با نگاهی به وضعیتی که اکنون در جهان پیرامون ما حاکم است، بهروشنی دیده میشود که نظم نوین جهانی (سرمایهداری) باپوست اندازیهای مکرر که در برنامههایش بوده است، پاسخ گوی نیازهای جامعه بشری نیست. هنگامیکه در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری هرروز در گوشه و کنار به اعتراضها و خیزشهای اجتماعی که گاه نیز با سرکوب خشن و عنانگسیخته همراه هستند نگاه میکنیم، این حقیقت تاریخی بهروشنی دیده میشود که کشورهای صنعتی و پیشرفته سرمایهداری توان پاسخ گوئی به نیازهای مردم همان کشورها را نیز ندارند و به همین دلیل است که این نظام دیری است که با بحران موجودیتی مواجهه شده است.
تصاحب دستاوردهای جنبش کارگری، سرکوب اعتراضهای کارگری، افزایش ساعات کار، بالا بردن سن بازنشستگی، یورشهای همهجانبه به کشورهای دیگر تحت عناوین ساختگی و دروغین، جلوگیری از ایجاد تشکلات کارگری راستین، عدم وجود آزادیهای بیان، قلم، تحصن و اعتصاب وبی حقوقیهای گوناگون همه ریشه در ناتوانی این نظام غیرعادلانه دارد.
تا قبل از فروپاشی بلوک شرق و سوسیالیسم موجود در آن کشورها بسیاری از جنبشها و اعتراضات را تحت عنوان وابسته به این بلوک سرکوب میکردند، اما اکنونکه بلوک شرق موجودیت خویش را ازدستداده است، دنیای سرمایهداری دشمن دیگری برای خود تراشیده است و از خیلی وقتها پیش بنیادگرائی اسلامی را علم کرده است (بخصوص در خاورمیانه) همین بنیادگرائی که درگذشته نهچندان دور متحد امپریالیسم جهانی بوده است، امروز موی دماغشان شده است و بهظاهر قصد سرکوب آن رادارند، درحالیکه اگر نگاهی به شکلگیری این گروهها و دستهجات ارتجاعی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که همه این گروههای ارتجاعی و آدم کش نه برای مبارزه با دنیای سرمایهداری بلکه برای مهار و قلب جنبشهای راستین کارگران و زحمتکشان سازماندهی شدهاند، هر جا زحمتکشان و کارگران بپا خواستند و برای خواستههای برحق خویش به خیابانها آمدهاند، ناگهان و طی مدت کوتاهی این گروههای ارتجاعی مسلح به پیشرفتهترین سلاحهای همین نظام گندیده به میدان آمدهاند و تبلیغات دنیای متعفن سرمایهداری نیز با بزرگنمائی و تسلیح آنها موجب به حاشیه رفتن جنبشهای کارگران و زحمتکشان شده است.
مگر مردم مصر، لیبی، تونس، عراق و سوریه و…چه خواستههایی داشتند؟ آیا به خواستههای خود رسیدند؟
بعد از یکی دو بار دستبهدست شدن قدرت میان جناحهای سرمایهداری، آنچه بیپاسخمانده است، آنچه به حاشیه رفته است، اگر نگوییم فراموششده است، خواستههای مردم (کارگران و زحمتکشان) که روزها درمیا دین مختلف فریادهای حقطلبانه خویش را سر دادهاند، در میان بده و بستانهای جناحهای گوناگون سرمایهداری، سرنخهایی وجود دارد که نشان میدهد این دستجات مسلح برای سرکوب جنبش انقلابی آینده و در حال شکلگیری برنامهریزیشده است! اگرچه این نظم گندیده، آنقدر پوسیده است که در خود کشورهای مادر نیز از جانب کارگران و زحمتکشان به چالش کشیده شده است، اما رویش قارچ گونه گروههای افراطی و پان اسلامیستی در جهان (خاورمیانه) باعث شده است که این کشورها مشکلات داخلیشان را فرافکنی کنند و در تبلیغات خویش در افکار عمومی اینطور وانمود کنند که دنیای اکنون مشکل ندارد و تنها مشکلی که وجود دارد، همین گروههای افراطی هستند که مخل نظم عمومی میباشند. درحالیکه همین گروههای تروریست و آدمخوار نیز محصول همین دنیای سرمایهداری میباشند. این گروهها و افکار از دنیای دیگری که نیامدهاند، یا از سیاره دیگری که نیامدهاند، هرچه هست محصول همین شرایط و وضعیتی است که برجهان حاکم میباشد، تراژدیهای عراق، سوریه، لیبی و افغانستان و…اینها تابلوهای زشتی هستند که بشریت به چشمهایش میبیند!
