یک تحلیل و جمع‌بندی از جنبش دانشجویی

نقش دانشجویان و دانشگاه در مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری و برای تحقق مطالبات آزادی‌خواهانه و سوسیالیستی، بر کسی پوشیده نیست. دانشگاه از زمانی که در ایران موجودیت یافت، تاکنون همواره یکی از سنگرهای مهم و برجسته مبارزه علیه اختناق و ستم‌گری بوده است. در طی بیش از نیم قرن مبارزه دانشجویی علیه استبداد و دیکتاتوری و برای تحقق مطالبات دمکراتیک، آزادی‌خواهانه و برابری طلبانه، هزاران تن از آگاه‌ترین و پیشرو‌ترین دانشجویان به‌دست رژیم‌های مستبد و ستم‌گر، به قتل رسیده یا به زندان افتاده‌اند. پیشینه‌ی مبارزات دانشجویان علیه استبداد و اختناق و همچنین نقش دانشجویان و دانشگاه‌های ایران در مبارزه علیه رژیم سلطنتی و سرنگونی آن، بر مرتجعین اسلامی پوشیده نبود. در چشم ارتجاع اسلامی، دانشگاه و جنبش دانشجویی از همان آغاز، کانون خطرخیزی محسوب می‌شد. در چشم رژیمی که بنیاد‌ش بر جهل و خرافه و ناآگاهی بنا شده و خصلت اصلی آن ادغام همه جانبه دین و دولت و ضدیت با آزادی بود، دانشگاه و جنبش دانشجویی، خار درشتی بود که باید از سر راه برداشته می‌شد. خصلت مبارزه‌جوئی و آزادی‌خواهانه دانشجویان و روی‌کرد بخش بزرگی از آن‌ها به آرمان‌های سوسیالیستی کارگران و دفاع از مطالبات توده‌های زحمتکش و ستم‌دیده، همچنین نفوذ قابل توجه سازمان‌های کمونیستی و انقلابی در میان دانشجویان، چنان بیم و هراسی در دل مرتجعین اسلام‌گرا ایجاد نمود که جمهوری اسلامی به محض استقرار، یکی از مهم‌ترین و نزدیک‌ترین اهداف خود را سرکوب جنبش دانشجویی قرار داد. ارتجاع اسلامی با سازماندهی ضد‌انقلاب فرهنگی در سال ۵۹، به سرکوب خونین جنبش دانشجویی متوسل شد. ده‌ها دانشجو کشته، صدها تن دستگیر و روانه زندان شده و هزاران تن دیگر از دانشجویان و اساتید مترقی و چپ و سوسیالیست، تصفیه و اخراج شدند.

جمهوری اسلامی بر این خیال عبث بود که با یورش وحشیانه به دانشجویان و قلع‌‌و‌‌قمع و بستن دانشگاه‌ها و با تشدید سرکوب و گسترش اختناق در مقیاس کل جامعه، جنبش آزادی‌خواهانه و برابری طلبانه دانشجویان را برای همیشه نابود ساخته است. دانشگاه‌ها، با اعمال کنترل شدید پلیسی، گزینشی کردن و سهمیه‌بندی دانشجویان و اعزام شمار زیادی از عناصر وابسته یا نزدیک به رژیم به درون آن، بازگشایی شد. ارتجاع اسلامی تلاش نمود دانشگاه را از هر نظر تحت کنترل خود بگیرد. انجمن‌های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت که از درون ضد انقلاب فرهنگی سر بر آورده بودند، ارگان‌های جاسوسی و بازوی حاکمیت در محیط دانشگاه بودند. بدیهی بود که این ابزارها که وسیله حفظ سلطه خفقان و تشدید آن در دانشگاه بودند، نتوانند مانع آگاهی و مبارزه‌جوئی دانشجویان شوند. این‌ها چشم و گوش‌های رژیم در دانشگاه بودند اما نمی‌توانستند چشم و گوش دانشجویان را ببندند. بی‌سبب نیست که جمهوری اسلامی ده سال پس از “انقلاب فرهنگی‌”‌اش، یعنی در سال ۶۹ و به منظور تشدید بیش از پیش فضای خفقان و سرکوب، بسیج دانشجویی را سازمان می‌دهد و یک دهه و‌نیم بعد از قلع‌‌و‌‌قمع دانشگاه‌ها و “اسلامیزه” کردن آن زمان بازگشایی، تازه خامنه‌ای در سال ۷۵، خواهان “اسلامی کردن” دانشگاه می‌شود. این مسائل بیان‌گر چیز دیگری نبود جز این که، شعله مبارزات دانشجویی دوباره زبانه کشیدن آغاز کرده است و جنبش دانشجویی به رغم تمام سرکوب‌های وحشیانه و ترفند‌های اسلامی، آرام‌آرام دوباره سربلند کرده است.

