سه ماه از موج نوین جنبش انقلابی بزرگ مردم ایران که با قتل مهسا امینی توسط پلیس جنایتکار جمهوری اسلامی آغاز گردید، سپری شد. این سه ماه، بهرغم جنایات بیانتهای دستگاه سرکوب رژیم استبدادی، مشحون از قهرمانی و فداکاری صدها هزار زن و مرد مبارزی است که با برپائی تظاهرات تودهای، سنگربندی و نبردهای خیابانی ، اعتصابات سیاسی، ضربات مهلکی بر پیکر پوسیده رژیم در حال احتضار وارد آوردند.
تظاهرات و اعتصاباتی که از ۲۶ شهریورماه در کردستان آغاز گردید، با سرعت حیرتآوری سراسر کشور را فراگرفت. در همان نخستین روزهای آغاز این موج، مردم در متجاوز از ۸۰ شهر و دهها دانشگاه به تظاهرات و اعتصاب روی آوردند. شعار،” زن، زندگی، آزادی”،” مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر خامنهای” و “مرگ بر جمهوری اسلامی” در سراسر ایران طنینانداز شد. نقش زنان در برپائی و گاه رهبری این مبارزات، بهویژه در این مرحله بسیار برجسته بود. به آتش کشیدن حجاب اسلامی توسط زنان در منطقهای که لانه ارتجاع اسلامی است، رویدادی تاریخی در این جنبش بود.
این جنبش بیوقفه در مهرماه اعتلاء یافت. همزمان با تظاهرات، نبردهای خیابانی و اعتصابات دانشجوئی، چندین اعتصاب مهم کارگری نیز برپا گردید. در ۱۸ مهرماه کارگران پیمانی نفت و گاز در عسلویه با شعارهای مستقیم سیاسی، به اعتصاب و تظاهرات روی آوردند و شعار مرگ بر دیکتاتور را سر دادند.
در چهلمین روز یادبود قتل مهسا در ۴ آبان، این جنبش به اوج خود رسید. در این روز بسیاری از دانشگاهها و مدارس تعطیل شدند و لااقل در ۱۵۰ شهر و دستکم ۱۴۰ دانشگاه، مردم با تظاهرات و شعار مرگ بر دیکتاتور در این جنبش بزرگ سراسری حضور یافتند.
در سراسر روزهای آبان ماه، مبارزات با حدّت ادامه یافت و گروههای بیشتری از مردم، ازجمله روزنامهنگاران، هنرمندان، پزشکان و ورزشکاران نیز به جنبش پیوستند.
اعتصابات دانشجوئی، تظاهرات تودهای ، سنگربندی و نبردهای خیابانی، حمله به تعدادی از مراکز بسیج و مذهبی، به دور افکندن حجاب اجباری و به آتش کشیدن آن توسط زنان ، اعتصابات کارگری و اعتصاب کسبه، سراسر کشور را فراگرفت. شعارها نیز ارتقاء یافت. برای مصون داشتن جنبش از دستبردهای ارتجاع مغلوب، شعار ” مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” به یک شعار همگانی تبدیل گردید. در کردستان جناح رادیکال جنبش، شعار “زندهباد سوسیالیسم” ، ” کار- نان-آزادی-حکومت شورایی” را سر داد.
این مبارزات در آذرماه نیز ادامه یافت. گرچه در این ماه از دامنه و وسعت تظاهرات و نبردهای خیابانی کاسته شد، اما نقش و اهمیت اعتصابات افزایش یافت. کسبه و مغازهداران، نهفقط در کردستان، بلکه در سراسر ایران، چند روز پیدرپی اعتصاب سراسری داشتند. مهمتر از آن، اعتصاب سراسری رانندگان و کامیون داران بود که از روز پنجم آذرماه شروع شد و چندین روز ادامه یافت. این اعتصاب، سیستم حملونقل کالا را در سراسر کشورفلج کرد. همچنین کارگران در چندین کارخانه، عمدتاً حول مطالبات اقتصادی و رفاهی به اعتصاب روی آوردند که برجستهترین آنها اعتصاب سراسری کارکنان رسمی صنعت نفت در ۲۶ آذرماه بود.
درمجموع ، در طول این سه ماه، اشکال و شیوههای مبارزاتی تودههای مردم ایران، اعتصاب، تظاهرات و تجمع، راهپیمایی، سنگربندی و نبردهای خیابانی، تظاهرات موضعی بهویژه برای کاهش تلفات نیروهای خودی و فرسوده و پراکنده کردن نیروهای سرکوب دشمن، تشکیل گروههای رزمی و حمله به مراکز سرکوب و ستم بهویژه در مناطقی نظیر کردستان و بلوچستان، حمله به پایگاههای بسیج، مراکز مذهبی، دفاتر امامان جمعه و منازل عوامل رژیم با کوکتل مولوتف، ترور عناصر سرکوبگر، به آتش کشیدن تصاویر و نمادهای رژیم، تظاهرات شبانه و سردادن شعارهای ضد رژیم از منازل برای تخریب روحیه دشمن، شعارنویسی علیه سران جمهوری اسلامی ، عمامه پرانی و ناامن کردن کوچه و خیابان برای آخوندها و تمام عوامل رژیم بود.
در این مدت، نیروهای پلیسی، نظامی و امنیتی رژیم با قساوت و بیرحمی تمام، حتی با بهکارگیری سلاحهای جنگی علیه مردم که تنها یک مورد آن استفاده از تیربار و قتلعام مردم زاهدان بود، وحشیگری پاسداران حکومت الله را بی کموکاست به نمایش گذاشتند. آنها به کودکان کم سن و سال هم رحم نکردند. دهها تن از این کودکان را کشتند. آنها وحشیانهترین شکنجهها را علیه اسرا اعمال کردند. تعدادی را زیر شکنجه به قتل رساندند. تاکنون تعداد جانباختگان به دست این جنایتکاران به ۵۰۰ نفر رسیده است. تعداد بازداشتشدگان نیز متجاوز از ۱۸ هزارتن اعلامشده است.
