سیر حوادث در فضای انقلابی و متلاطم ایران چنان شتاب گرفته است که بعضا اتفاقات یک روز آن در سال هم نمی گنجد. در یک سوی این حوادث خونین و پرشتاب، توده های قیام کننده قرار دارند که با سلحشوری و بی باکی و حماسه آفرینی های کم نظیر، بذر رهایی و انقلاب را در سراسر کشور می افشانند و در سوی دیگر، رژیمی به غایت ارتجاعی، سفاک و تبهکار ایستاده است که در ۴۳ سال گذشته در لحظه لحظه های حاکمیت ستمگرانه خود، مرگ را کسب و کار خود کرده است. رژیمی بی رحم و سرکوبگر که برای تداوم حیات ننگین خود، با بی رحمی تمام، کودکان، زنان، جوانان و حتی زندانیان را نیز کشتار می کند.
در یک ماهی که از قیام و نبردهای سلحشورانه مردم دلیر ایران گذشته است، به همان نسبت که جوانان و توده های بپاخاسته با فداکاری و از جان گذشتگی حضور اعتراضی خود را در شهرها و محلات و کف خیابان ها تداوم بخشیده اند، پلیس، دستگاه قضایی و مجموعه نیروهای سرکوب رژیم نیز با وحشیانه ترین و خشن ترین شیوه های ممکن، دانش آموزان و جوانان و زنان و مردم بپاخاسته را سرکوب و کشتار کرده اند.
از آغاز موج جدید مبارزات اقشار مختلف مردم ایران ، هرچه مبارزات خیابانی، مقاومت و ایستادگی مردم جان به لب رسیده تداوم بیشتری یافته، جمهوری اسلامی و نیروهای سرکوب آن نیز برای جلوگیری از تعمیق مبارزات جاری مردم چهره خشن تری به خود گرفته اند. پوشیده نیست این وحشی گری عنان گسیخته نیروهای سرکوب، و به کارگیری شیوه های خشن تری از کشتار و مرگ، نه برخاسته از قدرت رژیم، که دقیقا، ناشی از ناتوانی و استیصال و شکست جمهوری اسلامی در مقابله با مبارزات قهرمانانه زنان و جوانان و توده های بپا خاسته است. رژیمی که این روزها از فرط استیصال به تهاجم به زندان و کشتار زندانیان در تعدادی از زندان های کشور روی آورده است.
ایجاد انفجار و آتش سوزی و تیراندازی در زندان و کشتار زندانیان به بهانه “درگیری” و “اغتشاش” و “فراز از زندان” از جمله مواردی هستند که جمهوری اسلامی در این روزهای خیزش جنبش، زندان و زندانیان را در سیبل تهاجم و کشتار خود قرار داده است. آنچه در شامگاه روز شنبه ۲۳ مهر در زندان اوین به وقوع پیوست، حادثه ای نبود که از سر اتفاق رخ داده باشد. ایجاد آتش سوزی در زندان اوین و پیامد آن به رگبار بستن زندانیان بند ۷ و ۸ این زندان مخوف، نه اولین که سومین تهاجم جمهوری اسلامی به زندان و زندانیان در یک ماه گذشته بود. تهاجمی که دستگاه قضایی تعداد کشته شدگان یورش به اوین را ۸ زندانی و زخمی ها را بیش از ۶۰ نفر اعلام کرد. فاجعه ای که شاهدان عینی از کشته شدن ده ها زندانی خبر داده اند.