دانشگاه در این سال‌ها آبستن حادثه است. نارضایتی در میان دانشجویان و در کل جامعه به شدت افزایش یافته و متراکم شده است. انتخابات ریاست جمهوری درخرداد سال ۷۶ و نتایج سیاسی متعاقب آن، تغییر و تحولاتی در تناسب قوای جناح‌های رقیب در حاکمیت بیار‌آورد. این تحولات و نتایج سیاسی آن، جنبش دانشجویی را با تحرکات نوینی روبرو ساخت. جناح خاتمی و مدافعان اصلاحات سیاسی در چهارچوب نظم موجود، آشکارا بر مداخلات و نفوذ خود در دانشگاه افزودند و دفتر تحکیم وحدت به ابزار دست این جناح  تبدیل گردید. با وجود آن که جنبش وسیع دانشجویی در این دوره عموما خود‌انگیخته است و یا رهبری آن در دست دفتر تحکیم وحدت قرار دارد، اما در جریان عمل مبارزاتی، این جنبش پیوسته رادیکال‌تر می‌شود. اگر چه دانشجویان چپ رادیکال و سوسیالیست مبتکر طرح شعارهای رادیکال در درون جنبش دانشجویی می‌باشند، اما این دانشجویان، در این مقطع هنوز به صورت یک فراکسیون متمایز متشکل نشده‌اند و حضور آن‌ها در جنبش اعتراضی دانشجویان پراکنده است. این دانشجویان علاوه بر تلاش به منظور انسجام خویش و برای حضور مستقل و متشکل، می‌کوشند از تضادهای حکومتی به نفع مطالبات دانشجویی استفاده کنند، شعارهای خود را به میان توده دانشجویان ببرند،  فضای مبارزاتی علیه حکومت را گسترش دهند و جنبش دانشجویی را رادیکالیزه نمایند. طی دو سال اول ریاست جمهوری خاتمی، بر اعتراضات و اعتصابات دانشجویی مدام افزوده می‌شود. فضای دانشگاه به فضایی کاملا ضد ولایت فقیه تبدیل می‌شود. دانشجویان چپ و سوسیالیست، بر نفوذ خود در میان دانشجویان می‌افزایند و شعارهای رادیکال را در میان توده دانشجویان می‌گسترانند و جدی‌تر از گذشته در صدد ایجاد تشکل‌های مستقل خود بر می‌آیند. تیر رژیم برای خاموش ساختن صدای دانشجو، به سنگ می‌خورد. جنبش دانشجویی در برابرچشمِ چشم ‌و‌گوش‌های رژیم، پیوسته رشد یافته و رادیکال تر می‌شود. در هراس از همین رشد و رادیکالیسم جنبش دانشجویی‌ست که سال ۷۷ طرح گسترش بسیج دانشجو در مجلس به تصویب می‌رسد و از پی آن، خفقان و میلیتاریسم در دانشگاه بازهم تشدید می‌شود. بدین ترتیب، سرکوب خشن‌تر جنبش دانشجویی، پایان دادن به تلاش دانشجویان چپ و سوسیالیست برای انسجام و برپایی تشکل‌های مستقل دانشجویی، بالا بردن پرچم ولایت فقیه در دانشگاه و ایجاد رعب و وحشت در دانشگاه و در کل جامعه تدارک دیده می‌شود. در همین سال است که قتل‌های زنجیره‌ای به راه می‌افتد. ۱۸ آذر محمد مختاری و ۱۹ آذر محمد‌جعفر پوینده ربوده می‌شوند و به قتل می‌رسند. افزون بر این، بخش قابل توجهی از دانشجویان به دلیل نداشتن تجربه سیاسی، نسبت به خاتمی و اصلاحات وی هنوز دچار توهم‌اند و دفتر تحکیم وحدت، این توهم را دامن می‌زند. موضوعی که در آن مقطع یکی از معضلات بزرگ جنبش دانشجویی و موجب کندی پیشرفت آن است. با این وجود، هیچ یک از این موانع و هیچ کدام از طرح‌ها و ترفندهای رژیم، مانع اعتلاء بیشتر و رادیکالیزه‌تر شدن جنبش دانشجویی نمی‌شود. با اعتلاء بیشتر و رادیکالیزه‌تر شدن جنبش، نفوذ و قدرت گرایش چپ و سوسیالیست در درون جنبش دانشجویی نیز افزوده می‌شود. ایده‌ی استقلال تشکل‌های دانشجویی فراگیر و شعارها، از حدود مورد نظر دفتر تحکیم وحدت، بسیار فراتر می‌رود و جنبش دانشجویی گام‌هایی به جلو بر‌می‌دارد. ندا‌های آزادی‌خواهانه و برابری طلبانه دانشگاه، سرانجام به خروشی رعد‌آسا و قیام ۱۸ تیر تبدیل می‌شود.

