از زمانی که سید ابراهیم رئیسی بر مسند ریاست جمهوری رژیم جمهوری اسلامی تکیه زده است، اظهارنظرها و پاسخهای ابلهانهی وی به یکی از سرتیترهای رسانهای تبدیل شده است. این گفتهها، هرچند دستمایههای فراوانی برای شوخطبعان فراهم آورده است، اما دردسرهای جدی نیز برای طرفداران رژیم به وجود آورده است. برخی متحیر و حیران می کوشند پوزخندهای خود را پنهان سازند و برخی دیگر با تلاش فراوان در پی رفع و رجوع و به اصطلاح “ماله کشی” بر جهالت وی هستند.
فرمان رئیسی در روز شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ در مراسم رونمایی از “دستاوردهای” کمیته امداد خمینی خطاب به استانداران مبنی بر “ریشه کنی فقر مطلق” تا پیش از پایان سال ۱۴۰۰، یعنی طی دو هفته، از جلوههای اخیر سفاهت رئیسی در مقام رئیس قوه مجریه رژیم است. تا همین چندی پیش بود که مقامات و قلمبه دستان مزدور رژیم در پی آن بودند موضوع “ناهار خوردی؟” را از اذهان بزدایند، اما “فرمان ریشهکنی فقر مطلق در دو هفته” مرزهای بلاهت را پشت سر گذاشت. گرچه این بار هم برخی مقامات به میدان آمدند تا “فرمان ریشهکنی فقر مطلق در دو هفته” را به “دستور برنامه ریزی فوری برای رفع فقر مطلق” تعبیر کنند، اما سخنان او صریحتر از آن است که قابل لاپوشانی باشد. البته وی در لابلای سخنانش، با ارائهی “درکی عمیق” از مسایل اقتصادی، روشن میکند منظورش از “ریشهکنی دو هفتهای فقر مطلق”، صدقه دادن به فقرا از سوی نهادهایی چون “کمیته امداد”، “بنیاد مستضعفان”، “خیریهها” در “هفته نیکوکاری” است و نه مقابله با ریشههای واقعی فقر از طریق اقدامات اقتصادی و اجتماعی لازم. “فرمانی” که حتا مسئولان این نهادها زیرجلی به آنها میخندند، چرا که برای مثال مسئولان کمیته امداد بارها اعلام کردهاند: “کمیته امداد متولی کاهش فقر در جامعه نیست”. گذشته از آن، تمام مسئولان این نهادها خود از رانتخواران و چپاولگران اقتصادی کشور هستند که تنها تهماندهای از خوان گسترده یغمای خود را با نمایشهای تبلیغاتی گسترده و منت فراوان به معدودی از فقرا صدقه میدهند.
رئیسی، حتا پیش از انتصاب به عنوان رئیس جمهور رژیم نیز نشان داده بود نه درکی از اقتصاد دارد و نه برنامهی اقتصادی روشن و مدونی برای کاهش مشکلات معیشتی مردم. اگر اکنون چند ماه پس از گذشت آغاز دوره ریاست جمهوری وی، عواقب “فرمان”هایش برای کاهش تورم یا نرخ رشد تورم، مهار گرانی، شغلآفرینی و مسکنسازی و وعدههای توخالی دیگر به فروریزی اندک توهم بخش قلیلی از جامعه انجامیده است، اما خودش را هنوز بر سر عقل نیاورده تا بداند که “صدور فرمان” کاهندهی هیچ یک از معضلات مردم نخواهد بود. سطح شعور رئیسی چندان نازل است که نمیداند “ریشهکنی” فقر در نظام سرمایهداری ناممکن است و تعدیل آن نیز به زمان و برنامهریزی در تمامی عرصههای حیات جامعه نیاز دارد. دانش اقتصادی او در حدی است که فکر میکند با صدقه و چند کیلو برنج و نان، فقر ریشهکن میشود.
تلاش رئیسی و مقامات کابینهاش، در میان سایر اقدامات ضد مردمی، در ماههای اخیر همه معطوف به پنهانسازی واقعیتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، بازتعریف معیارهای اقتصادی از جمله درباره فقر و فقر مطلق، و آمارسازی آن هم با تناقض بوده است. برای نمونه سری بزنیم به وزارت تعاون، کار و امور اجتماعی که گویا قرار است به دستور رئیسی “فقر مطلق” را ریشهکن کند. وزارتخانهای که از عوامل مؤثر در سرکوب دستمزد، آمارسازی و افزایش فقر و فلاکت حتا در میان شاغلان است. در دی ماه، معاون این وزارتخانه، با توجه به لزوم تصمیمگیری در مورد حداقل دستمزد در اسفند ماه، خط فقر در شهرستانها را حدود ۴ میلیون تومان و در تهران ۴ و نیم تا ۵ میلیون تومان تعریف کرد. در مورد جدیت رئیس جمهور نظام اسلامی در “ریشهکنی فقر مطلق” همین تصمیم اخیر درباره حداقل دستمزد سال ۱۴۰۱ گویاست. در حالی که تشکلهای کارگری خواهان حداقل دستمزد ۱۶ میلیون تومانی هستند و حتا نهاد دولتی “شورای عالی کار”، با تمامی تلاشها نتوانست سبد معیشت یک خانوار کارگری را از نزدیک به ۹ میلیون تومان کمتر تخمین بزند، حداقل دستمزد مصوبه سال ۱۴۰۱ به ۷ میلیون تومان نیز نرسید. دستمزدی که با توجه به لایحه بودجه مشمول مالیات هم میشود. حال با این حداقل دستمزد، با توجه به کسر بودجه دولت و حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی در بودجه سال آینده و انتظارات تورمی که از هم اکنون هم نشانههای آن هویداست، با لشکر گستردهی بیکاران، با توجه به بحران رکود – تورمی ساختاری، نه تنها کاهش فقری وجود نخواهد داشت، بلکه فقری هولناکتر و در میان جمعیتی انبوهتر در چشمانداز قرار دارد. بنا به آمارها و تخمینهای کارشناسان رژیم، در سال ۱۴۰۰ بیش از ۳۰ میلیون نفر به فقر مطلق دچارند و جمعیتی چند برابر آن به ورطه فقر نسبی سوق داده شدهاند.
