با یاد و گرامی‌داشت قیام آبان ۹۸

از ماشین پیاده می‌شوم راه کاملاً بسته است. مردم خیابان را در دست گرفته‌اند. صدای شعار و فریاد هزاران هزار تن شنیده می‌شود. سطل‌های زباله وسط آورده شده و می‌سوزند. لاستیک، بنزین و آتش به دست جوانان با شتاب ردوبدل می‌شود. زنان، مردان جوانان و حتی کودکان درحرکت‌اند. هر کاری از دستشان برمیاید انجام می‌دهند. راه‌ها را می‌بندند، بنر تروریست‌های ناکام مانده از ادامه جنایات را پایین می‌آورند و به آتش می‌کشند. حضور پرشور جمعیت و شعار جمهوری اسلامی کمی خوییم کمی خوایم مرگ بر دیکتاتور، همبستگی و یکپارچگی فریاد آزادی‌خواهی و حق‌خواهی مردم در کوچه و خیابان زمینه‌ساز قیام بود. همه خودی بودیم و مردم خودبه‌خود دست به ابتکار عمل می‌زدند و جریان را پیش می‌بردند. خیابان‌های اصلی را بسته بودند. جوانان سر چهارراه‌ها مانع قرارمی دادند. هم‌نوایی بین مردم شورانگیز بود. مردم به این همبستگی نیاز داشتند. به بهانه گران شدن بنزین حرف دلشان را فریاد می‌زدند کارگران خسته از سرکار به جمعیت می‌پیوستند و سرنگونی کامل سلطه گران و حامیان سرمایه را شعار می‌دادند. دود حاصل از آتش شهر را پوشانده بود. این آتش سرکش دل همه را گرم کرده بود. من هم‌دستی پرآتش داشتم. مثل کسی که بخواهد خشم و شعف را باهم یکجا بیرون بریزد، دست‌هایم مشت بود و لبم از اتحاد مردم خندان. در میادین شهرمی چرخیم شعارمی دهیم و سنگ جمع می‌کنیم. مأموران چماق به دست جرئت نمی‌کردند به این مردم خشمگین نزدیک شوند. کارگران و زحمت کشان ستم دیده با دست‌خالی اما متحد فریادشان را به‌صورت سیاه جلادان همچون سیلی می‌کوبند. بین مزدوران ولوله‌ای افتاده بود. درست زمانی که مأموران بیشتری را پیاده می‌کردند جمعیت یکپارچه شعار مرگ بر دیکتاتور را بلندتر می‌کرد. یک نفر از نرده‌های وسط خیابان می‌پرید و خبر می‌آورد آن‌یکی شاخه‌های خشک درختان را درون آتش می‌انداخت کسی از درخت بالا می‌رفت و برنوشته‌های خون‌چکان را به زیر پا می‌انداخت و با لگدمال کردن برنوشته‌ها بی‌ارزشی‌شان نمایان‌تر می‌شد. دفتر قیام گشوده شده بود و عزم مردم برای سرنگونی راسخ بود اما ریختن خون هم برای جلادان حکومتی آسان بود. چندین ساعت گذشت، ترس و ضعف در صف دژخیمان نمودار گشته و به تماشای حقارتشان نشسته بودند. دیگر نیاز داشتند تمام تجهیزات نظامی سرکوبشان را به میدان بیاورند. شلیک ممتد گلوله ادامه داشت. هرکه را دستشان می‌رسید می‌ربودند و داخل ماشین مرگبارشان می‌بردند. تا توانستند کارگران و جوانان و کودکان را کتک زدند. بنزین بهانه بود این زخم کهنه دهان‌گشوده بود و می‌خواست نظام سرمایه‌داری را با تمام تشکیلات پوسیده‌اش درهم شکند. از نظر مردم آتش‌بسی در کار نبود شجاعت جوانان ستودنی بود. همان کارگرانی که به خاطر ظلم و استثمار زندگی‌شان به فقر مطلق و تباهی کشیده شده است، دیگر ترسی از روبه‌رو شدن با مزدوران نداشتند. به