با ۱۸ تیر جنبش دانشجویی وارد مرحله کیفیتاً نوینی می‌شود. دانشجویان با طرح شعارهای مستقیم علیه دستگاه روحانیت و سران آن و با انجام تظاهرات، راه‌پیمایی و سنگر‌بندی خیابانی که با حمایت‌های مستقیم و غیر‌مستقیم توده‌های مردم همراه می‌شود، کلیت رژیم را به چالش می‌کشند. وقتی که خاتمی به ریاست جمهوری برگزیده شد، تمام تلاش توجیه‌گران نظم موجود بر این بود که خاتمی و جناح وی را تافته‌ای جدا بافته از کل حاکمیت معرفی کنند و مبارزات مردم را نیز به مبارزه علیه یک جناح و برای نفی ولایت فقیه محدود سازند. در درون جنبش دانشجویی نیز تمام تلاش دفتر تحکیم وحدت، شعارها و مطالبات آن،  در همین چارچوب بود. مخالفت آن صرفا به مخالفت با “تمامیت”‌خواهی یک جناح و خواست آن در نهایت به محدود ساختن اختیارات ولی فقیه از طریق تغییر قانون اساسی خلاصه می‌شد. تمام سعی و سیاست دفتر تحکیم وحدت این بود که از جنبش دانشجویی به نفع این جناح بهره‌برداری کند، این جنبش را به حمایت از جناح خاتمی بکشاند و به ابزار دست آن تبدیل نماید.

اما جنبش دانشجویی، از این مرحله گذر نموده بود. تلاش دفتر تحکیم وحدت برای محدود ساختن اعتراض دانشجویان در چهار دیواری کوی و محیط دانشگاه و برای ممانعت از تسری آن به خیابان‌ها و به سایر اقشار مردم، با شکست روبرو شده بود. اعتراض دانشجویان، اعتراض علیه همه جناح‌ها و قیام تیر ماه، قیامی علیه کلیت رژیم بود. رادیکالیسم جنبش دانشجویی، موانعی از این دست را پس زده بود. دفتر تحکیم وحدت که پیش‌تر از این نیز با دفاع از حکومت اسلامی و قانون اساسی در نزد بسیاری از دانشجویان، رسوا و بی‌آبرو گشته و آزادی‌خواهی دروغین آن نیز برملا گشته بود، اکنون که جنبش دانشجویی، شعارها و رادیکالیسم آن به مرحله پیشرفته‌تری گذر نموده بود، دیگر نه فقط نمی‌توانست این جنبش را کنترل و منحرف نماید و یا به زیر رهبری و هژمونی خود بکشاند، بلکه می‌بایستی میان حاکمیت، اعم از جناح خامنه‌ای یا خاتمی و دانشجویان، یکی را انتخاب کند.  دفتر تحکیم وحدت نیز- همانطور که خاتمی هم عمل کرد –  در ایستادن کنار حاکمیت، و در برابر دانشجویان تردید به خود راه نداد. شرایط اعتلاء، مطالبات و شعارهای دانشجویان علیه کلیت حاکمیت و رادیکالیزم جنبش دانشجویی به مرحله‌ای رسیده بود، که دفتر تحکیم وحدت بنابه ماهیت خود باید در برابر آن می‌ایستاد. زمانی که خاتمی به عنوان یک مرتجع و سرکوبگر دست در دست خامنه‌ای فرمان سرکوب وحشیانه دانشجویان و مردمی که به آن‌ها ملحق شده بودند را صادر نمود، او در همان حال فرمان نابودی توهم به اصلاحات در چهارچوب نظم موجود را نیز صادر کرده بود.

