کارگران و زحمتکشان ایران به درستی بر این باورند که فاجعه متروپل ریشه در فسادی دارد که سرتاپای نظام حاکم را فرا گرفته است. ساختمانی که بهگفتهی صادق خلیلیان استاندار منصوب کابینه رئیسی ابتدا قرار بود در ۶ طبقه ساخته شود، تنها برای سود بیشتر ۱۲ طبقه شد. برای مالکان و مقامات دولتی اما جان مردم هیچ اهمیتی نداشت، مهم این بود که از ساخت این برج چه درآمد هنگفتی به هر کدامشان میرسد. این البته منحصر به ساختمان متروپل نیست. در جای جای کشور و نه فقط در ساختمانسازی که در تمامی عرصههایی که پای پول و قدرت در میان است، با این فساد سازمان یافته روبرو هستیم.
در روزهای گذشته زهرا نژادبهرام از اعضای سابق شورای شهر تهران اعتراف کرد که در تهران ۳ هزار و ۵۰۰ ساختمان ناایمن وجود دارد که وضعیت ۱۲۹ تای آنها “ترسناکتر” است. او گفت: “هرچقدر تلاش کردیم تا نهادهای امنیتی و قضایی را قانع کنیم که اسامی این ساختمانها منتشر شود تا در جهت ایمنسازی آنها تصمیمی گرفته شود، قبول نکردند. یکی از دلایل مخالفت این نهادها این بود که این فهرست به تشویش در اذهان عمومی منجر میشود و از سویی دیگر، باید منابع مالی فراوانی برای ایمنسازی و حل این مشکلات صرف کرد”!!
بهگفتهی وی یکی از این ساختمانها کلینیک “سینا اطهر” بود که انفجار در آن (۱۰ تیر ۱۳۹۹) منجر به کشته شدن حداقل ۱۹ نفر شد. از این مسئله فعلا بگذریم که افرادی مانند نژادبهرام، چرا اکنون این حرفها را بر زبان میآورند؟! افرادی که خود را “منتخب” مردم مینامیدند اما تصمیماتشان نه در جهت منافع مردم که براساس دستورات مقامات قضایی و امنیتی و از همه مهمتر “مصلحت نظام” بود. اما بد نیست یادآور شویم که در سال ۹۹ ابراهیم رئیسی در راس دستگاه قضایی قرار داشت، یعنی همان دستگاهی که بهگفتهی نژادبهرام مانع از انتشار اسامی آن ساختمانها شده بود. تنها نگاهی به وضعیت ایران کنونی، شرایط وخیم و اسفبارزندگی کارگران و زحمتکشان جامعه از سویی و ثروت هنگفت و زندگی اشرافی سرمایهداران و مقامات حکومتی از سوی دیگر، ماهیت به غایت ارتجاعی و جنایتکارانه جمهوری اسلامی را بهعنوان یک دولت پاسدار نظم سرمایهداری ستمگر و بیرحم حاکم بر ایران، به همگان نشان میدهد.
در ماجرای فروریختن ساختمان متروپل، سیاست جمهوری اسلامی بر دو پایه قرار گرفت. یک، پنهان کردن ابعاد فاجعه و دوم جلوگیری از اعتراض مردم. در همه جای دنیا وقتی چنین اتفاقی میافتد، نیروهای امدادی بسیج میشوند و از تمامی امکانات فنی، مهندسی و لجستیکی بهرهبرداری میشود تا هر چه سریعتر آواربرداری انجام گردد. اما اولین کار جمهوری اسلامی ارسال نیروهای یگان ویژه آن هم از استانهای دیگر بود!! از سوی دیگر آتشنشانی شهر بزرگ آبادان فاقد ابتداییترین امکانات برای آواربرداری بود و مردم با دست و کلنگ و بیل برای نجات دادن عزیزان خود اقدام به آواربرداری کردند.
“سرتیپ” موسوی که عنوان “فرمانده میدانی عملیات تامین امنیت محدوده ریزش برج متروپل” را در این ماجرا یدک میکشد، در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه پاسداران اعتراف کرد که نیروهای یگان ویژه از تهران، کرمانشاه و فارس به آبادان اعزام شدهاند. این خبرگزاری در رابطه با علت حضور نیروهای یگان ویژه نوشت: “یکی از نیروهایی که صرفاً برای ایجاد آسایش و امنیت مردم انقلابی آبادان و کمک به آسیبدیدگان حادثه حضور یافت یگان ویژه بود”.
برخلاف ادعای مقامات دولتی، آنچه که مردم آبادان شاهد آن بودند، حضور یگان ویژه برای مقابله با اعتراض مردم آبادان به نقش حکومت در بروز این فاجعه و نیز پنهان نگاه داشتن ابعاد فاجعه با محاصره منطقه بود.
