این روزها، اخبار مربوط به سیرک “انتخاباتی” سیزدهمین دوره ریاست جمهوری رژیم، سرتیتر تمام رسانههای ایران و شبکههای فارسی زبان خارج از کشور قرار گرفته است. سیرکی که اکثریت تودههای مردم ایران با تحریم گسترده به آن پشت کردهاند. به جای انتصابات رژیم، تودههای مردم ایران، امروزه، با بحرانهای واقعی و متعدد دیگری دست به گریباناند. بحرانهایی چنان متعدد و فاجعهبار که گویی در کلاف سردرگم آنها گم شدهاند. لیست طولانی این بحرانها نه تنها گواه ناتوانی این رژیم در مقابله با آنها و عدم اراده برای کاهش گسترهی آنها است، بلکه چنین برمیآید که سران این رژیم بحرانزا عامدانه به آنها دامن میزنند، زیرا که حفظ قدرتشان به این بحرانها پیوند خورده است.
اپیدمی کرونا، یکی از این بحرانهای متعدد و سرنوشتسازی است که از پیامدهای مستقیم آن، تهدید جان و سلامت میلیونها انسان است. اشاره به آمار ابتلا و مرگ و میر در ایران بیشتر به یک تراژدی تلخ میماند. چرا که از سویی هر فردایی که فرا میرسد آمار امروز خبری کهنه میگردد؛ از سوی دیگر، انتشار آمار (که بنا به اعتراف مسئولین دولتی بسی کمتر از آمار واقعی است) به ابزاری برای پیشبرد سیاستهای رژیم بدل گشته است. برای نمونه در آمار روز ۱۵ خرداد، تعداد کل مبتلایان به حدود ۳ میلیون نفر رسید و مجموع مرگ و میربه بالای رقم ۸۱ هزار نفر رسید.
نگاهی به آمار سال ۱۴۰۰ نشان میدهد که بالاترین رقم ابتلا در ۲۵ فرودین به ۲۵۵۸۲ نفر (با مرگ ۳۰۴ نفر) رسید و بالاترین میزان مرگ و میر به تاریخ ۶ اردیبهشت با ۴۹۶ تن (با ابتلای روزانه ۲۱۰۲۶) تعلق داشته است. اما پس از آن به یکباره هم آمار مرگ و میر و هم آمار ابتلاء روندی کاهشی را از خود نشان میدهند. بی آن که نشانهای از اتخاذ سیاستهای پیشگیرانه یا افزایش امکانات درمانی و آغاز واکسیانسیون گسترده وجود داشته باشد تا چنین تغییر محسوسی را معنادار سازد. به جای آن، با کادر درمانی روبروییم دچار فرسودگی و خستگی مفرط؛ کمبود جدی امکانات درمانی و صدور کاغذپارههایی به نام پروتکلهای بهداشتی. از همه مهمتر روند واکسیناسیون بسیار کندتر از وعدههای مسئولین و کمتر از میزانی است که از سوی متخصصان بهداشتی در سطح جهانی برای کاهش یا کنترل بیماری اعلام میشود. مقایسه کوتاهی بین آمار ایران و برای نمونه کشوری مانند آلمان با همان میزان جمعیت بسیار روشنگر است. در ۱۶ خرداد تعداد مبتلایان روزانه در آلمان ۲۲۲۹ نفر و آمار مرگ و میر ۹۶ نفر بوده است. آمار ابتلای روزانه ایران در ۱۵ خرداد به ۶۴۴۲ نفر و آمار مرگ و میر به ۱۲۸ نفر میرسد. در آلمان ۴ / ۴۵ درصد جمعیت یک دُز و ۷ / ۲۰ درصد جمعیت هر دو دُز واکسن کرونا را دریافت کردهاند. در ایران تا روز ۱۵ خرداد، تنها اندکی بیش از ۴ میلیون نفر یک دُز واکسن و کمتر از ۶۰۰ هزار نفر دُز دوم را دریافت کردهاند. اکنون نیز دُز دومی برای ۵ / ۳ میلیون نفری که دُز اول را گرفتهاند، موجود نیست و معلوم هم نیست چه زمانی واکسنهای جدید در دسترس خواهند بود. برخی نیز بر این عقیدهاند که با فاصله بیش از حد بین دُز اول و دوم باید روند واکسیناسیون از سر آغاز شود. آخرین مورد قابل مقایسه بین دو کشور، اجرا و رعایت پروتکلهای بهداشتی است که در آلمان هنوز نیز بسیاری از آنها برقرارند در حالی که در ایران همان پروتکلهای نیمبند وزارت بهداشت و ستاد مقابله با کرونا در عمل به اجرا درنمیآیند.