جنبش رادیکال و مستقل دانشجویی در این مرحله است که با عبور از این‌ها و جدا کردن صف خود از صف تمام وابستگان به رژیم و سازش‌کاران و نیمه‌راهان، گام مهم دیگری به جلو بر می‌دارد. با وجود آن که قیام دانشجویی ۱۸ تیر به وحشیانه‌ترین شکلی سرکوب شد و به دنبال آن اختناق و سرکوب در دانشگاه بیش از پیش تشدید گردید، اما اعتراضات دانشجویی در سال‌های بعد از آن نیز ادامه یافت. هر چند به جز تظاهرات خرداد سال ۸۲ که ده روز پیاپی ادامه یافت، اعتراضات دانشجویی عموما در شکل اعتصاب و تجمع و راه‌پیمایی در درون دانشگاه محدود شد، اما گرایش چپ و سوسیالیست درون جنبش دانشجویی، قوی‌تر و پر‌نفوذ‌تر از گذشته ظاهر شد. اعتراضات دانشجویی صرف‌نظر از کمیت آن، از لحاظ کیفی و سطح شعارها و جهت‌گیری‌ها، همچنان سیر پیشرفت و تکامل را می پیمود. بعد از تیر ۷۸، معضل جنبش دانشجویی، توهم توده‌های دانشجو نسبت به اصلاح‌طلبان و تشکل‌های وابسته به آن‌ها نیست. این موضوع را ۱۸ تیر برای همیشه حل کرد. مشکل این است که دانشجویان هنوز خود را در تشکل‌های مستقل خود سازماندهی نکرده‌اند. هرچند در این مقطع از نفوذ تحکیم وحدت در میان دانشجویان به شدت کاسته شده است، اما این جریان، با دعوت از دانشجویان به عدم “افراط ‌‌‌گرائی” کماکان در برابر گرایش رادیکال و چپ جنبش دانشجویی سنگ‌اندازی و خراب‌کاری می‌کند. در سال‌های آغازین دهه هشتاد که با انزوا و تشتت تشکل‌های وابسته به جناح‌های حکومتی همراه است، دانشجویان چپ و سوسیالیست نیز در پراکندگی به سر می‌برند و تشکل‌های مستقل دانشجویی نیز هنوز از حد نطفه‌بندی فراتر نرفته است.

به‌طور خلاصه جنبش دانشجویی از تیر ۷۸ تا سال ۸۴ و پایان ریاست جمهوری خاتمی، به رغم افت و خیز‌هایش، پیوسته مسیر تکامل خود را طی کرده است. نفوذ گرایش چپ و سوسیالیستی در درون آن تقویت گشته و نطفه‌ تشکل‌های مستقل دانشجویان چپ و سوسیالیست نیز در همین دوره است که بسته می‌شود. در برابر این روند، نفوذ تحکیم وحدت در میان دانشجویان بدون آن که به‌کلی از بین رفته باشد، بیش از پیش کاهش یافته و تضعیف می‌شود. مجموعه‌ای از توجیه‌گران نظم موجود مانند “لیبرال”- مذهبی‌ها، گرایشاتی مانند جمهوری‌خواهان و سلطنت‌طلبان، در وحشت از نفوذ روز‌افزون چپ و اندیشه‌های سوسیالیستی در دانشگاه و در میان دانشجویان، دست در دست تحکیم وحدت، علیه گرایش چپ و سوسیالیست جنبش دانشجویی به صف می‌شوند و کمر به نابودی آن می‌بندند.

