امروز برای بسیاری عیان شده است که جمهوری اسلامی در لبه پرتگاه قرار دارد. از سلطنتطلبان و جمهوریخواهان تا حتا بخشی از بهاصطلاح اصولگرایان و اصلاحطلبان داخل و خارج کشور به این باور رسیدهاند که جمهوری اسلامی راهی برای برون رفت از بحرانهای عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ندارد و تودهها نیز حاضر به تحمل این شرایط و چنین رژیمی نیستند. از همین رو جریانات متعدد بورژوایی که خود را اپوزیسیون جمهوری اسلامی بهشمار میآورند، اما در دشمنی با انقلاب و طبقه کارگر با یکدیگر (و با جمهوری اسلامی) همفکر و همسو هستند، هر کدام به سهم و روش خود بهفکر تکیه زدن به قدرت و یا حداقل سهم داشتن در آن، بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی و در نتیجه نجات نظم پوسیدهی سرمایهداری در ایران هستند.
یکی از این جریانات و یا افراد، رضا پهلوی است که مدتها تلاش دارد تا خود را بهعنوان رهبر و منجی مردم ایران معرفی کند و به تازگی یک کنفرانس خبری در روز جمعه ۱۳ خرداد برگزار کرد.
چندین روز بعد از آن کنفرانس خبری، برخی از رسانههای فارسی زبان خارج از کشور که اتفاقا به دلیل امکانات گستردهی مالی و تبلیغاتی خود بینندگان فراوانی نیز در ایران دارند، بررسی این کنفرانس مطبوعاتی و البته تعریف و تمجید از رضا پهلوی را در دستور کار خود قرار دادند. اگرچه بهرغم همهی این تبلیغات، ادعای رضا پهلوی برای رهبری، حتا به مذاق برخی از آنها که پرچم “همه با هم” را در خارج از کشور بدست گرفتهاند خوش نیامد و از این جهت کنفرانس خبری و هیاهوی بسیار در اطراف آن، به ضد تبلیغ به جای تبلیغ برای رضا پهلوی تبدیل گردید.
اما جدا از این موضوع، رضا پهلوی که بوی سرنگونی جمهوری اسلامی به مشاماش رسیده و در این “کنفرانس خبری” میگوید: “رژیم رفتنیست”، چه میگوید؟ چه راه حلی دارد؟ از منافع چه طبقهای دفاع میکند؟ و به دنبال چه نوع حکومتی در ایران است؟ با نگاهی به کنفرانس مطبوعاتی وی به تمامی این سوالات میتوان پاسخ گفت.
او در ابتدای سخناش گفت: “شجاعت، همبستگی و تداومی که شما هممیهنان به ویژه در یک ماه گذشته، با وجود سرکوب شدید و قطع اینترنت در شهرها و استانهای مختلف از خود نشان دادهاید، برای شخص من، یادآور ایستادگی و مقاومتی است که ملت ایران در مقابل نیروهای صدام در جنگ هشت ساله از خود نشان داد”. او در همین ابتدای سخناناش به دو موضوع اشاره میکند که ریشه در جایگاه طبقاتی و موقعیت سیاسیاش دارد و نوع نگاه و تفکرش را عیان میسازد.
امروز کیست که نداند جنگ هشتسالهی ایران و عراق جنگی علیه مردم دو کشور، علیه کارگران و زحمتکشان دو کشور بود که دو نیروی ارتجاعی یعنی دولتهای سرمایهداری ایران و عراق بهراه انداخته بودند. این جمله خمینی که گفته بود “جنگ نعمتی الهی است” از حافظه تاریخی مردم ایران پاک نخواهد شد. جنگ بود که تحت عنوان “دفاع از میهن (اسلامی)” به حکومت این فرصت را داد تا با شکست انقلاب حاکمیت ضد انقلاب را تثبیت کند. نفع کارگران و زحمتکشان ایران و عراق نه در جنگ با یکدیگر بلکه سرنگونی حکومتهای خودی بود. تنها سیاست درست این بود و نه دامن زدن به جنگ تحت عنوان عوامفریبانه “دفاع از میهن”. اتفاقا جمهوری اسلامی هم با همین عنوان عوام فریبانه هشت سال جنگ را به مردم ایران تحمیل کرد.
دوم آنکه مبارزات قهرمانانه امروز مردم ایران، هر انسانی را که تنها کمی صداقت داشته باشد، نه به یاد جنگ ویرانگر هشت ساله، بلکه به یاد مبارزات قهرمانانه مردم ایران در جریان سرنگونی نظام سلطنتی میاندازد. حتا شعارهای آن زمان را امروز مردم ایران از جمله بازنشستگان سر میدهند که یکی از شعارهایشان در روزهای اخیر “زیر بار ستم نمیکنیم زندگی، جان فدا میکنیم در ره آزادگی” بود، شعاری که مردم در سال ۵۷ میدادند. پیش از این نیز بارها کارگران و دیگر گروههای اجتماعی در اعتراضاتشان شعارهایی وام گرفته از دوران انقلاب ۵۷ سرداده بودند. پس رضا پهلوی سخناناش را با دو تحریف بسیار بزرگ آغاز کرد، دو دروغ بزرگ.