کدامیک از شهروندان این کشورها امید دارد که صبح که از خانه خارج میشود، ظهر سالم به خانه برگردد؟! دمکراسی وعده دادهشده به کجا رفت؟ دمکراسی البته با تعریف دنیای سرمایهداری به وجود آمده است، این دمکراسی فقط برای گروههای ضد انسان است که آزادانه به هر نقطه و هرجائی که میخواهند حمله کنند، حتی به اربابان خود!
گوئی تاریخ درحالیکه تکرار شدن است و تراژدی نازیسم و تندیس هیتلر هنوز هم بر تلی از دلار و سرمایه ایستاده است و به ریش همه میخندد. در شرایط کنونی هزاران هیتلر مسلح با افکار تبعیضآمیز و نژادپرستانه و افکار ارتجاعی و مذهبی، اما در مقیاسی کوچکتری در سراسر جهان سربلند کردهاند. به تاریخ که نگاه میکنیم، دنیای سرمایهداری با تجهیز هیتلر میخواست انقلاب عظیم اکتبر و جنبش کمونیستی را نابود کند، ولی هنگامیکه هیتلر بهقدر کافی مسلح شد، بهجای آنکه از شوروی شروع کند، از خود، همکاران ویاران خود شروع به اشغال گری کرد. (البته تضادهایی نیز در این میانه وجود داشت)! اگرچه هیتلرهای کوچک قدرت آن را ندارند که به اربابان خود حمله وسیع را سازماندهی کنند، اما با سرکوب جنبشهای انقلابی در کشورهای گوناگون تحت عنوان و لفافه همین گروهها دنیا سرمایهداری به اهداف خویش میرسد.
در اینجا دنیای سرمایهداری با تبلیغات خود این جنبشها و انقلابهای آینده را نشانه گرفته است. اگر خواستههای مردم سوریه مخالفت با بشار اسد بوده است و دیکتاتوری او را به چالش کشیده بودند، اما امروزه بارویش قارچ گونه گروههای تروریستی در سوریه، بشار اسد به توجیه خویش میپردازد و نمونههای عراق و لیبی را به مردم نشان میدهد- که اگر بیشتر از این مخالفت کنید، هرگز به آزادی نخواهید رسید که هیچ آرامش و امنیت هم از سوریه رخت بر خواهد بست، هم چنانکه رخت بربسته است.
این گروههای تروریستی درواقع هم خواستههای برحق مردم را به حاشیه میبرند، وهم دیکتاتوریترین آدمها و حکومتها هم به توجیه اعمال خویش میپردازند وهم اکنون رژیمهای ستمگر منطقه خاورمیانه با نشان دادن گروههای افراطی به مردم از آنان زهرچشم میگیرند تا شاید مردم این کشورها درنگ کنند و لحظاتی درحرکتهای ضد دیکتاتوری خود، دچار شک و تردید شوند. اگرچه این نظام آنقدر گندیده شده است که مردم و زحمتکشان میتوانند بر این شک و تردید غلبه نمایند، چون این را زندگی ایشان بهصورت ملموس به آنها ثابت کرده است که راه میان بری وجود ندارد و ترفندهایی مانند رفراندوم، اصلاحات و انتخابات جوابگوی نیازهایشان نخواهد بود و این نظم باید از بیخ و بن دگرگون شود.
