«خیزش» نه از روی میل، بلکه ناچار خود را به موضعگیری در قبال حرکت سیاسی تاریخی سیاهکل میبیند. مگر میشود مدعی مارکسیست راستین بود، از نقطه عزیمت یک جنبش رادیکالم. ل که سرفصل یک دوره از تاریخ مبارزات دمکراتیک اجتماعی و سوسیالیستی جنبش اجتماعی و جنبش کارگری است بیتفاوت گذشت، درحالیکه پشتوانه عظیمی برای مبارزات امروزمان است. جنبشم. ل امروز، در بستری به وجود آمد که زمینه آن را فدائیان با مبارزات و جانفشانیهای خود به وجود آوردند. حرکتی که تأثیر آن بر تحولات اجتماعی از آغاز تا نقطه ۵۷ غیرقابلانکار است.
جریان “آذرخش” نمیتواند حاشا کند، بر بستری به وجود آمد که متأثر از عقبه جنبشم. ل آن روز چریکها است. (در ادامه اشاره خواهد شد). نویسندگان “خیزش” در مطلبی تحت عنوان”مشی چریکی در محک تجربه” که در سایت “آذرخش” درجشده است تعریف وارونهای از روی بغض از این واقعه تاریخی ارائه میدهند. ابتدا از اهداف چریکها تا پیش از وارد عمل شدن که خود یک پروسه طولانی در مسیر تدوین تئوری سیاسی و سازماندهی تشکیلاتی است، هیچ سخنی نمیگویند. بعد برای کوچک جلوه دادن این حرکت تاریخی میگویند: عدهای جوان جانبرکف برای رهایی یکی از یاران خود به پاسگاه سیاهکل حمله میکنند.! سیاهکل آغاز میشود،!”خیزش” اهداف بلند و برنامهریزی استراتژیک چریکها را که چندین سال در تهیه و تدارک آن بودند، به حرکت برای آزادی رفیق خود تقلیل میدهد.! اما نتیجهگیری وارونه “خیزش” با اظهارنظری دیگری تکمیل میشود. مینویسد: «صفحه جدیدی از جنایتهای رژیم دیکتاتوری سرمایهداری شاه گشوده میشود.» “خیزش” جای سوژه را عوض میکند، نمیگوید که نبرد طبقاتی و جنگ انقلابی از این مقطع علیه رژیم آغاز شد و تا بهمن ۵۷ پیگیر و بدون وقفه در تداوم بود. مقاله “خیزش” برای اینکه به ترسیم اوضاعی بپردازد که به دنبال آن سازمان چریکهای فدائی خلق ایران شکل گرفت، به کودتای سال ۳۲ و تحولات پسازآن با اشاره به جریانات سیاسی آن موقع، حزب توده، جبهه ملی، حزب ملت ایران، نهضت آزادی میپردازد، میخواهد بگوید که مبارزه خیلی تعطیل نبود که سازمان چریکهای فدائی رزم خود را شروع کردند «اما نمیتوان گفت که بعد از سال ۳۲ تا ظهور سازمان چریکهای فدائی خلق، جنبشی وجود نداشت.» نویسندگان مقاله “خیزش ” بهنوعی خودشان را در قامت جریانات بورژوازی آن دوره میبینند تا ایرادات ناموجه خود به چریکها را درست جلوه بدهند. مبارزه سازمانیافته هدفمند و تأثیرگذار چریکها را در ردیف و همسنگ مبارزه جریانات بورژوازی میدانند. درهرحال یا فریبکاری میکنند، یا نمیدانند- با توجه به موضعی که دارند بعید است که تفاوت مبارزه قهرآمیز رادیکال چریکها را با مواضع جریانات بیخاصیت بورژوازی آن دوره ندانند- و یا تجاهل میکنند. در هر سه صورت اشتباه است. “خیزش” در ادامه مطلب خود به مبارزات چریکی رهایی بخشی که عمدتاً در دنیای آن روز که معروف به جهان سوم بود میپردازد، به چین به کوبا و…که برای خواننده آشنا است و نیازی نیست در این مورد به بحث پرداخت. وقتیکه در ادامه مقاله به جریان جنبش چریکی ایران میپردازد شیوه خود که در بالا به یکی دو مورد آن اشاره شد، به قضاوت ناراستین مینشیند، موردی که در پرانتز در بالا قرار شد اشاره شود. برای اینکه به موضوع موردنظر بپردازیم ابتدا باید به یک جمله دیگر مقاله پرداخت.