او همچنین بهگونهای سخن میگوید که گویا شناخت و درکی از جامعه ایران ندارد. وی فکر میکند که جامعه ایران در دوران فئودالی باقی مانده و هنوز جامعهای ایلاتی است. او میگوید: “از سران و بزرگان ایلات و عشایر و طوایِف ایران، از لُر و بختیاری و ُکرد و بلوچ تا عرب و قشقایی و ُترک و ُترکمن میخواهم تا در پشتیبانی از مردمی که شجاعانه به خیابانها میآیند، پیمان اتحاد و همبستگی ببندید”. در ایران امروز این طبقات هستند که در برابر هم صفآرایی کردهاند نه ایلات و عشایر و طوایف در برابر جمهوری اسلامی که امروز هیچ معنایی ندارد. گویی او در دوران انقلاب مشروطه که بیش از ۱۱۰ سال پیش اتفاق افتاد درجا زده است. در ایران امروز در سویی کارگران با متحدانشان همچون معلمان، بازنشستگان و بیکاران قرار دارند و در سوی دیگر سرمایهداران و دولت جمهوری اسلامی بهعنوان پاسدار مناسبات سرمایهداری حاکم.
اما او که میگوید: “رژیم رفتنیست” این رفتن را چگونه ممکن میداند؟! یکی از راهحلهایاش همانطور که در بالا آمد اتحاد رهبران ایلات و عشایر و طوایف است که فاقد بستر مادی و عینی در جامعه سرمایهداری امروز ایران است. پس از این بگذریم. دیگر پیشنهاد او پیوستن نیروهای نظامی به “مردم” و در واقع برکنارکردن جمهوری اسلامی با “کودتا” است.
او ضمن اینکه پیامی برای نیروهای کشوری و لشکری میفرستد – حتا برای کسانی که در سرکوب اعتراضات مردم نقشی فعال دارند – خطاب به ارتش جمهوری اسلامی میگوید: “سخنی کوتاه با ارتشیان ایران که همیشه فدایی ملت بودهاند، همانطور که در مقابل دشمِن خارجی از کشور و ملت دفاع کردید، وظیفه دارید که حافظ جان ملت در مقابل دشمن داخلی باشید. من به وطنپرستی شما باور دارم”. اما ارتش چگونه میتواند حافظ جان ملت باشد و از ملت در برابر دشمن داخلی یعنی جمهوری اسلامی دفاع کند؟! طبعا تنها یک راه وجود دارد و آن اینکه ارتش تفنگاش را بردارد و دست به کودتا بزند، همانطور که برای نمونه در ۲۸ مرداد سال ۳۲ این کار را کرد.
مخاطب پیام او سربازان نیستند، ارتش است،ارتشی که فرماندهان منصوب خامنهای در راس آن قرار دارند. به عبارت روشنتر وی از فرماندهان ارتش میخواهد که با کودتا جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و قدرت را به او بسپارند!! البته باز رضا پهلوی بهگونهای حرف میزند که گویی هیچ شناختی از ایران امروز ندارد. اما اگر رضا پهلوی نمیداند، مردم ایران بهخوبی میدانند که امروز در راس نیروهای نظامی ایران و در واقع پُر قدرتترینشان سپاه پاسداران است که بودجه سالانه آن چند برابر ارتش است. حتا در بودجه سال ۱۴۰۱، بودجه نیروی انتظامی از بودجه ارتش پیشی گرفته است. بنابراین رضا پهلوی با این تحلیل و درک از جامعه ایران، نه فقط باید به سراغ فرماندهان ارتش، بلکه فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی نیز برود!!
بنابراین تا اینجای کار او راه حلی هم برای چگونگی “رفتن رژیم” ارائه نمیدهد. اما چرا؟! دلیل آن روشن است. طبقه سرمایهدار ایران و نمایندگان سیاسی آن، خواه در درون حاکمیت و یا در خارج از آن، در یک چیز مشترک اند و آن تلاش برای حفظ نظم موجود و مخالفت با انقلاب است. جالب آنکه این افراد عموما به جای کلمه انقلاب، از کلمه “خشونت” استفاده میکنند و “تحلیلگرانشان” نیز مانند آخوندها، روضه خوانان دربارهی “مقاومت مدنی” در برابر رژیم داستانسرایی میکنند!! آن هم رژیم فاشیستی حاکم بر ایران.