البته که کارگران و زحمتکشان در طول تاریخ تمامی بحرانها و ناهنجاریهای تاریخی را پشت سرنهادهاند و این بار هم دیری نخواهد پایید که راه برونرفت از این ترفند کشورهای امپریالیستی را پیدا خواهند کرد. آن روز که زحمتکشان از این نقطه گذر کنند، بشریت شاهد زیباترین لحظههای زندگی خویش خواهد بود.
در عصر و زمانهای که ضدانقلاب بهظاهر بدون رقیب یکهتازی میکند به هر شیوه و روشی دست مییازد تا کارگران و زحمتکشان را در مبارزه و تلاش برای زندگی بهتر (سوسیالیسم) و دنیای بهتر بازدارد. اگر روزی کارگران از این گذرگاه تنگ عبور کنند، بشریت میتواند روزهای پر از شادی، پر از نان، پر از آزادی را برای خود به ارمغان بیاورد، در این زمان که بورژوازی بهطور کامل و دربست ضدانقلابی و ضد انسانی میباشد، عدهای هم با تقلای خویش و بادستوپا زدنها ونیز زد و بندهای گوناگون میخواهند به کارگران و زحمتکشان القاء کنند که زندگی بدون طبقات ممکن نیست و هرآینه که طبقات از جامعه جهانی محو شوند، زندگی نوع بشر نیز غیرممکن میگردد. اما تجربیات انقلابهای سوسیالیستی که در چندین کشور به وجود آمدند، درهمان مدتهای کم کارگران و زحمتکشان با فداکاری و جانفشانی خویش توانستند خلاف این یاوهگوئیهای عمال سرمایهداری ثابت کنند، درهمان مدت چند سال جامعه توانست تا حدود خیلی زیادی رفاه و آرامش و پیشرفت را برای کل افراد جامعه به وجود بیاورد و اکنون با مردم آن کشورها که روبرو میشوید افسوس دمکراسی ناقص همان روزها را میخورند.
اما سرمایهداران و عمال آنها با چشم بستن به روی اینکه چاره درد کارگران و زحمتکشان انقلابی سوسیالیستی است، میخواهند این نظام گندیده را بزک کنند، اما عروس آنقدر پیر و فرتوت شده است که تمام آرایشگران و بزهکاران هم نمیتوانند مانعی برای دیدن پوسیدگی وزشتی این نظم گندیده ایجاد کنند. بحران و پوسیدگی در ساختار این نظام وجود دارد. پوستاندازی برایش حکم داروی مسکنی را دارد که فقط دردهایش راکمی تسکین میدهد، اما در ذات این نظام، دردها، آلام، ناهنجاریهای اجتماعی همچنان خودنمائی میکند. استعمار کهنه، نو، لیبرالیسم، نئولیبرالیسم، نظم نوین جهانیسازی، همه و همه جزء برای حفظ وضع موجود نبوده و نیست.
سرمایهداری که در کشور ما حاکم است، انگلترین، زشتترین نوع سرمایهداری است که با مذهب آغشته شده است، گرچه همیشه در طول تاریخ مذهب و سرمایهداری همیشه توجیه گرا عمال یکدیگر بودهاند، و بزرگترین جنایتها نیز در تاریخ با فتوای پاپها و روحانیون صورت گرفته است، پیوند مذهب با سرمایهداری هنوز هم در پیشرفتهترین کشورها وجود دارد، تاجانی که در آمریکا یک روز نیایش برای سلامتی سربازان آمریکائی که در عراق هستند بر گذار میشود. در کشور ما که هنوز کارگران به حقوق حتی بورژوائی خود هم دسترسی ندارند، حق اعتراض ندارند، تشکل مستقل ندارند، به کمی دستمزد نباید اعتراض کنند، به شرایط کار و محیط کار، به قراردادهای سفید امضاء، قرارداد موقت، نداشتن بیمه، اصلاً هیچ صدای اعتراضی نباید از زبان کارگران شنیده شود. دستمزدهای ناچیزمان هم نباید بهموقع پرداخت شود، و محرومیتی در…بر جامعه کارگری و انسانی کشور ما حاکم است. کارگری که به عدم پرداخت حقوقش اعتراض میکند باید شلاق بخورد، و به نام اقدام علیه امنیت کشور به زندان میرود! حالا اگر همین کارگران روزی خواهان کسب هژمونی و کسب قدرت سیاسی شوند، با آنان چگونه رفتار خواهد شد، که روزی حتماً و یقیناً به این خواسته خواهند رسید و آن روز باید بگویم سرمایهداران چه خواهند کرد.