تنها نتیجهی منطقی این مقایسه، آشکاری آمارسازی و نمایش سیر نزولی مبتلایان و جانباختگان برای کشاندن همان اقلیت هوادار و وابسته به پای صندوقهای رأی است. آن هم سیری به ظاهر نزولی در میانهی هشدارهای متعدد نسبت به ورود ویروسهای جهش یافته آفریقای جنوبی و هندی و “احتمال آغاز پیک پنجم”. هماکنون نیز در مجموع ۱۶ شهرستان قرمز، ۲۰۱ شهرستان نارنجی و ۲۳۱ شهرستان در وضعیت زرد قرار دارند، بدون هیچ شهر و شهرستانی در وضعیت آبی.
شاید برخی روند کنترل بیماری و واکسیناسیون در ایران با کشوری مانند آلمان را مقایسهناپذیر بدانند. اما واقعیت این است که با وجود تفاوتهای بسیار بین این دو کشور، حداقل اکنون پس از وعدههای پوچ فراوان سران رژیم همگان پی بردهاند که جمهوری اسلامی پس از اعلام تولید واکسن در جهان، در واقع هیچ اقدامی برای تهیه این واکسنها از خود نشان نداده است.
از همان روزهای اول ضد و نقیضگوییهای مقامات درباره سفارش واکسن، آغاز شد. وزارت بهداشت و وزارت امور خارجه ادعا میکردند، ۱۶ میلیون و ۸۰۰ هزار واکسن از سبد کوواکس سفارش داده شده است. رئیس کل بانک مرکزی نیز مدعی شد ۲۰۰ میلیون یورو برای پرداخت به کوواکس اختصاص یافته است. رئیس انجمن مراقبتهای ویژه ایران میپرسید اگر سفارش دادهاید اسنادش کجاست؟ گو آن که پس از اعلام اسناد سفارشات رسمی، نام ایران در لیست خریداران نبود. رئیس بانک مرکزی بعدا مدعی شد به علت تحریم امکان انتقال ارز وجود ندارد. رئیس اتحادیه واردکنندگان داروی ایران میگفت، مطمئن است “بانک مرکزی ماهانه صد میلیون یورو برای واردات دارو و مواد اولیه آن و نیز واردات تجهیزات پزشکی در اختیار واردکنندگان میگذارد” پس “برای انتقال ارز به خارج و واردات دارو و اقلام پزشکی هیچ مشکلی وجود ندارد”. “واشنگتن پست” نیز در گزارشی از قول یکی از سخنگویان کواکس نوشت که از سوی یکی از ارگانهای وزارت خزانهداری ایالات متحده آمریکا برای ایران به منظور تهیه واکسن معافیت صادر شده است و بنابراین مانعی برای خرید واکسن توسط ایران وجود ندارد. بعد دشواریهای نحوه انتقال و نگهداری واکسن مطرح شد، که آن نیز از سوی مقامات دیگر تکذیب شد. با سخنرانی خامنهای برای پایان دادن به این نمایش، مبنی بر “واکسن خارجی بی واکسن خارجی، روشن شد که اصولا برنامهای برای تهیه واکسن در دست نبوده است. مکمل این “رهنمود” جنایتکارانه نیز صف اوباش جنایتکار رژیم بود تا هر یک در ذکر “مضرات” واکسن خارجی زوزه بکشند. از وزیر بهداشت گرفته تا آخوندهای مرتجع و سران ارگانهای سرکوب مانند سپاه و بسیج. شگفت آن که “کارشناسان علمی” رژیم نیز از این قافله عقب نماندند. برای نمونه مدیر به اصطلاح “پژوهشگاه دانشهای بنیادی” خرید واکسن از آمریکا را پروژهای برای به زانو درآوردن ایران” و آن را “از برنامههای اتاق فرماندهی آمریکا علیه جمهوری اسلامی” اعلام کرد.
