدافع سرمایهداری هستند که ثمره این مبارزات را به یغما میبرند، چنان که بارها و بارها در بزنگاههای تاریخ ایران چنین کردهاند و از همدستی با رژیم دیکتاتوری پهلوی و سپس رژیم دینی ارتجاعی نیز ابایی نکردهاند. کارگران و زحمتکشان نیز، اگر خواهان دستیابی به مطالبات خود از جمله رهایی از فقر و استثمار، نابرابری و تبعیض، سرکوب و جنایتاند، باید خود را برای رویارویی با حوادث آینده مهیا سازند.
نظرات شما