بهرغم ادامه موج جنبش تا به امروز، اما جنبش در طول این سه ماه، فراز و فرودهایی داشته است. گاه اعتلا یافته و گاه از دامنه اعتلای آن کاسته شده است. گرچه در آخرین هفته آذرماه در مقایسه با مهر و آبان ماه، با تظاهرات تودهای و نبردهای خیابانی گسترده روبهرو نیستیم، اما جو سیاسی جامعه همچنان ملتهب است و جنبش ادامه دارد. بنابراین، احتمال اعتلای جنبش سیاسی گسترده در همین موج کنونی منتفی نیست. اما همانگونه که سازمان ما از همان آغاز بر آن تأکید نمود، تظاهرات تودهای به تنهائی نمیتواند برای مدتی طولانی دوام آورد و برای ارتقاء این جنبش، حضور طبقه کارگر بهعنوان یک طبقه متشکل و ارتقای اشکال کنونی مبارزات تودهای به یک اعتصاب عمومی سیاسی ضروری است که متأسفانه در این فاصله رخ نداده است. اما علاوه بر این، خود جنبش نیز برای گذر از این مرحله به مرحلهای بالاتر، ضعفها و کمبودهایی داشته که نتوانسته دهها میلیون تن از تودههای کارگر و زحمتکش را به جنبش بکشاند.
یکی از بزرگترین کمبودهای این جنبش در این است که هنوز بدیل روشنی ندارد. آنچه که تاکنون در این جنبش مطرحشده، شعار”مرگ بر خامنهای”، “مرگ بر دیکتاتور” و در بهترین حالت “مرگ بر جمهوری اسلامی” بوده است. یعنی صرفاً شعار نفی جمهوری اسلامی.اما شعار نفی برای کشاندن تودههای میلیونی به جنبش، کافی نیست. تودههای مردمی که فاجعه استقرار جمهوری اسلامی را تجربه کردهاند، این بار میخواهند با چشمان بازببینند که چه چیزی میخواهد با نفی جمهوری اسلامی، جایگزین آن شود و چه نتایجی به بار خواهد آورد. شعارهای دیگری که در این مرحله مطرحشدهاند، همچون شعار ” زن، زندگی، آزادی” گرچه این شعار مهم است و به خاطر عام بودنش، بهویژه در اوایل این جنبش، قدرت بسیج کننده بالائی داشت و تأثیرات مهم داخلی و بینالمللی نیز برجای نهاد، به تنهائی کافی نیست. جای شعارهای مرتبط با معیشت تودههای مردمی که اکثریت بسیار بزرگ جامعه را تشکیل میدهند، بهکلی در این چند ماه خالی بوده است. علاوه بر آنچه گفته شد، جنبش هنوز بیسازمان است و فاقد رهبری. روشن است که یک جنبش بیسازمان و بدون رهبری نهتنها نمیتواند به پیروزی منجر شود، بلکه نمیتواند شعارهای مناسب در هر مرحله، تاکتیکهای مناسب بهحسب شرایط مشخص را داشته باشد. حتی در این اواخر شاهد نوعی تنزل شعارها بودهایم. اگر در دو ماه نخست جنبش، اغلب، شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی داده میشد. اکنون در تظاهرات کوچک پراکنده ، شعار بیمحتوای “این ماه ماه خونه، سیدعلی سرنگونه” سر داده میشود. اولاً “سید علی” در یک مبارزه گسترده که ممکن است بازهم مدتی به طول بیانجامد، در جریان یک قیام مسلحانه تودهای سرنگون خواهد شد و نه در این ماه و یا ماه بعد، همانگونه که شعار ” این ماه ماه خونه، خمینی سرنگونه” ۴۰ سال پیش بهجایی نرسید. ثانیاً- مشکل اصلی مردم فقط خامنهای نیست. بلکه تمام نظم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود است. سرنگونی “سید علی” به تنهائی هیچ مشکلی را در جامعه ایران حل نخواهد کرد. پوشیده نیست که هنوز میلیونها کارگر و زحمتکش وارد موج کنونی جنبش نشدهاند. برای جذب این نیرو و ارتقای جنبش به مرحلهای عالیتر، باید برای برطرف کردن ضعفهای این جنبش تلاش نمود.
با تمام این اوصاف، جنبش هر جهتی را که در این مرحله طی کند، در این واقعیت تغییری ایجاد نمیکند که جمهوری اسلامی هیچ امکان و چشماندازی برای بقاء ندارد. شرایط عینی برای یک انقلاب در ایران فراهم است. تحت چنین شرایط سیاسی، همانگونه که تجربه در چندین سال اخیر نیز بهدفعات نشان داده است، هرلحظه میتواند انفجارات سیاسی بزرگ در جامعه ایران رخ دهد. امواج مبارزه هر بار با قدرت بیشتری فرامیرسند و بهرغم مقاومت ارتجاع، سرانجام آن را در بطن همین بحران سیاسی، سرنگون خواهند کرد. اما آنچه را که همواره باید بر آن تأکید نمود و ازنظر دور نداشت، این است که با سرنگونی جمهوری اسلامی، بالاخره قدرت سیاسی در دست کدام طبقه قرار خواهد گرفت؟ این نکتهای تعیینکننده برای پیروزی یا شکست انقلاب است. تنها، کسب قدرت سیاسی توسط کارگران و زحمتکشان و استقرار یک حکومت شورایی است که میتواند به پیروزی انقلاب در ایران منجر گردد.
نظرات شما