رفیق با من به خاوران بیا
در آن جا خواهی دید
بسیار اندیشههای نو
از بطن سیاه خاک میروید
هیچ وقت مرگ را احساس نکردن
در فراسوی زمان
بی هیچ بهانهای خاکش کردن
نو عروس اوین را
با شهد شیرینی
نو عروسان حجله گاه خونینی داشتن
بعد از آن گلها باز رویدند
شعله ور آتش گرفتند
در زمستانی سرد
بر خاک خارستان
با سرود سپیده رود
بشارت دادند
صبحگاهی
خورشید را فتح خواهند کرد
شعله شعله آتش ریخته بر جانشان
شاید این رویش انفجار فردا باشد
سیاهکوه
نظرات شما