با آغاز سال تحصیلی جدید، اعتراضات دانشجویی بار دیگر شدت یافت. در میان انبوه اعتراضات اخیر دانشجویی، به ویژه می توان به اعتراضات دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه مازندران و دانشجویان پلی تکنیک تهران اشاره کرد.
این اعتراضات از سویی خط بطلانی است بر دیدگاه ها و در واقع آرزوهای کسانی که با هر چه رادیکال تر شدن جنبش دانشجویی و خارج شدن آن از توهمات اصلاح طلبی در دوره ی خاتمی، رکود جنبش دانشجویی و سکون آن را مطرح می کنند (مانند امثال سعید حجاریان در مصاحبه با خبرگزار فارس در تاریخ ۷ آبان) و هم از سوی دیگر نشان داد که پرداختن به چگونگی راهبرد جنبش دانشجویی در شرایط فعلی چه اهمیت بسزایی دارد. مسایل مربوط به دانشگاه پلی تکنیک و حرکت های اعتراضی دانشجویان آن، نمونه ی بارزی است که نشان می دهد پاسخ به این موضوع به یک مساله اساسی ِ جنبش دانشجویی تبدیل شده است.
در یک سال اخیر، دولت نظامی – امنیتی احمدی نژاد، تهاجم گسترده ای را در دانشگاه ها و برای هر چه نظامی تر کردن آن ها، به منظور حاکم کردن جو خفقان و انفعال سیاسی دانشجویان آغاز کرده است و در این راه ایستادگی دانشجویان بر خواست های شان و مبارزه برای آن ها اهمیت بسیاری یافته است.
اما چگونه می توان این مبارزه را پیش برد و دانشجویان چگونه می توانند به خواست های خود تحقق بخشند؟ از خواست هایی چون آزادی بی قید وشرط “اندیشه و بیان” و “تشکل” گرفته تا حق تحصیل رایگان، تغییر سیستم متحجر آموزشی که منجر به پایین آمدن کیفیت تحصیلی شده و اعتراض به کمبود امکانات آموزشی، حجاب اجباری، دخالت در امور و روابط خصوصی دانشجویان و غیره.
به این سوال ها، پاسخ های گوناگونی از سوی نیروهایی از داخل و خارج جنبش دانشجویی داده می شود. پاسخ هایی که ارتباطی مستقیم با برنامه ها و دیدگاه های جریانات مشخص سیاسی داشته و از منافع طبقه ای خاص دفاع می کنند.
بدون شناخت صحیح از حاکمیت و شرایط کنونی جامعه و بدون درک درست از تاکتیک هایی که حاکمیت به کار می گیرد، بی تردید نمی توان راهبرد درستی برای جنبش دانشجویی ترسیم کرد. امروزه در این شکی نیست که روی کار آمدن دولت احمدی نژاد با هدف سرکوب و جلوگیری از رادیکالیزه شدن مبارزات روبه رشد کارگران، معلمان، دانشجویان و سایر زحمتکشان است. همان طور که روی کار آمدن دولت خاتمی با هدف ترمز کردن این مبارزات و انحراف از مسیر رادیکال آن بود، چیزی که امروزه حتا اصلاح طلبان حکومتی نیز آن را اذعان می کنند(۱). سیاست دولت احمدی نژاد در دانشگاه ها چیزی نیست جز یک “انقلاب فرهنگی” دوم. اما این بار نه با تعطیلی دانشگاه ها که با سرکوب اعتراضات دانشجویی، تعطیلی نشریات، ممانعت از شکل گیری تشکلات دانشجویی و اخراج و دستگیری دانشجویان فعال و پیشرو. در این میان تمامی طیف های دانشجویی که مخالف حاکمیت کنونی هستند، مد نظر قرار دارند؛ اما طبیعی است که در این میان رادیکال ترین و انقلابی ترین دانشجویان در معرض بیشترین ضربات خواهند بود.
با این تحلیل از شرایط کنونی، اکنون باید به این سوال پاسخ داد که دانشجویان به ویژه دانشجویان انقلابی، چگونه می توانند به مقابله با این سیاست برخیزند؟ در این جا دو دیدگاه کلی را در رابطه با جنبش دانشجویی می توان از هم تمیز داد.
اول دیدگاهی است که با تقلیل خواست های دانشجویان و با تمسک به این موضوع که انجمن های اسلامی تنها تشکل ِ مستقل ِ دانشجویی بوده و برگزیده دانشجویان هستند، سعی دارد از پتانسیل جنبش دانشجویی در جهت منافع خود استفاده کرده و با حفظ این تشکل، آن هم به عنوان تنها تشکل دانشجویی، در برابر موج رو به رشد رادیکالیسم انقلابی ایستادگی کند. این دیدگاه سعی دارد با کوبیدن بر طبل انجمن های اسلامی – که دوره ی آن مدت هاست به سر آمده – هم چنان توهم آفرینی کرده و با این روش موقعیت خود را در جنبش دانشجویی حفظ نماید. این جریان از آنجایی که اعتقادی به انقلاب ندارد، از گسترش رادیکالیسم در جنبش دانشجویی وحشت داشته و بدون آن که برنامه ی مشخصی برای راهبرد جنبش دانشجویی داشته باشد، با یکی به نعل و یکی به میخ کوبیدن، سعی دارد موقعیت خود را در چانه زنی ها – به عنوان یک تشکل قانونی – حفظ کند. سیاستی که از خلف خود، اصلاح طلبان حکومتی و از دوره ی خاتمی به ارث برده اند. سیاستی که تنها زمانی به جنبش دانشجویی تکیه می کند که برای پیشبرد مواضع خود به آن نیاز دارد.