خیزش مینویسد «علیرغم اینکه فدائیان خلق خود را م ل میدانستند، متأثر از نظریات و مبارزات ملی ضد استعماری امپریالیستی بودند که مبارزه طبقاتی بهویژه به ضد طبقات ارتجاعی داخلی و نقش اقتصادی اجتماعی سیاسی مشخص آنها و نه صرفاً بهعنوان کارگزاران امپریالیسم در نظرات کمرنگ یا غایب بوده» اینجا باز خیزش دست به فریبکاری و شانتاژ میزند. نمیخواهد بفهمد چریکها در چه دوره و مرحله از مبارزات اجتماعی و مرحلهای از تاریخ ایران به این مبارزه دست زدند. سرمایهگذاری دورهای که هم سایه استعمار، هم حاکمیت بورژوا فئودال و سرمایهداری وابسته و دلالی حاکم بوده، هم اینکه ترکیب نیروهای اجتماعی متفاوت بوده، هرچه تضاد کار و سرمایه مثل امروز مسلط نبود، علیرغم این سازمان چریکها در آن سالها بهتناوب از تضاد کار و سرمایه صحبت میکنند. “خیزش ” فکر میکند به دریافت بدیعی رسیده است، مارکس در دورهای که سرمایهداری در اروپای مهد بورژوازی درحال عروج بود، چون تتمه رژیمهای قبلی همچنان مقاومت نشان میدادند، اغلب هجومش متوجه بورژوا فئودال است. لنین که بیشتر درگیر مبارزه در شرق بوده، بسیار از ایدهای که “خیزش “عنوان میکند در ادبیات و در رهنمود به خلقهای منطقه استفاده میکند. اغلب کشورهای پیرامونی و جهانسومی آن زمان که اصطلاحی مسلط بوده، مبارزاتشان برگرفته از شرایط مشخص دوران در جزئیات با مبارزات چریکهای فدائی تفاوت داشت.
“خیزش” امروز بعد از گذشت بیش از نیمقرن از زمانی که صحبتش میشود، پشت کامپیوتر نشسته، فرسنگها دور از ایران پایش را روی پا انداخته میگوید، چرا مبارزات آن روز چریکها شکل امروز را نداشته است. در ادامه همین موضوع و درنتیجه گیریاش به موضوع موردنظری میپردازد که در بالا در پرانتز قرار بود به آن اشاره شود.
“خیزش” مینویسد «به همین خاطر بود که شباهت زیادی میان ایدهها ونیز سبککار چریکهای فدائی خلق و سازمان مجاهدین خلق که نخستین نطفههای آن در سال ۴۶ شکل گرفت وجود داشت (در مورد اعتقادات دینی و فلسفی) این نه به خاطر نزدیکی مجاهدین به مارکسیسم، بلکه به علت کمرنگ شدن یادآوری جریانهای چریکی چپ از مبارزه طبقاتی پرولتری یعنی جوهر مارکسیسم بود»
جا دارد یک علامت تعجب بزرگ گذاشت. برخلاف گفته خیزش چریکها هم در عرصه تئوری وهم پراتیک یک گام از مجاهدین جلوتر بودند و این دلیلی نمیشود که مبارزه مجاهدین را ضعیف و سست بدانیم. بنیانگذاران مجاهدین تا پیش از تحمل اولین ضربه سنگین پلیس یک مجموعه کلان را تشکیل میدادند. رهبران مجاهدین اغلب نیروهای روشنفکر دانشگاهی دمکرات انقلابی بودند که بعضاً علوم قدیم هم خوانده بودند، دوره نهفتگی طولانی در مسیر کار تشکیلاتی و انقلابی داشتند. با جنبشهای انقلابی و ادبیات سیاسی انقلابی و مارکسیستی آشنا بودند، در کارزار مبارزه ورزیده بودند، در فاصله کوتاهی بعد از ضربه و به دنبال مطالعاتی که انجام میدادند، بخش اعظم سازمان مجاهدین، ۸۰ در صد در سال ۵۴ با صدور اعلامیه مواضع بخش منشعب مارکسیست لنینیست شدند. (نامه مجتبی طالقانی به پدرش) سازمان پیکار جایش در مبارزات امروز جامعه ایران خالی است. دهها کادر ورزیده و برتر کمونیست تحویل جنبش مارکسیستی ایران داد. علیرغم اینکه فرونشست و خاموش شد، مانند ستارهای در آسمان جنبش کمونیستی همچنان سوسو میزند. تصور “خیزش” از مجاهدین که پا بهپای چریکها مبارزه کردند، یک تصویر ناراستین است. “آذرخش” که خود به لحاظ سابقه نسبی به جنبش چریکی وصل میشود، تاکنون بهطور مکانیکی مانند تحلیلی که از سیاهکل و جریانات سیاسیان دوره میدهد، سعیاش براین است که به لحاظ تاریخی مرزی برای خود بسازد. این در حالی است که هرگز نمیتواند جایگاهی به بلندی جایگاه سازمانهای چریکی آن دوره برای خود دستوپا کند.
ما قصد نقد مطلب “خیزش” در مورد سیاهکل را نداریم. این نوشته فوری است که به پیشانی ذهنمان آمد و نوشته شد.
زندهباد جنبش کمونیستی کارگری ایران.
هسته کارگری حمید اشرف- فعالان کارگری جنوب
۱۴۰۱/۱۱/۲۴
نظرات شما