در جامعه ما شنیعترین اعمال با توجیه مذهبی از ناحیه سرمایهداران اجزاء میشود و اینکه در فوق اشاره شد که مذهب و سرمایهداری توجیهگر اعمال یکدیگر هستند، اینجا در کشور ما مصداقش بهروشنی دیده میشود. در عصری که ضدانقلاب در تمامی صحنهها حضوری پررنگ دارد، همهجا مهر وجودیاش را پای حرکات اعتراضی کارگران و زحمتکشان میراند (گروههایی دستساز تروریستی) و تمام پادوهای نظام سرمایهداری از راست، چپ، اصلاحطلب، سلطنتطلب، جمهوریخواه لیبرال، ملی مذهبی و… همه و همه حول این محور که انقلاب کارساز نیست جمع شدهاند و از تریبونهای رنگارنگ در بوقهای خویش میدمند که انقلاب دشمن جان مردم است! و به زبان بیزبانی و گاها آشکار مینویسند و میگویند یکبار انقلاب کردیم خمینی آمد! پس معلوم است که انقلاب نمیتواند مطلوب ما باشد و ما میتوانیم از طریق پارلمان، اصلاحات، رفراندوم و…به اهداف خویش برسیم و جامعهای مدنی با حقوق شهروندی را ایجاد نماییم، ولی این دشمنان انقلاب کارگری هیچگاه نمیگویند که جمهوری اسلامی ثمره شکست انقلاب 1357 بوده است. انقلاب در سال 57 در نیمهراه خویش در باتلاق سرمایه و مذهب متوقف شد، همانطور که در صدوچند سال پیش انقلاب مشروطیت به خون مشروطه خواهان حقیقی رنگین شد. این توجیه گران نظم موجود، نمایندگی طبقه خودشان رادارند، نه طبقه کارگر و زحمتکش را. اگر از حقوق شهروندی و جامعه مدنی حرف میزنند، این حقوق و مدنیت تا جایی میتواند معنا داشته باشد که منافع طبقه سرمایهدار ایجاب میکند و هرکس از این حد فراتر رود با پلیس و زندان، شکنجه و اعدام روبرو خواهد شد. البته اینکه از عصر ضدانقلاب سخنی به میان آمد به این معنی نیست که دست روی دست بگذاریم تا عصر انقلاب آغاز شود!(اگر اینگونه بود گروههای پاسفیست و منفعل خیلی زود تراز ما این را تجربه کردند.) و شرایط برای انقلاب کردن مهیا شود. در همین عصری که عصر ضدانقلاب است؟! هم انسانهای مبارزی وجود دارد که با تمام وجود به مبارزه دست مییازند و عصر انقلاب چیزی جزء آگاهی از منافع طبقاتی نمیتواند باشد و آگاهی جزء در وجود انسانهای آگاه به وجود نمیآید و اگر این آگاهی به میان سطوح مختلف جامعه نرود و در اذهان بماند چیزی ذهنی میباشد که اگر این آگاهی با عمل همراه نشود، هیچ وجود مادی نخواهد یافت. جامعه غیرعادلانه همیشه با ظلم همراه است تا ظلم هست مبارزه هم هست تا مبارزه هست هم انسانهای مبارز خواهند بود که دوران تدارک انقلاب را بر دوشهای هرچند زخمی و نحیف خویش خواهند کشید. از جامعه بردهداری که جوامع به طبقات تقسیم میشوند این مبارزه آغازشده است و تاکنون هم ادامه دارد، اگر این مبارزه طبقاتی وجود نمیداشت، هیچگاه علمی به نام تاریخ اجتماعی هم پا به عرصه وجود نمیگذاشت. البته نظامهای تاکنون تحت شرایطی تن به یک سری از اصلاحات و رفورمها میدهند. این اصلاحات و رفورمها نتیجهٔ خیرخواهی و انساندوستی سرمایهداران و