چندان به این ادعاهای ضد و نقیض ادامه دادند که اگر نزد مردم اندک امیدی هم به تهیه واکسن بود بر باد رفت. اعتراضات مردم با خواست واکسن رو به اوج بود که اعلام کردند واکسنهایی (با مبدأ نامعلوم) سفارش داده شده و به زودی به ایران میرسد. سپس روشن شد که این واکسنهای چینی و روسی هستند که هنوز تأییدیه وزارت بهداشت جهانی را دریافت نکرده بودند. با وجود این از ۲۱ بهمن با ورود تعداد محدودی واکسن روسی “اسپوتنیک” واکسیناسیون آغاز شد. واکسیناسیونهایی که باز هم طبق روال جاری در جمهوری اسلامی با فساد و تخلفات بسیار همراه بود و پس از افشای چند مورد آن، اصطلاح “واکسنخواری” رایج گشت. سرنوشت وعده سخنگوی ستاد مقابله با کرونا مبنی بر واکسیناسیون بیش از یک میلیون نفر از کادر درمانی و گروههای آسیبپذیر تا پایان سال ۱۹۹۹ هم که بر همگان روشن است.
همزمان با جدل بر سر واردات یا عدم واردات واکسنهای خارجی، به یکباره وعده تولید واکسن داخلی ظهور پیدا کرد. در وصف واکسن داخلی و تولید قریبالوقوع آن مدیحهسراییها شد، حتا برای صادرات آن برنامهریزی شد و زمان تعیین گشت، اما باز هیچ یک تحقق نیافت. روحانی که شاهد بود کاسه صبر مردم لبریز شده است، با آن که میدانست شرکتهای تولید واکسن تنها با دولتها وارد معامله میشوند برای ورود واکسن از طریق شرکتهای خصوصی مجوز صادر کرد به این امید که شرکتهای خصوصی با خرید واکسن از کانالهای دست چندم، سود هنگفتی ببرند و اندکی واکسن نیز وارد ایران شود. این طرح نیز با توجه به کمبود واکسن در شرایط کنونی در جهان با شکست روبرو شد. طبق اطلاعات تاکنونی اگر اندکی واکسن هم وارد شده باشد هیچ یک نصیب مردم نشده است.
در حال حاضر واکسن تزریقی در کشور واکسن اسپوتنیک روسی و سینوفارم چینی است. همچنین در کنار چند واکسن مشترک کوبایی و استرالیایی و چینی و روسی، چند واکسن داخلی در نوبت برای ورود به بازار قرار دارند. معروفترین واکسنهای داخلی آنها سه واکسن “برکت” (تولید ستاد اجرایی فرمان امام)، “فخرا” (تولید یک شرکت زیرمجموعه وزارت دفاع) و “رازی” (محصول مؤسسه رازی) نام دارند. مقامات رژیم با وجود تأییدیه سازمان بهداشت جهانی در باره چند واکسن خارجی پیش از این اعلام کرده بودند، “مردم ایران موش آزمایشگاهی واکسنهای خارجی نیستند”، اما از نظر آنان از نظر شرعی و عرفی اشکالی ندارد، مردم ایران “موش آزمایشگاهی” واکسنهای مشترک و داخلی شوند. چرا که این واکسنها هنوز نه تنها تأییدیه نهادهای بهداشتی جهانی را نگرفتهاند، بلکه در داخل نیز برای آنها مجوز اضطراری صادر نشده است. از همه مهمتر، هیچ یک از آنها تمامی فازهای آزمایش را طی نکردهاند و فازهای طی شده نیز به هیچوجه با استانداردهای بینالمللی تهیه واکسن مطابقت ندارد. از آن گذشته، اطلاعات علمی درباره این واکسنها و نتایج و عوارض جانبی آن نیز چندان اندک است که حتا کارشناسان بهداشتی داخلی نیز از آن بیاطلاع هستند و در نتیجه بدگمان. ناگفته پیداست طبلی که امروز سران رژیم بر آن میکوبند، چندی دیگر صدای آن درخواهد آمد. صدایی که به قیمت جان و سلامت مردم تمام خواهد شد. همچون تمامی اقدامات جنایتکارانه پیشینشان.