ابتدا به ابعاد این فاجعه بپردازیم. روز چهارشنبه قدرتالله محمدی “فرمانده آواربرداری میدانی متروپل” مدعی شد “با ورود ماشینآلات و تجهیزات مورد نیاز” ۹۰ درصد عملیات آواربرداری به پایان رسیده و اگر در انجام عملیات مشکل خاصی به وجود نیاید، در دو یا سه روز آینده جستجوی مفقودان این حادثه به اتمام میرسد”. در همین روز احسان عباسپور “فرماندار ویژه آبادان” گفت: “تعداد کشته شدگان حادثه متروپل به ۳۷ نفر رسید و تلاش برای یافتن پیکرهای احتمالی زیر آوار توسط گروههای امدادی ادامه دارد”. در ابتدا مقامات جمهوری اسلامی از مفقود شدن ۸۰ نفر خبر داده بودند و در حالی که در همهجای دنیا معمولا بعد از گذشت چند روز آمار مفقودان به دلیل اعلام خانوادهها بیشتر میشود، اما در جمهوری اسلامی این موضوع برعکس است و آمار مفقودین از ۸۰ نفر به یکباره کاهش یافت و به چند نفر محدود شد. در مورد کشتهشدگان نیز با اینکه براساس حتا آمارهای رسمی تا روز شنبه ۴۰ جنازه از زیر آوار بیرون آورده شده، اما فرماندار ویژه آبادان روز شنبه همچنان از کشته شدن ۳۷ نفر خبر داد!! این در حالیست که از روز جمعه و با سفر ابراهیم رئیسی به آبادان و سپس مراسم سال مرگ خمینی در روزهای ۱۴ و ۱۵ خرداد، عملا دیگر خبر چندانی از آواربرداری از سوی خبرگزاریهای جمهوری اسلامی منتشر نشد. در واقع جمهوری اسلامی میخواست قبل از برگزاری مراسم مرگ خمینی به این موضوع خاتمه دهد.
اما واقعیت ماجرا چیست و چرا مردم آبادان تا این حد خشمگین شدند؟
نکته اول این است که اجساد و مجروحان حادثه تا اینجای کار عمدتا کسانی بودند که در اطراف متروپل حضور داشتند و یا حداکثر در طبقه همکف بودند. مانند خانواده صالحیان که دو دختر ۱۶ و ۱۱ ساله آنها در زیرسایهبان بستنی فروشی این ساختمان همراه با زن عمویشان منتظر بازگشت مادرشان از داروخانه روبرو بودند که متاسفانه با فروریختن ساختمان هر سه جان خود را از دست دادند. یا مریم و رامین، زن و شوهر جوانی که صاحب “کافه مری” بودند و یا خانواده جلیلیان. پدر خانواده به تازگی یک آبمیوه و بستنیفروشی را در آن جا اداره کرده بود. در جریان فروریختن متروپل پدر همراه با دو پسرش و نیز برادرزادهاش همراه با دو دختر خردسال او در زیر آوار مانده و جان باختند. اما جدا از اینها، تعداد زیادی کارگر نیز در آن ساختمان مشغول کار بودند که از سرنوشت بسیاری از آنها خبری نیست، بهویژه آنها که در طبقه منفی دو برای وعده غذایی ناهار جمع شده بودند. بهنوشتهی رسانههای جمهوری اسلامی تاروز یکشنبه اجساد ۱۷ کارگر این ساختمان از زیر آوار بیرون آورده شده است و این در حالیست که براساس اخبار منتشره تعداد کارگران بسیار بیشتر است.
در گزارشی که برخی از رسانههای جمهوری اسلامی آن را منتشر کردهاند، یک شاهد عینی که در هنگام ریزش متروپل در مغازه خرما فروشی بوده مشاهدات خود را اینگونه بیان میکند: “به یکباره دیدیم که یک خانم و یک کارگر متروپل با لباسهای کاملا خاکآلود به این سمت و به شکل هراسان میدوند. این کارگر با ترس وارد مغازه شده و فقط فریاد میزد که؛ آبادان بیصاحب، آبادان بیصاحب. وقتی که کمی آب به او دادیم و نفسش بالا آمد از حادثه سوال کردیم و تنها جوابش این بود که بالای ۲۰۰ نفر به زیر خاک رفتند. با نفس نیمبند، فقط فریاد میزد که همه مردند! این کارگر که برای خرید به سوپر مارکت مجاور متروپل آمده بود، یکباره با این فاجعه مواجه شده و تنها توانسته بود، خود را به زحمت از معرض آسیب ناشی از فروریختن آوار در خیابان دور کند”. در این گزارش و به نقل از فردی که غذا برای کارگران برده بود، آمده است که نیم ساعت قبل از حادثه، وی ۱۵۰ غذا تحویل کارگران داده است و کارگران به دلیل گرما برای خوردن ناهار به طبقه ۲ منفی رفته بودند. بهگفتهی یک “سرکارگر” که برای نهار همیشه به منزل خود در نزدیکی متروپل میرفته ۱۵۰ کارگر آنجا مشغول کار بودهاند. همچنین برخی اخبار حکایت از آن دارند که در ساختمان متروپل کارگران دو شیفته کار میکردند و در هر شیفت هم ۱۰۸ کارگر مشغول به کاربودند.
