شنبه ۱۸ اردیبهشت ساعت ۴ و ۲۰ دقیقه بعدازظهر، هنگامی که زنگ پایان یک روز تلاش برای آموختن و یادگیری برای ۷۵۰ دانشآموز دختر مدرسه “سیدالشهدا” در محله دشت برچی در غرب کابل به صدا درآمد و دخترکان معصوم با آرزوهایشان به سمت خانه به راه افتادند، انفجار یک خودروی بمبگذاری شده و سپس دو انفجار دیگر، بیش از ۸۵ تن از آنها را که اغلب کمتر از ۱۶ سال سن داشتند به کام مرگ فرو برد و حداقل ۱۱۰ نفر دیگر را زخمی ساخت.
کتابهای سوخته در آتش ارتجاع مذهبی، زندگیها و دفترهای سوخته که از تلاش و سرسختی صاحبان آن خبر میدادند و بوی عشق و زندگی در آنها موج میزد، کفشهای برجامانده، تنهای تکه تکه شده، زخمهایی که بر تن ۱۱۰ دانشآموز فرود آمد، زخمهایی که بر روح ۷۵۰ کودک فرود آمد، زخمهایی که بر خانوادههای جان باختگان این حادثه شوم فرود آمد و هرگز فراموش نخواهند شد. زخمهای جنایتی که روش کار و روالی معمول در میان اسلامگرایان جنایتکاری از نوع داعش، طالبان، القاعده، جمهوری اسلامی ایران و مانند آنهاست، روش کثیف و خباثتآمیزی که بارها علیه مردم بیگناه بهکار بردهاند.
یک روز بعد از این جنایت علیه انسانیت، هزاران تن از اهالی دشت برچی و خانوادههای جانباختگان این انفجار شوم در قبرستانی در غرب کابل گردآمده و عزیزانشان را به خاک سپردند. جسد ۴۵ تن از این دخترکان اما بهگونهای بود که در گوری دستهجمعی به خاک سپرده شدند و آن مکان را به یاد آنها، به یاد آن کودکان با آرزوهای دوستداشتنی و زیبا، “تپه معارف” نام نهادند.
کودکانی از محرومترین مناطق کابل، منطقهای از کابل با یک میلیون نفر از قوم هزاره، کودکانی که برای درس خواندن انگیزههای بسیاری داشتند و برخی از آنها برای تامین هزینههای مدرسه و کمک به خانواده شبها قالی میبافتند و روزها درس میخواندند.
ستاد دادخواهی قربانیان که شامل خانوادههای جانباختگان این حادثه نیز میشود با انتشار بیانیهای نوشت: “دولت افغانستان تا به حال در قسمت تامین امنیت مردم ما به ویژه مردم غرب کابل اقدامات لازم را روی دست نگرفته. بیش از دهها حمله انتحاری و انفجاری در این منطقهی پایتخت صورت گرفت، بیش از هزاران نفر کشته و زخمی شدند، اما دولت و نهادهای امنیتی پس از هر رویداد خونین، با وعده اذهان مردم را منحرف و به اصل مشکل نپرداختند و در زمینه تامین اساسی امنیت غرب کابل هیچ اقدامی نکردهاند”. در همین حادثه اخیر نیز تازه یک ساعت پس از انفجار سروکله ماموران امنیتی در محل حادثه پیدا شد.