در حالی که سیاست دولت در قبال انجمن های اسلامی مشخص است (و این را با انحلال برخی از انجمن های مخالف دولت و حمایت از انجمن های وابسته به حاکمیت و یا حتا تشکیل انجمن های وابسته به خود نشان داده)، این دیدگاه به خاطر ناتوانی از ارایه خط مشی رادیکال هم چنان دست و پا می زند تا شاید بتواند انجمن ها را هم چنان با ظاهری قانونی حفظ کند. این دیدگاه با توجه به روند رو به گسترش مبارزات، ناتوان از پاسخ گویی به مسایل جنبش دانشجویی بوده و در نتیجه روندی نزولی را طی خواهد کرد.
اما دیدگاه دوم با تحلیل علمی از ماهیت حاکمیت به عنوان حافظ نظم موجود (مناسبات سرمایه داری) و با درک درست از شرایط کنونی جامعه، رسیدن به این نقطه که دولت کنونی هدفی جز سرکوب جنبش انقلابی ندارد و نداشتن هیچ توهمی به این موضوع، به طرح شعارها و خواست هایی می پردازد که نه تنها پایه های جنبش دانشجویی را مستحکم کرده و آن را در برابر هجوم دولت مقاوم می سازد، بلکه شرایط را برای پیشرفت جنبش دانشجویی نیز فراهم می کند.
به جای طرح شعار حمایت از انجمن های اسلامی و خرج کردن پتانسیل جنبش دانشجویی در این راه، خواستار آزادی بی قید و شرط تشکل از جمله تشکلات دانشجویی می شود. در اعتراض به توقیف نشریات دانشجویی، خواستار آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان در جامعه و از جمله دانشگاه ها می شود، در برابر دخالت های رو به تزاید نهادهای امنیتی و نظامی در دانشگاه ها، خواستار ایجاد شورای دانشجویی (و یا هر نام دیگری که می خواهید به آن بدهید) شده، تشکلی که با آرای دانشجویان شکل گرفته و در امور دانشگاه و مسایل مربوط به دانشجویان می تواند تصمیمات اش را پیش ببرد، تا از این طریق به مقابله با دخالت های نهادهای امنیتی و نظامی در دانشگاه ها برخیزد، تا از این طریق به دخالت بر امور خصوصی دانشجویان پایان دهد. جنبش دانشجویی تنها با نیروی عمل خود است که می تواند به تهاجم حکومت به دانشجویان پاسخ داده و مواضع خود را پیش ببرد.
در این راه و در راستای پیشبرد مبارزات دانشجویی، اما آن چه که اهمیت محوری داشته و شرط لازم برای آن می باشد، ایجاد تشکلات دانشجویی است. دانشجویان تنها در سایه ی اتحاد و همدلی خود، با حضور وسیع در اعتراضات دانشجویی، در اتحاد با کارگران و سایر زحمتکشان می توانند این مبارزه را به پیش ببرند و این امکان ندارد و تحقق نمی یابد، مگر با ایجاد تشکلات دانشجویی. تشکلاتی که می توانند علنی، نیمه علنی و یا مخفی باشند و همه این اشکال تنها بسته به اهدافی است که هر تشکل پیش روی خود قرار می دهد. فراموش نباید کرد که حاکمیت در پی سرکوب جنبش است و در این توهمی نباید داشت و این تفکر باید در نوع تشکلی که دانشجویان انتخاب می کنند، منعکس باشد. تحلیل درست از حاکمیت و شرایط جامعه نه تنها در تدوین تاکتیک های سیاسی ما نقش دارند، بلکه در انتخاب نوع تشکل که نقش مهمی در سازماندهی مبارزه دارد، اهمیتی وافرمی یابد.
پی نوشت:
۱ – سعید حجاریان در مصاحبه با خبرگزاری فارس می گوید: ”اگر احزاب اصلاحطلب نبودند، پس از سال ۷۶ جنبش چريكى در ايران راه افتاده بود. اگر آقاى ناطقنورى سر كار ميآمد حتماً يك عدهاى ميرفتند توى فاز چريكى.“ البته امروز کسی نیست که نداند تاکتیک مبارزه مسلحانه و مشی چریکی متعلق به دوره خاصی بوده و در این جا حجاریان با به نفهمی زدن خود و به جای به کار بردن جنبش انقلابی از جنبش چریکی صحبت می کند.
برگرفته از نشریه “کار” شماره ۴۸۹ – نیمه دوم آبان ۱۳۸۵
نظرات شما