هرکجا نگاه می‌کنم میدان نبردی واقعی است. گاهی چشمم به عابری ناشناس می‌افتد و میدانم از گزمه‌های حکومتی است در لباسی دیگر. موریانه‌هایی که برای زندگی کثیف ننگینشان مردم را دست‌بسته داخل ماشین می‌کنند. خواب از سر حاکمان سرمایه پریده بود با تمام قوا به صحنه آمده بودند. زدند، کشتند و زندانی کردند. خون گرم جوانان درودیوار شهر را رنگین کرد و بندبند استخوان‌های مادران از هم گسست. فضای شهر آن‌چنان قدرتمند و باروراست که هر رهگذری را هم داخل خودش می‌کشد. به هر شکل بتوانیم از خودمان محافظت می‌کنیم. در خم کوچه‌پس‌کوچه‌ها می‌دویم دوباره برمی‌گردیم راه عوض می‌کنیم. شب هم باسخاوت تمام ما را در خودش جا می‌دهد. مردم کارمی خواستند نان می‌خواستند و آزادی. می‌خواستند از این ظلمت عبور کنند. کارگران آمده‌اند روزهای گم‌شده زندگی‌شان ونان کودکانشان را که در چرخ‌دنده‌های کار جاگذاشته‌اند را پس بگیرند. زنان کار و حقوق برابر می‌خواهند، آزادی می‌خواهند. آبان تمام‌شدنی نیست. کارگران و زحمت کشان لباس‌های زرد و بنفش و سیاه، ریش‌های کوتاه و بلند نتراشیده را حالا شناخته‌اند و دیگر حنایشان رنگی ندارد. مردم تن به شکستن نخواهند داد. این را آبان بر دیوارهای شهر نوشت. دسته‌گل‌های زیادی پرپر شد. مادرانی که تن بی‌جان فرزندشان را به دوش گرفته بودند، مادرانی که بدون فرزندشان به خانه بازگشتند. این باد ویرانگر غریب نیست سال‌هاست که سروهای جنگل را خمیده کرده حتی بک روز هم در کشتار جوانان تعطیلی نداشته است. در سال‌های سیاه گذشته هستی هزاران نفر را به آتش کشیدند. صدها هزار زندگی را به نیستی و نابودی رساندند. اما همیشه مادران و خانواده‌ها در قله استقامت و افتخار ایستادند و گفتند این خون‌ها در قفا نمی‌ماند و راه فرزندان ما ادامه‌دار است. گفتند نیست تردید زمستان گذرد. آبان در دست کارگران و زحمت کشان، در دست کودکان، جوانان، ورزشکاران و مردم، مزدوران سرمایه را به‌زانو درآورد. آبان در تمام کشور ساعت‌ها و ثانیه‌هایی را ضبط کرد که سرکوب گران از سایه خودشان هم به لرزه افتادند. مردم را می‌زنند برای این‌که سرپناه می‌خواهند، زندانی می‌کنند برای آن‌که از آزادی دفاع می‌کنند و شکنجه می‌کنند، اعدام می‌کنند اگر سخنی از تقسیم نان برزبان آورند. اما نمی‌توانند با وصله‌پینه کردن وتغییرجامه سران تازیانه به دست، مردم گرسنه را برای همیشه پشت میله‌ها نگه‌دارند. هر صبح که بیدارمی شوند، خبر اعتراضات کارگران، معلمین و مردم گرسنه در گوشه کشور محاصره‌شان می‌کند. مردم ازهر فرصتی برای تجمعات و ابراز انزجار از رژیم استفاده می‌کنند و خون‌های ماسیده بر دیواره‌های آبان آسایش ظالمان و ستمگران را گرفته است. آبان مانند سوگواری مادران که پایانی ندارد ادامه دارد. صاحبان سرمایه و دژخیمان شمشیر به دست باید بدانند، این سیل خروشان از دی آبان به بهار خواهد رسید.

آبان ۱۴۰۰

کنش‌یار

 

POST A COMMENT.