دولتهایشان نیست، بلکه ثمره مبارزه طبقاتی است که دولتها برای جلوگیری از حاد شدن مبارزه و تبدیلشدن این تلاشها و مبارزات به انقلاب پیش میکشند و انقلاب کارگران و زحمتکشان باید از این مسیر پرپیچوخم و پر از فرازوفرود بگذرد و انقلابیون در این مسیرها نباید دچار توهم شوند و به اصلاحات و رفورمها بسنده کنند، رفورم روزنههایی برای تنفس رژیمهاست، در شرایطی که به تنگنا میافتند، همیشه و در طول تاریخ به سیر هر انقلابی که نگاه کنیم، انقلاب از گذرگاه اصلاحات عبور کرده است؟! اصلاحات در صورتی مثمر ثمر خواهند بود که در مسیر هدف اصلی (انقلاب) قرار گیرند. اگر به رفورمها بسنده کنیم در همان چارچوب رفورمها خواهیم ماند، نفس خواهیم کشید، خواهیم پوسید و انقلاب از فرهنگ مادی امان حذف خواهد شد، به سیر هر انقلابی که نگاه کنیم اشخاص و جریاناتی بودهاند که در مسیر انقلاب در گرداب و پیچهای تند اصلاحات دچار سرگیجه شدهاند و از گردونه مبارزه خارجشدهاند، گاهی نیز سد راه انقلاب شدهاند. بودهاند ظاهر اعقابهای تیزپروازی که در پیچهای تند مبارزه طبقاتی دچار سرگیجه شده و مانند مرغهای خانگی درمانده شدهاند. هر انقلابی که در دنیا نگاه میکنیم مثالهایی ازایندست داشتهاند. در همین چند سال پیش نیز آقای اصانلو که نمایندگی اتحادیه کارگران و رانندگان شرکت واحد را داشته است با کنار گذاشتن مبارزه طبقاتی و دیدن اینکه انسانیت و انساندوستی سرمایهداران فراتر از افکار و عقاید طبقاتی و (سوسیالیستی) است. (گرچه هیچگاه تیزپرواز هم نبوده) تا حد مرغهای خانگی و بسیار پستتر نیز سقوط میکند و شاید خیلیها نگران شدند درحالیکه نگرانی ایشان بیهوده است. مبارزه طبقاتی علم است و هر علمی سازوکار و نیروی خویش را میخواهد. شاید عدهای براثر امواج اجتماعی که در جامعه به وجود میآیند، برای لحظاتی خویش را با شرایط وفق دهند و در مسیر مبارزه گام بردارند، اما در شرایطی دیگر به علت همان شرایط مبارزه طبقاتی و نبود یا کمبود سازوکار نیروی اجتماعی دچار یاس و سرخوردگی میشوند و آرام، آرام از ارابه انقلاب پیاده میشوند، وعدهای از آنان هم شاید زیر چرخهای ارابه انقلاب خرد و له شوند. انقلابی ماندن یکی از شرایط مبارزه است و هرآینه که درک درستی از مبارزه نداشته باشیم امکان لغزش و لغزیدن بسیار است. خیلیها انقلابی بودند ولی در شرایط دیگر نتوانستند انقلابی بمانند. اینها همان کسانی هستند که گاهی سازش طبقاتی را موعظه میکنند و گاهی هم برای خالی نبودن عریضه تنها در حرف و وراجیهای بیهوده خود به حفظ منافع موجود کمک میکنند.
این سخن آموزگار بزرگ انقلاب کبیر اکتبر را میتوانیم سرلوحه کار خویش قرار دهیم تا برای دلسوزان نظام سرمایهداری نگران و ناراحت نشویم. عقابها گاهی بهاندازه مرغان خانگی فرود میآیند، اما مرغان خانگی هیچگاه بهاندازه عقابهای بلندپرواز اوج نمیگیرند.
ح ا ۲۰ مهرماه نودوپنج- ایران
نظرات شما