تهاجم اول، در شامگاه اول مهر در زندان اُشنویه رخ داد. در این روز، شبکه های مجازی از بروز اتفاقاتی در این شهر از جمله از کنترل خارج شدن شهر اُشنویه از دست نیروهای رژیم خبر دادند. روز دوم مهر نیز، خبر تسخیر زندان امنیتی اُشنویه توسط جوانان غیور و مردم بپاخاسته این شهر به سرعت در شبکه های مجازی به گردش درآمد. به دنبال انتشار این خبر، گسیل و تهاجم وسیع نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی برای سرکوب مردم بپاخاسته اُشنویه و زندانیان این شهراز هر سو آغاز شد. اینکه در تهاجم وحشیانه نیروهای وحشی جمهوری اسلامی به زندان اُشنوبه چه بر سر زندانیان آمد و چه تعداد از آنان در این تهاجم جان باختند، هرگز آماری منتشر نشد. تنها یک روز بعد از یورش جمهوری اسلامی به زندان امنیتی اُشنویه، دستگاه قضایی و خبرگزاری های وابسته به رژیم از قول دادگستری آذربایجان غربی، خبر آزاد کردن زندانیان توسط مردم را تکذیب و اعلام کردند: “در زمان حاضر [سوم مهر] شهرستان اُشنویه و زند ان مرکزی این شهرستان در امنیت کامل بسر می برند”.
تهاجم دوم، روز یکشنبه ۱۷ مهر در زندان لاکان رشت اتفاق افتاد. خبر درگیری و شورش در زندان لاکان پس از آن رسانه ای شد که غروب یکشنبه ستون دودی بر فراز این زندان دیده شد. در این حادثه که از آن به عنوان “شب خونین زندان رشت” یاد می شود، پلیس گارد ضد شورش به بهانه مقابله با “شورش” و درگیری تنی چند از زندانیان “قصاصی”، تهاجم خونینی را به زندان و زندانیان لاکان شروع کرد. نیروهای ویژه پلیس، تمامی راه های منتهی به زندان را مسدود کردند و پس از آن با یورش به زندان، زندانیان را به رگبار بستند. شدت تهاجم و حمله به زندانیان لاکان آنچنان شدید بود که به گفته شاهدان عینی تعداد جانباختگان و مجروحان این تهاجم وحشیانه ده ها نفر بوده است. در یک کلیپ صوتی که در شب حادثه از داخل زندان منتشر شد، فردی فریاد می زند و از مردم می خواهد تا به آن ها در زندان لاکان کمک برسانند. او همچنین می گوید تعدادی از زندانیان کشته شده اند. با این همه و به رغم کشته شدن تعداد زیادی از زندانیان لاکان، فاجعه شب خونین زندان رشت نیز همانند زندان اُشنویه در هیاهوی جعل اخبار جمهوری اسلامی و ضد و نقیض گویی های مسئولان زندان و دادستان گیلان و عدم واکنش مناسب جامعه در هاله ای از ابهام و سکوت گذشت. تا جاییکه نه تعداد کشته شدگان این فاجعه معلوم شد، نه تعداد مجروحان آن و نه نقشی که نیروهای سرکوب در کشتار زندانیان داشتند، معلوم و مشخص گردید. تنها خبر رسمی، اظهار نظر دادستان رشت بود که به شیوه معمول، ماجرا را به گردن زندانیان انداخت و از کشته شدن “برخی از زندانیان” خبر داد.
فاجعه سوم اما بر خلاف انتظار جمهوری اسلامی به گونه ای دیگر رقم خورد. آتش سوزی و تهاجم به زندان و زندانیان اوین که در شامگاه روز شنبه ۲۳ مهر رخ داد، بر خلاف دو حادثه قبلی، بازتاب گسترده ای در ایران و جهان یافت. موج شعله های آتش بر فراز زندان اوین، صدای مهیب انفجار و تیراندازی، و تهاجم وحشیانه دستگاه سرکوب رژیم به زندانیان بند ۷ و ۸ اوین آنچنان وسیع و همه جانبه بود که از همان لحظه های آغاز نمایان شدن شعله های آتش و دود بر فراز زندان، سیل خروشان خودروها از هر سوی تهران به سوی زندان اوین به حرکت درآمد. با گسترش شعله های آتش بر فراز زندان و به گوش رسیدن صدای انفجار و تیر اندازی از درون زندان، ایران، شب پر التهابی را پشت سر گذاشت. تهاجم به زندان اوین بر عکس ماجرای اُشنویه و لاکان که در هاله ای از سکوت گذشت، اینبار موجی از خشم و انزجار عمومی را علیه جمهوری اسلامی برانگیخت. واکنش سریع توده های مردم ایران، نیروهای سیاسی، نهادهای حقوق بشری و مجموعه خانواده هایی که در ۴۳ سال گذشته عزیزان خود را در زندان های رژیم از دست داده اند، آنچنان سریع و به موقع بود که موضوع زندان و حفظ جان زندانیان بار دیگر به صورت امری عاجل در اذهان عمومی قرار گرفت. با این همه به رغم اینکه یک هفته از آتش سوزی و یورش به زندان اوین گذشته است، اما در این فاجعه هولناک نیز تاکنون آمار دقیقی از تعداد کشته شدگان و زخمی ها رسانه ای نشده است.