درست یک سال قبل ۲۳ اردیبهشت ۹۹ در همین محله، سه مهاجم مسلح به یک بیمارستان (زایشگاه) پزشکان بدون مرز حمله کردند که منجر به کشته شدن ۱۶ نفر از جمله ۲ نوزاد و زخمی شدن ۱۶ تن دیگر گردید. روز ۳ آبان سال ۹۹ نیز در همین محله دانشآموزان مرکز آموزشی “کوثر دانش” توسط یک بمبگذار انتحاری به خاک و خون کشیده شدند و ۳۶ تن کشته و ۷۲ نفر دیگر مجروح شدند، قربانیان این حادثه نیز بین ۱۶ تا ۲۰ سال سن داشتند. چند روز بعد، ۱۲ اردیبهشت، مهاجمان مسلح به دانشگاه کابل حمله کردند. در جریان این حمله ۲۲ نفر کشته و حدود ۴۰ نفر زخمی شدند که عموما دانشجو بودند. اگرچه شاخه خراسان گروه داعش مسئولیت این دو حمله اخیر را برعهده گرفت، اما دولت افغانستان مدعی شد که طراح اصلی حمله به دانشگاه و مرکز آموزشی کوثر را که سه سال در دانشکده شرعیات درس خوانده و عضو شبکه حقانی (از گروههای طالبان) بود، دستگیر کرده است. در ارتباط با حمله به زایشگاه و انفجار اخیر مدرسه دخترانه “سیدالشهدا” اما هیچ گروهی مسئولیت آن را برعهده نگرفت!
در پی انفجار در برابر مدرسه دخترانه “سیدالشهدا”، مقامات دولتی و طالبان یکدیگر را متهم به دست داشتن در این انفجار شوم و قتلعام دانشآموزان کردند. طالبان مدعی شد که این انفجار توسط داعش صورت گرفته و داعش با استخبارات دولت افغانستان همدست و در ارتباط هستند و دولت نیز مدعی شد این انفجار کار طالبان است و حتا اگر داعش نیز مسئولیت آن را قبول کند، این طالبان است که امکانات لازم را برای داعش فراهم آورده است. آنها برای اثبات فرضیه خود بر نقش گروه حقانی در حمله به دانشگاه کابل و مرکز آموزشی “کوثر دانش” انگشت گذاشتند.
جنگ داخلی افغانستان و هرج و مرج حاکم، هر روز قربانیانی از مردم بیگناه افغانستان از جمله کودکان میگیرد، و افزایش ناامنی در شرایط مشخص کنونی، بیش از همه به نفع طالبان و به ضرر دولت است. طالبان در سایهی گسترش ناامنی میخواهد ضعف دولت فاسد افغانستان را عیانتر و گروه خود را بهعنوان گروهی قدرتمند که میتواند امنیت را در افغانستان برقرار سازد به افغانها بقبولاند. بنابراین با یک حساب ساده میتوان دریافت که انفجار در برابر مدرسه سیدالشهدا و به خون خفتن بیش از ۸۵ نفر همسو با سیاستهای جنایتکارانه گروه طالبان است. گروهی که دستاش به خون هزاران غیرنظامی افغان آلوده است که تنها یکی از آنها کشتار هزاران غیرنظامی در پی تصرف مزار شریف در مرداد سال ۷۷ است.
اگر هم طالبان دوشنبه ۲۰ اردیبهشت (تنها دو روز بعد از قتلعام کودکان) به مناسبت “عید فطر” یکجانبه اعلام آتشبس سه روزه کرد در راستای اهداف سیاسی طالبان و قدرتمند نشان دادن خود برای تصمیمگیری در مورد جنگ و صلح است و البته ناگفته نماند که با درخواست تمدید آتشبس نیز موافقت نکرد. طالبان همچنین با انداختن تقصیر این اتفاق وحشتناک بر گُردهی دولت و اعلام آتشبس ۳ روزه تلاش کرد تا افکار عمومی را که در پی این اتفاق انگشت به سوی طالبان بهعنوان عامل این انفجار گرفته است، منحرف سازد.
در رابطه با مذاکرات صلح نیز طالبان همین سیاست را در پیش گرفته است و در عمل این طالبان است که تصمیم میگیرد مذاکره ادامه یابد یا نه؟! و دولت افغانستان در عمل تنها تماشاگر این مساله تاکنون بوده است. همانطور که بعد از وقفهای بسیار طولانی در مذاکرات، روز شنبه هیاتی از طالبان نشستی با تیم مذاکرهکننده دولت با هدف “تسریع در مذاکرات” برگزار کرد. نشستی که قرار نبود هیچ نتیجهی مشخصی به همراه داشته باشد و به همراه نیز نیاورد. برای طالبان هدف از این نشست فقط وقت تلف کردن است و اینکه در ظاهر نشان دهد همچنان پای میز مذاکره است، چرا که جنگ داخلی در افغانستان با این مذاکرات هرگز به پایان نخواهد رسید. طالبان میخواهد از موضع برتر شرایط خود را به طرف مقابل تحمیل کند و تحقق این موضع برتر را در گسترش جنگ داخلی میبیند، اما شرایط طالبان در مذاکرات بهگونهایست که پذیرش آن برای دولت افغانستان نیز امکانپذیر نیست.
