بیش از چند ماه فرصت ازدسترفته، بازهم بلاتکلیفی از سر تا پای آموزشوپرورش میبارد. هیچکس خوشحال نیست، هیچکس به پیشواز بازگشایی مدارس پروبالی نگشود. برای معلمین که چه در زندان و چه تحتفشارهای شدید مالی دربندند، چنان درگیر مشکلات معیشتی هستند، که دیگر صدای زنگ مدرسه به گوششان دلنواز نیست. کلامشان را زندان، نابرابری و تبعیض لرزان کرده است. در گوشهایشان تنها صدای اعتراضشان بلند است. صدای معلم یعنی فریاد جامعه آموزشی، یعنی پیام دانشجویان و دانش آموزان ستم دیده، یعنی پایان زنگ سکوت. معلمین آغاز سال تحصیلی جدید، لوح صد آفرین را از آن خود کردند. برای خانوادهها که درهمان قدم اول خرید بخاطر گرانی قابلتوجه لوازم التحریر ماندند و پشت پا زدند به همه آرزوهای محصلین خود، بدون دفتر ومداد به خانه برگشتند. بدون کوچکترین حقی برای اعتراض از جانب کودکان، در خانه به دنبال مداد و پاککن پارسال به جستجو پرداختند. کیست که اکنون واژه گرانی را نشنیده باشد؟ برای کودکان هم ناشناس نیست. دانشآموزانی که شاهد کوچ خانواده به اطراف دورافتاده شهر هستند و مجبور به از دست دادن دوستان مدرسهای خود میشوند، کودکی که در انتظار خوشحالی پدرش هر شب ناامید میشود و با نگاه پر از تشویش مادرش خودش را به خواب میزند. پایان تحصیلات دوستشان را در نیمهراه دیده است و هرگز گریه و خنده دوستش از خاطرش نخواهد رفت. شوقی آیا برای رفتن به مدرسه باقیمانده است؟ نگاه کل جامعه به زندگی را به چشم میبیند. کسی لاف شاد بودن هم نمیزند، خاصه در پیشواز بازگشایی مدارس. نشاط محصلین زیر ضربههای خصوصیسازی مدارس، و در دالانهای پیچدرپیچ آموزش خرافات مذهبی، راکد شده است. بنیاد بنای آموزش و تحصیل را بهعمد از ریشه سوزاندهاند. صدای درهم شکستن دیوارههای آموزش کشور به گوش همه رسیده است. زمان کافی برای واکسینه شدن محصلین بود که صرف لاف زدنهای بیاساس شد. سردرگمی خانوادهها از چگونگی سال تحصیلی زیر سایه کرونا، بین رفتن و نرفتن به مدارس، داشتن یا نداشتن امکانات آموزشی در خانه، مانند گوشی هوشمند و تبلت، ذوق سال تحصیلی جدید، یا شرم سفره خالی، خود، حکایت غمباری است. بهراستی از جان کودکان چه میخواهند؟ هرکدام از این مشکلات بهتنهایی قادراست لحظات ناآرامی برای دانشآموزان و خانوادهها بهجا بگذارد. از بکار بردن واژه مسئولین اجتناب میکنم. این کلمه همراه خودش هم مسئولیت را به نمایش میگذارد، اما برای مردم یادآور دردآورترین و انحرافیترین راهکاری غیرمسئولانهای است که مسئولین تجویز کردهاند. شانه خالی کردن از وظایف، بیاعتنایی بیرحمانه نسبت به روزگار مردم، جانماز آب کشیدن هنگام کینهورزی به مردم حقخواه، کدام یک بویی از مسئولیت برده است؟ مسئولیت واژه پرباری است، محدودیت ندارد برای این واژه باید لیاقت داشت، شایسته نیست برای صاحبان قلبهای سنگی بهکاربرده شود. از ذهن کهنه هزارساله اشان فقط کینه و نفرت و مرگ روی زندگی مردم میریزد. برای همین است که چشمههای آموزش خشک شد و جنگلهای سبز اندیشه زخم تبر را چشیدند. به همین خاطراست که پاییز هم شلخته شده است. برگهای درختان را به اینطرف و آنطرف پرت میکند. در لابهلای کوچههای باریک مهتاب را پنهان میکند. از رنگآمیزی غروب برای عشاق پرهیز میکند. پاییز هم از نفس افتاده است. باید به پاییزجان تازهای ببخشیم. باد دربهدر سرگردان هم خسته است. با چشمبسته به درودیوار میکوبد. بوی عطر ماه مهر را به مشام هیچکس نرسانده است. در پشتبامها به چشمک ستارگان اعتنا نمیکند. با دستانمان باید به باد جهت بدهیم. باد میتواند صداها را به هم برساند و نیرومند کند. اما کبری دیگر در خانهاش درختی ندید که زیر سایهاش بنشیند و تصمیم بگیرد. خودکار و دفتر، پشت ویترین جا ماند. پاککن اسم خیلیها را از دفتر مدرسه پاک کرد. خط کش فقط برای کشیدن مرز بالای شهر و پایینشهر کاربرد دارد. مداد پارسال نوشت؛ دارا به مدرسه رفت و سارا به خیابان.
ایران- کنشیار
مهر ۱۴۰۰
نظرات شما