او در حالی که به طور واقعی هیچ راه حلی برای چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی ندارد، مدعی میشود “در حال حاضر مهمترین موضوع، پر کردن خلاء پس از فروپاشی جمهوری اسلامی است”. هنوز جمهوری اسلامی بر سر قدرت است، او هم منتظر کودتای ارتش است، آنوقت مهمترین موضوع از نظر او “پر کردن خلاء پس از فروپاشی جمهوری اسلامی است”!! به عبارت دیگر او هم میداند که نه با کودتا بلکه تنها با انقلاب جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد، ولی از به کار بردن کلمه انقلاب وحشت دارد. برای همین دلمشغولی اصلی او نه چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی، بلکه کسب “قدرت” پس از سرنگونی جمهوری اسلامی است. در یک کلام هدف از راهانداختن شوی “کنفرانس مطبوعاتی” اعلام رضا پهلوی بهعنوان “آلترناتیو جمهوری اسلامی” بود. اگر از این زاویه به کنفرانس مطبوعاتی وی نگاه کنیم، آنگاه روشن خواهد شد که چرا چند رسانه فارسی زبان که با پولهای هنگفت دولتهایی در پشت پرده تامین مالی میشوند، این همه سنگ رضا پهلوی را به سینه میزنند.
واقعیت این است که تبلیغ و طرح رضا پهلوی را بهعنوان “آلترناتیو” جمهوری اسلامی، باید در چارچوب مسائل بینالمللی و یک اهرم فشار بر حکومت تحلیل و ارزیابی کرد. همانطور که تشدید تنش بین اسرائیل و جمهوری اسلامی و تهدیدات اسرائیل، سیاستهای دولتهای عربی منطقه از جمله نزدیکی به اسرائیل اهرم فشار هستند و بالاخره همانطور که قطعنامه جدید شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی چنین است. سیاست دولتهای امپریالیستی آمریکا و اروپا تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی – و نه سرنگونی آن – برای تن دادن به خواستهای این دولتهاست.
وضعیت ایران را نمیتوان با دیگر کشورهای منطقه همچون افغانستان مقایسه کرد. در ایران سلطنت باز نخواهد گشت. دیگر دوران آن بسر آمده که مردم دنبال دیدن تصویر خمینی در ماه باشند. نه تنها سطح آگاهی امروز مردم ایران با ۴۳ سال پیش قابل مقایسه نیست، بلکه طبقات جامعه نیز از نظر کمی و کیفی با ۴۳ سال پیش فرق کردهاند. امروز طبقه کارگر ایران نه فقط از نظر کمی بلکه از نظر کیفی و سطح آگاهی نیز بسیار رشد کرده است. میزان سواد و تحصیلات در میان طبقه کارگر ایران با آن دوران غیرقابل مقایسه است و مضمون و اشکال مبارزاتی طبقه کارگر بهخوبی این را نشان میدهد. مبارزات کارگران هفتتپه، فولاد اهواز، هپکو، نفت و غیره گواه این مدعاست. نه فقط طبقه کارگر بلکه معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان و دیگر گروههای اجتماعی نیز امروز با خواستها و برنامههای مشخص پا به عرصه مبارزه گذاشتهاند. برای همین نام این جنبش که در پرتو مبارزات قهرمانانه تودههای ستمدیده ایران به این مرحله از رشد خود رسیده، جنبش کار، نان و آزادی است.
هم اکنون یک موقعیت انقلابی بر جامعه حاکم است. این موقعیت انقلابی در صورتی که به انقلاب و قیام مسلحانه تودهای منجر شود که تنها راه واقعی سرنگونی جمهوری اسلامی است، برای تحقق خواستها و شعارهایی که تودههای ستمدیده ایران در مبارزات خود طرح میکنند، یعنی تحقق کار، نان و آزادی، لزوما بایستی به حکومت شورایی منجر گردد و لاغیر.
در سال ۵۷ از آن رو که طبقه کارگر هنوز آمادگی بدست گرفتن قدرت را نداشت، ضد انقلاب حاکم توانست با سرکوب انقلاب قدرت خود را تثبیت کرده و انقلاب را به شکست بکشاند. رژیم اسلامی با هجوم به شوراها، تشکلهای صنفی کارگری و احزاب و سازمانهای مدافع منافع طبقه کارگر و کشتار و به بندکشیدن کمونیستها و آزادیخواهان توانست رکودی طولانی مدت در مبارزات کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه حاکم کند. اما رفته رفته جامعه از حالت رکود درآمد. پاسخ حاکمیت و کلا طبقه حاکم استفاده از دوگانه “اصولگرا و اصلاحطلب” برای مهار اعتراضات بود. تاریخ مصرف این دوگانه نیز از دی ماه ۹۶ و با ورود جامعه به یک دوران انقلابی به پایان رسید. همانطور که تاریخ مصرف “اصلاحطلبان” به سر آمد، نظام سلطنتی نیز سالهاست که به گورستان تاریخ سپرده شده و جایی در آیندهی مردم آزادیخواه و ستمدیدهی ایران ندارد.
نظرات شما