این که طالبان زیر بار آتشبس نمیرود دقیقا از همین زاویه است، حتا همین آتش بس سه روزه نیز برای مردم افغانستان بدون کشتار و فاجعه نبود و باز تعدادی از مردم افغان به خاک و خون کشیده شدند. مردمی که سالهاست قربانی این جنگ داخلی ارتجاعی هستند، جنگی که نه خواست آنهاست و نه در راستای منافع آنها.
در همان روزی که طالبان اعلام آتشبس کرد، بر اثر اصابت یک بمب کنار جادهای به یک اتوبوس مسافربری حداقل ۱۱ نفر کشته و ۲۸ نفر زخمی شدند. ۵ شنبه ۲۳ اردیبهشت و تنها ساعاتی پس از آغاز آتشبس، بر اثر چهار بمبگذاری در نقاط مختلف افغانستان حداقل ۱۱ غیرنظامی کشته و ۱۳ نفر مجروح شدند. روز جمعه نیز انفجار در مسجدی در حومه کابل حداقل ۱۲ کشته و ۱۵ زخمی برجای گذاشت.
برای مردم افغانستان مساله عینی و واقعی که روزمره با آن درگیر هستند این است که بعد از مذاکرات دولت آمریکا و طالبان که دولت افغانستان در آن به بازی گرفته نشد، نه تنها از مصائب مردم افغانستان کم نشد و نه تنها از دامنه حملات طالبان کاسته نشد که مدام بر این حملات که غیرنظامیان بزرگترین قربانیان آن هستند افزوده نیز شده است. ۵ هزار زندانی طالب نیز بهرغم تعهدی که برای عدم شرکت در جنگ داخلی افغانستان برای آزادی داده بودند، پس از آزادی به گروه طالبان پیوسته و اینگونه با افزوده شدن ۵ هزار نفر بر تعداد جنگجویان طالبان، بر قدرت تهاجمی طالبان شدیدا افزوده شد.
اما چرا مردم افغانستان چهار دهه است که روزانه قربانی این جنگ داخلی ارتجاعی میشوند؟ جنگی که بویژه در ماههای اخیر بر شدت آن افزوده شده و دلیل آن نیز روشن است، طالبان بر این گمان است که با تشدید جنگ داخلی و فلج کردن دولت میتواند با زور اسلحه قدرت را در دست بگیرد.
پس از سرنگونی طالبان توسط نیروهای نظامی آمریکا با کمک ائتلاف شمال ، تا مدتی طالبان نقش خود را در افغانستان از دست داد و بقایای طالبان عموما به مناطق کوهستانی پاکستان در نزدیکی مرز افغانستان پناه بردند. اما حاصل دولتی که در افغانستان بعد از شکست طالبان مستقر شد و قرار بود با همکاری دولتهای امپریالیست “دموکراسی” و “رفاه” برای مردم افغانستان به ارمغان آورد، چیزی جز ناکارآیی و فساد دولتی و تداوم فقر و بیکاری مردم افغانستان نبود. عواملی که باعث شدند هم طالبان دوباره قدرتمند شود و هم بر نقش دولتهای منطقهای و جهانی در سرنوشت افغانستان افزوده شد تا جایی که افغانستان در سایهی یک دولت فاسد و بیکفایت، تبدیل به محلی برای نزاع و رقابت قدرتهای خارجی تبدیل شد که یک نمونه آن سیاستهای جمهوری اسلامی در تقویت گروههای تروریستی از جمله طالبان برای ضربه زدن به نیروهای نظامی آمریکایی مستقر در افغانستان است، سیاستی که مهمترین نتیجهی آن تقویت طالبان بود. تنها یادآوری کنیم که رهبر پیشین طالبان هنگام بازگشت از ایران بود که توسط نیروهای نظامی آمریکا کشته شد و همچنین ارسال اسلحه از سوی دولت ایران برای گروههای تروریستی افغانستان بویژه طالبان و حتا آموزش نظامی آنها از سوی سپاه پاسداران یک موضوع کاملا روشن برای همگان است.