همچنین با ادامه آواربرداری جسد کارگران بیشتری پیدا میشود. در روز یکشنبه نیز خبر از پیدا شدن جسد ۳ کارگر دیگر منتشر شد که آمار رسمی جان باختگان را به ۴۳ نفر در این روز رساند.
تنها ۹۰ کارگر از مجموع این کارگران از اهالی جزیره مینو بودند و بهغیر از آنها کارگران افغان، کرد و بختیاری نیز در آن ساختمان کار میکردند. کارگران شاغل در این ساختمان نه تنها بیمه نبودند، بلکه عموما حتا فاقد یک قرارداد مکتوب و رسمی هستند، و با جان باختن آنها که برخی تنها نانآور خانوادههایشان بودند، معضل تامین معاش خانوادههایشان چندین برابر شده است.
بنابراین، تنها آمار کارگرانی که در ساختمان مشغول کار بودند، بیانگر این است که فاجعه بسیار بزرگتر از آنچیزیست که رژیم جمهوری اسلامی به آن اعتراف میکند و هدف از ارسال نیروهای یگان ویژه و محاصره منطقه یکی از دلایلاش همین است که تعداد واقعی جانباختگان و ابعاد فاجعهای که پای مقامات حکومتی در میان است، آشکار نگردد. یکی از اهداف رژیم از دستگیری چند روزنامهنگار در آبادان در روزهای اخیر، نیز ممانعت از انتشار اخبار واقعی این فاجعه میتواند باشد.
اما دومین هدف جمهوری اسلامی از ارسال نیروهای یگان ویژه همانطور که در بالا آمد، مقابله با اعتراضات مردم آبادان بود. ویدئوهای منتشره از آبادان و حتا برخی از شهرهای دیگر از یک جهت قابل توجه بودند و آن شجاعت مردم آبادان بوِیژه زنان در برابر نیروهای یگان ویژه بود. اگرچه بعد از هشت روز اعتراضات کاهش یافت؛ اما دلیل اصلی کاهش اعتراضات، سرکوب و حضور نیروهای یگان ویژه نیست. مساله این است که اعتراضات خیابانی در شرایط کنونی فاقد سازماندهی و رهبری هستند، و بنابراین نمیتوانند همینگونه خودجوش طولانی مدت ادامه یابند. اما همین اعتراضات خیابانی یک پیامد خطرناک برای رژیم دارد و آن ایجاد شکاف و افزایش تردید، دودلی و خستگی در بین نیروهای نظامی و انتظامی رژیم است.
جدا از سربازان که عموما از خانوادههای زحمتکش هستند، کادرهای نظامی نیز عموما در درون یک خانواده زندگی میکنند که از افراد مختلف با موقعیتهای شغلی و تفکرات سیاسی متفاوت تشکیل میشود. همسر، فرزند، پدر، مادر، برادر، خواهر و همینطور دیگر اقوام. آنها در محل زندگی خود نیز شناخته شده هستند. حضورشان در سرکوب اعتراضات مردم، باعث انزوای آنها و خانوادههایشان میشود و یا حتا خانواده را متلاشی میکند و یا اعضای خانواده و فامیل را رودرروی آنها قرار میدهد. البته این شامل همه نمیشود، ولی خیلی از نیروهای نظامی و انتظامی چنین شرایطی دارند. افزایش اعتراضات کارگران، معلمان، بازنشستگان و دیگر گروههای اجتماعی و یا اعتراضات خیابانی همچون اعتراض به گرانی و یا فاجعه متروپل باعث میشود این نیروها هر چه بیشتر به رویارویی با مردم کشانده شوند، و در نتیجه شکاف و تردید در بین نیروهای سرکوب نیز به موازات آن افزایش یابد. این مساله یک معضل بزرگ برای رژیم است که طلیعههای آن را میتوان از هم اکنون مشاهده کرد. این یکی از ویژگیهای شرایط انقلابیست که هر قدر صدای انقلاب پُرطنینتر شود و گامهایی به جلو بردارد، هم در محافظهکارترین بخشهای جامعه و هم در میان صفوف نیروهای سرکوب، شکاف و دودلی بیشتر میشود.
بنابراین میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اعتراضات روزافزون کارگران و اقشار گوناگون جامعه در اشکال متنوع و نیز شجاعت مردم و ریختن ترس آنها تا حدود زیادی که بویژه در اعتراضات اخیر آبادان کاملا قابل مشاهده است، یکی از نتایج آن از سویی باز هم بلندتر شدن صدای اعتراض و خشم و نفرت مردم نسبت به حکومت و از سوی دیگر شکاف بیشتر در میان نیروهای نظامی و انتظامی رژیم خواهد بود. این یک واقعیت است که امروز حتا در درون حکومت نیز بسیاری به بقای آن امیدی ندارند.
نظرات شما