در سیستم جمهوری اسلامی لجنزار فساد و ناکارآیی چندان عمیق است که نه تنها تمام سران سیاسی و اعضای نهادهای دولتی در آن غوطهورند، بلکه هر فردی که وارد این سیستم گردد، در کام آن فرو خواهد رفت. برای نمونه یکی از اعضای علمی ستاد مقابله با کرونا که پیش از این ادعا کرده بود، واکسن روسی را به علت عدم تأیید از سوی سازمان بهداشت جهانی تزریق نخواهد کرد، اکنون که خود یکی از دست اندرکاران تولید واکسن “برکت” در زیرمجموعه ستاد اجرایی فرمان امام است، با وجودی که هنوز فاز سوم این واکسن به سرانجام نرسیده است، اصرار بر واکسیناسیون مردم با این واکسن دارد، هر چند تحت عنوان ظاهری “داوطلبانه”.
تنها نیمنگاهی به حوادث هفتههای اخیر نشان میدهد، جمهوری اسلامی رژیمی است بحرانزا. این رژیم هر بحرانی را با ایجاد بحرانی دیگر پاسخ میدهد. در میانهی اپیدمی و عدم واکسیناسیون، بحران قطع آب و برق مردم را بر سر مردم آوار میکند؛ بحرانی که خود نتیجه ورشکستی آبی و آن نیز ناشی از اجرای سیاستهای فاجعهبار آبی در دهههای گذشته است. بحران محیط زیستی را با به آتش کشیدن جنگلها و مراتع و قطع و فروش درختان جنگلی و نابودی انواع پرندگان و حیوانات پاسخ میدهد، بحران فقر را با بحرانهای تورمی و کمیابی مواد غذایی؛ بحران تحریم را با بیاعتنایی به اعتراضات مردم؛ بحران بیکاری را با بحران اعتیاد، تنفروشی، کودکان کار؛ بحران خشونتهای خانگی را با افزایش خشونتهای دولتی. بحرانهایی هر روز یکی از آنها برجسته میشود و هر یک نیز به نوبه خود تأثیرات به سزایی در زندگی روزمره تودههای مردم دارد.
در برابر تمامی این بحرانهایی که مردم را از هر سو فرا گرفتهاند، کرونا، یکی از مهمترین آنهاست. چرا که مستقیماً با ابتداییترین حق هر فرد یعنی حق حیات و برخورداری از سلامت ارتباط دارد. این همان چیزی است که در اپیدمی جاری نه تنها برای سران رژیم اهمیتی ندارد، بلکه به نعمتی برای حفظ بقای این رژیم بدل گشته است. نعمتی همچون جنگ ارتجاعی دولتهای ایران و عراق که بهانهای برای سرکوب نیروهای کمونیست و مترقی در شهرها گردید و فضای اعتراض را در سایه فرود موشکها بر خانههای مردم و بمبارانها و نفیر گلولهها و کشتار تودههای ناآگاه تحت لوای “دفاع از انقلاب” و “دفاع از میهن” در هم شکست. کرونا نعمتی است زیرا این بیماری عمدهترین قربانیان خود را از میان کارگران و تهیدستان میگیرد، همان کارگرانی که با اعتصاب و تجمع کمر همت به مبارزه بستهاند و همان توده تهیدستانی که در آبان به خیابانها آمدند و خشم خود از رژیم را در شعارها و شعلههای آتش و حمله به مراکز نظامی – مذهبی – مالی – حکومتی تجلی بخشیدند. نعمتی است زیرا در ایران نیز همچون سراسر جهان، هراس از اپیدمی، تأثیر منفی بر اعتراضات گداشته است. از همه مهمتر، نعمتی است زیرا به رغم پیامدهای مهلک این اپیدمی، هنوز مبارزهای جدی برای واداشتن رژیم به اتخاذ اقدامات مؤثر مانند قرنطینه واقعی، تأمین حداقل معیشت مردم و تهیه واکسنهای کافی و مورد تأیید جهانی از سوی تودههای مردم آغاز نگشته است. تودههای مردم به درستی و آگاهانه سیرک “انتخاباتی” رژیم را تحریم کردهاند، اما این کافی نیست. این به هیچوجه برای دفاع از جان و زندگی خود و عزیزانشان کافی نیست. برای به زیر کشیدن نظمی که استمرارش هر روز قربانی جدیدی از میان تودههای مردم میگیرد، کافی نیست. برای دستیابی به مطالبات پرشمار و برخورداری از رفاه و آزادی و شادی، کافی نیست. کارگران و زحمتکشان، حال که این رژیم “لشگر” انگیخته تا خون ما را ریزد، باید که “طرحی نو دراندازیم”، باید که “به هم سازیم و بنیادش براندازیم”.
نظرات شما