آنچه آتش سوزی و تهاجم به زندان اوین را در اذهان عمومی برجسته کرد، همانا عمدی بودن و از پیش طراحی شدن این فاجعه توسط جمهوری اسلامی بود. به رغم اینکه دستگاه قضایی با تمام امکانات تبلیغاتی سعی کرد تا رژیم و مسئولان زندان را تبرئه و زندانیان را عامل بروز این فاجعه قلمداد کند، اما گزارش شاهدان عینی، خبر ورود گارد ویژه سرکوب به زندان یک روز قبل از وقوع آتش سوزی و به مرخصی فرستادن تمامی زندانیان شناخته شده حکومتی نظیر مهدی هاشمی، پسر رفسنجانی و فریدون روحانی، برادر حسن روحانی، جملگی نشانه هایی دال بر از پیش طراحی شدن این واقعه است. یاسر هاشمی، با اعلام اینکه چند روز “زودتر” از موعد همیشگی به برادرش مهدی هاشمی مرخصی دادند و روز جمعه ۲۲ مهر هم در هنگام پایان مرخصی به او گفتند لازم نیست به زندان برگردد، این اقدام مسئولان زندان را به معنی “مطلع بودن مقام های زندان اوین از اتفاقی که قرار است بیفتد” تفسیر کرده است. اگر چنین باشد که شواهد هم گویای این حقیقت است، براستی چرا جمهوری اسلامی و بیدادگاه قضایی آن در این بازه زمانی به چنین اقدامات وحشتناکی علیه زندان و زندانیان متوسل شده اند؟ رژیم و دستگاه امنیتی آن در پس چنین اقداماتی چه هدف یا اهدافی را دنبال می کنند؟
آنچه مسلم است تداوم قیام و طولانی شدن نبردهای خیابانی و حضور اعتراضی دانش آموزان و زنان و مردان جوان در کف خیابان ها که این روزها با اعتصابات کارگران و اعلام اعتصاب دو روزه معلمان هم همراه شده، جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است. پوشیده نیست، در وضعیت انقلابی موجود و در شرایطی که جامعه با عبور از موقعیت انقلابی به آستانه انقلاب ورود کرده است، توده های مردم ایران نیز به تاسی از شرایط انقلابی موجود از دیوار ترس عبور کرده و این چنین سلحشورانه در مقابل نیروهای سرکوب بایستند. در چنین وضعیتی، روشن است که جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند با تمسک به شیوه های سرکوب به روال گذشته، جوانان و توده های بپاخاسته را مرعوب و آنان را از اعتراض و نبردهای خیابانی باز دارد. وضعیتی که هم اکنون جمهوری اسلامی بدان گرفتار است.
از روز شنبه ۲۶ شهریور که مردم سقز در روز خاکسپاری مهسا (ژینا) امینی با شعار “مرگ بر خامنه ای” و “زن، زندگی، آزادی” علیه جمهوری اسلامی به اعتراض برخاستند و پس از آن، مردم کردستان و دیگر شهرهای ایران در قیامی سراسری در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفتند، مجموعه شعارها و اقدامات دلیرانه ای که توده های بپاخاسته مردم ایران در این مدت از خود بروز داده اند، به روشنی نشان می دهد که آنان از بلندای دیوار ترس و سرکوب و زندان گذشته اند و جمهوری اسلامی دیگر به آسانی نمی تواند آنان را از تداوم مبارزه باز دارد.