با آن که کابینههای رژیم در ۴ دهه گذشته همواره سیاستهای کل حاکمیت را پیش بردهاند و هر یک پا جای پای کابینه قبلی گذاشته است، رسم است که هر کابینه با آغاز کار، ریشهی ناکارآمدیها و بیلیاقتیها و کاستیها را به سیاستهای کابینه قبلی نسبت دهد و وعدههای عوامفریبانه سر دهد. لیکن اندکی بعد، و با پایایی و وخامت بیشتر مشکلات و معضلات، در کنار تبلیغات دروغین درباره “پیشرفتها و دستاوردها” مقامات نشسته بر مسند اپوزیسیون، از ناهنجاریها و ناکامیها میگویند، از “بایدها و نبایدها”، دستورات بیسرانجام صادر میکنند، و در نهایت با بروز پیامدهای مخرب تصمیماتشان، “دشمنان داخلی و خارجی” یا “جناح دیگر” را مقصر اصلی معرفی میکنند. این نمایشنامه نخنما، هر چند سال یک بار بر صحنه میرود.
همتایان پیشین رئیسی در این بازی فریب و دروغ و وعدهپراکنی از محدودهای فراتر نمیرفتند، اما او، کودنتر از همپالکیهایش، در مزخرفگویی حد و مرزی نمیشناسد. یکی از علل، شاید، سپری کردن عمر در سلاخخانهی قضایی رژیم میباشد. این قاتل حرفهای، اما بیاطلاع از الفبای اقتصاد، بر این تصور است در حوزههای اقتصادی و اجتماعی هم میتوان همچون حوزه قضایی با محاکمهای چند دقیقهای حکم زندان و اعدام صادر کرد و مخالفان را به قتل رساند. هرچند در همان زمینه هم باید به تجربه بداند حذف فیزیکی معترضان معادل حذف اعتراض نیست. چرا که در برابر هر مبارزی که بر خاک افتاده، دهها نفر دیگر به پا خاستهاند.
اعتراضات سراسری سالهای اخیر به ویژه قیام آبان ۹۹ رعشه بر اندام مقامات سیاسی، امنیتی و نظامی رژیم انداخته است. خامنهای و همدستانش با آگاهی به ریزش پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان و رنگ باختن فریب “اصلاحات” از بالا، با چیدمان رؤسای قوه مجریه، قضاییه و مقننه و مسئولان و مقامات در صدد برآمدهاند بر بنبست رژیم فائق آیند و چندی دیگر بر عمر ننگین خود بیفزایند. در این راستا، و با چشمانداز امواج سهمگینتر اعتراضات، خامنهای و باندهای نظامی – امنیتی به انتصاب یکی از جنایتکارترین، خرفتترین و فرمانبرترین مهرههای رژیم دست زدند. مهرهای که قرار نبود و قرار هم نیست، گرهای از مشکلات مردم بگشاید.
در عرصه داخلی، با وجود تشدید سرکوب، اعتراضات تودههای کارگر و زحمتکش افزایش یافته است. اختلافات میانجناحی به کشاکشهای درونجناحی بدل گشته است. در عرصه بینالمللی نیز بهرغم تمام تبلیغات ظاهری و رجزخوانیها، ناچارند به بسیاری از شروط دولتهای امپریالیست و کشورهای مرتجع منطقه تن دهند. علاوه بر آن با مقاومت و نفرت مردمی در منطقه مواجهاند. رئیسی به خاطر جنایتهایش حتا جرأت سفر به اکثر کشورهای جهان را ندارد.
خشم و نارضایتی مردم، رژیم بی اعتبار و رسوا و ناتوان از تحمیل سکوت و تحمل بر تودههای مردم را در چنان تنگنایی قرار داده که از میان طرفداران نالایقاش، ابلهترین فرد را درأس قوه مجریه قرار دهد. رئیسی چیزی نیست جز توهین و وهن به شعور و آگاهی تودههای مردم ایران؛ چیزی نیست جز استمرار جنایت و سرکوب؛ چیزی نیست جز استمرار فقر و فلاکت. برای رهایی از این ننگ و جنایت، تنها راه برانداختن رژیم جمهوری اسلامی به دست تودههای کارگر و زحمتکش است و هر چه سریعتر، بهتر.
نظرات شما