طالبان توانست با توجه به پول و اسلحهای که از دو دولت پاکستان و ایران و برخی شیخ نشین های منطقه گرفت و بهرهگیری از دیگر منابع مالی مانند تجارت مواد مخدر و باجگیری از مردم، از میان جوانان محروم و بیکار جامعه که توسط دولت فاسد افغانستان هرگز دیده نشده بودند، سربازگیری کند و بار دیگر به یک نیروی شبه نظامی مقتدر در صحنهی سیاسی افغانستان تبدیل شده و بسیاری از مناطق افغانستان را تحت سلطه خود بگیرد. تا جایی که ۱۶ اردیبهشت طالبان توانست کنترل سد دهله دومین سد بزرگ افغانستان در ولایت قندهار را به دست بگیرد و ۲۲ اردیبهشت، پیش از آتشبس سه روزه، شهرستان نِرخ در ۴۰ کیلومتری کابل را نیز با بیش از ۶۰ هزار نفر جمعیت تحت کنترل خود درآورد، شهری که به عنوان دروازهای برای رسیدن به کابل مورد توجه طالبان قرار دارد.
اما این نیز واقعیتیست که قبضه کامل قدرت توسط طالبان، بازگشت به دوران قبل از سال ۲۰۰۱ و پایان جنگ داخلی با توجه به تغییراتی که این سالها افغانستان شاهد آن بوده و مجموعهی نیروهای داخلی و خارجی که در صحنهی سیاسی افغانستان نقش بازی میکنند، امکانپذیر نیست. یکی از معضلات مهم افغانستان نقش سران احزاب فاسدی است که هر کدامشان به قدرتی خارجی وابسته هستند و یا در بهترین حالت به کمکهای یک قدرت خارجی وابسته هستند. جامعهی افغانستان هنوز با معضلات قومی و طایفهای روبروست که ریشه در مناسبات ماقبل سرمایهداری دارد. بهاصطلاح سران اقوام و طوایف هر کدام برای خود احزاب و دستههای شبهنظامی خاص خود را دارند، مانند عبدالرشید دوستم که از سویی از بهاصطلاح سران ازبکهای افغانستان است و از سوی دیگر از طرف دولت ترکیه حمایت میشود. سران بهاصطلاح طوایف و اقوام بزرگ ساکن افغانستان همچون هزاره، پشتون، تاجیک و ازبک در کنار اقوام کمجمعیتتر همچون بلوچ و ترکمن هر کدام از سوی یک منبع خارجی تغذیه میشوند از دولتهای ایران و پاکستان و دولتهای آسیای میانه گرفته تا روسیه، چین و هند و حتا ترکیه، آمریکا و اروپا.
برای احزاب قدرتطلب و گروههای نظامی و شبهنظامی افغانستان و دولتهای خارجی، آنچه که در این دعواها جایی ندارد همان مردم افغانستان هستند، همان مردمی که قربانیان این جنگ داخلی ظالمانه هستند، همان دخترکانی که اینگونه وحشیانه سلاخی شدند، همان مردمی که در فقر و بیکاری غرق شدهاند و بیشک تا زمانی که مردم افغانستان اجازه بدهند قدرتهای خارجی و احزاب و شبهنظامیان فاسد و جنایتکار در مورد افغانستان و مردم آن تصمیم بگیرند، شرایط برای مردم افغانستان، برای مردم ستمدیدهی این مرز و بوم بهتر نخواهد شد و در فقر و بیکاری همچنان قربانیان این جنگ داخلی ارتجاعی خواهند ماند.
نظرات شما