وضعیت بوجود آمده شرایط جدیدی را برای جمهوری اسلامی رقم زده است و این رژیم به دنبال انجام شیوه های خشن تری از سرکوب و کشتار در جامعه است. آتش سوزی در زندان لاکان و اوین، ایجاد ناامنی در زندان و کشتار زندانیان به بهانه های مختلف از جمله “شورش” و “اغتشاش” و “درگیری” می تواند یکی از حربه های جدید رژیم برای وحشت افکنی در جامعه باشد. تست اولیه چنین اقدامی در زندان لاکان رشت روی زندانیان جرائم عادی صورت گرفت. سکوت و عدم واکنش سریع و به موقع مردم، خانواده ها، سازمان های سیاسی و نهادهای حقوق بشری در عرصه داخلی و بین المللی، رژیم را بر آن داشت تا این شیوه ایجاد رعب و وحشت را در زندان بزرگ اوین آنهم در بندهای همجوار زندانیان جرائم عادی با زندانیان سیاسی تجربه کند. جمهوری اسلامی با چنین اقدامی خواسته است این پیام را به جوانان مبارز و خانواده های آنان برساند که اگر در خیابان زنده دستگیر می شوند، زندان برای آنان جای امنی نیست و چه بسا در زندان کشته خواهند شد.
پیام دوم رژیم اما می تواند به خود زندانیان باشد تا آنان را در این برهه زمانی از شکل گیری هرگونه اعتصاب سراسری در زندان بر حذر دارد. پوشیده نیست، موضوع بحث اعتصابات عمومی که این روزها به یکی از مطالبات توده های بپاخاسته مردم ایران تبدیل شده است، فقط مختص به کارخانه و مدارس و دانشگاه نیست. زندان نیز می تواند یکی از کانون های بزرگ اعتصاب در شرایط کنونی باشد. زندان به همان نسبت که یکی از کانون های قابل دسترس رژیم برای سرکوب و زهر چشم گرفتن از جامعه است – فاجعه ای که در تابستان ۶۷ رخ داد- در عین حال می تواند کانونی قدرتمند و نیرو بخش برای ایستادگی، مقاومت و مبارزه در درون جامعه هم باشد. زندانیان سیاسی در هر جامعه ای پیشگامان و پیش قراولان مبارزه علیه ظلم و سرکوب و بی عد التی هستند. موضوعی که در جامعه ما از اهمیت بیشتری برخوردار است. در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی به همان اندازه که رژیم از کثرت زندانیان سیاسی وحشت دارد و وجود اعتراضی آنان را مخل آرامش و آسایش خود می داند، در عوض توده های مردم ایران بویژه خانواده های زندانیان نسبت به فرزندان دلیر و مبارز خود احساس همدلی و همدردی مضاعفی دارند و طبیعتا همواره نگران سلامت و جان و امنیت آنانند. همانگونه که این همدلی و همدردی با زندانیان را در شامگاه ۲۳ مهر به هنگام وقوع آتش سوزی در زندان اوین نشان دادند.
با این همه، آنچه در زندان اوین رخ داد پایان کار نیست. جمهوری اسلامی، رژیم کشتار و مرگ است و با بودن این رژیم جان زندانیان نیز همیشه در خطر است. آزادی زندانیان سیاسی و نهادینه کردن این شعار باید از جمله شعارهای همیشگی توده های بپاخاسته مردم ایران در هر تجمع و اعتراض و نبرد خیابانی باشد. با تکثیر شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” در کنار خانواده های زندانیان باشیم و با احساس مسئولیت در قبال جان آنان نگذاریم زندان و زندانیان به سیبل تهاجم جمهوری اسلامی تبدیل شود.
نظرات شما