گزینش احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری در سال ۸۴ و تشکیل کابینه نظامی- امنیتی، تشدید و گسترش خفقان و سرکوب در تمامی عرصه‌های جامعه را در پی داشت. اقدامات سرکوبگرانه علیه دانشجویان بیش از پیش تشدید گردید. بسیج و ارگان‌های جاسوسی- امنیتی و شبه نظامی در دانشگاه، دامنه ارعاب و پی‌گرد و تهدید دانشجویان را افزایش دادند. در کنار تصفیه و اخراج شمار زیادی از اساتید دانشگاه، احضار دانشجویان به کمیته‌های انضباطی و حراست افزایش یافت. ده‌ها دانشجو از تحصیل محروم و اخراج شدند، ده‌ها تن دیگر به زندان افتاده و شکنجه و تهدید به ترور و اعدام شدند. رژیم جمهوری اسلامی پنهان نکرد که در صدد اجرای “انقلاب فرهنگی” دوم است تا “غائله” دانشجویی را برای همیشه بخواباند!

با این وجود و علی‌‌رغم تمام سرکوب‌ها و تداوم بازداشت‌ها و فشارها، جمهوری اسلامی بازهم قادر نشد دانشگاه را خاموش سازد. در آذر سال ۸۵ هزاران دانشجو در مراسمی با عنوان “دانشگاه زنده است!” و با شعارهائی چون مرگ بر دیکتاتور، آزادی تمام زندانیان سیاسی و دانشجو، کارگر، اتحاد، اتحاد! روز دانشجو را گرامی داشتند. در این مراسم علاوه بر شعارها، همه جا پلاکاردهای مستقل نیروهای چپ و سوسیالیست بود که ابتکار عمل را به دست گرفت و مهر خویش را بر آن کوبید. جمع‌ها و محفل‌های مستقل نیروهای چپ و سوسیالیست که سال‌ها پیش نطفه‌های آن‌ها بسته شده بود، اکنون قدرت و نفوذ خود را در برگزاری مراسم با پرچم مستقل و بسیج نیرو  به نمایش گذاشتند. چند روز بعد  از این حرکت دانشجویان، زمانی که احمدی‌نژاد در بیستم آذر به منظورانحراف اذهان دانشجویان قصد سخن‌رانی در دانشگاه پلی‌تکنیک داشت، دانشجویان با شعار مرگ بر دیکتاتور و آتش زدن تصاویر وی، نطق رئیس جمهور را قطع کردند و نشان دادند که شعور و آگاهی دانشجویان بسی فراتر از آن است که رئیس جمهوری اسلامی بخواهد آنان را فریب دهد.

رویدادهای آذر ۸۵ نشان از رشد و گسترش نفوذ گرایش چپ و سوسیالیست در میان دانشجویان داشت. این موضوع سبب وحشت رژیم ارتجاعی و کل طبقه حاکم بود. از این رو بازهم سر نیزه و سرکوب بیشتر در دستور کار رژیم قرار گرفت. از طریق جعل لوگوی یک نشریه دانشجویی، گسترش دامنه سرکوب‌ها زمینه‌سازی شد. ارعاب و تهدید و دستگیری و حبس دانشجویان بیش از پیش تشدید گردید. نشریات دانشجویی یک به یک توقیف و تعطیل شدند و تمام دار و دسته‌های هیات حاکمه از اپوزسیون بورژوایی قانونی و نیمه‌قانونی گرفته تا اپوزسیون غیر‌قانونی، نیروی خود را علیه این رادیکال‌ترین گرایش جنبش دانشجویی بسیج نموده و به مقابله با آن روی می آورند.

با این همه جنبش دانشجویی، نه با سرکوب و نه با ارعاب و تهدید ، از حرکت باز نمی‌ایستد و مسیر بالندگی خود را طی می‌کند. سال ۸۶ وقتی که گرایش چپ و سوسیالیست جنبش دانشجویی، تصمیم خود، مبنی بر فراخوان و برگزاری مستقل مراسم ۱۶ آذر را اعلام نمود، بلافاصله مورد یورش شدید وحشیانه نیروهای سرکوب قرار گرفت. شمار زیادی از دانشجویان بازداشت و روانه زندان شدند و زیر شکنجه های وحشیانه قرار گرفتند. شمار دیگری مورد تهدید ارعاب قرار گرفتند و شماری نیز ناپدید شدند. دانشجویان چپ و سوسیالیست اگر چه توانستند تصمیم خود را به مرحله اجرا بگذارند، مراسم مستقلی برگزار نمایند و پرچم مستقل خود علیه کلیت نظام را به اهتزاز در‌آورند، اما هزینه‌ها و فشارهای بسیار زیادی را که هنوز هم ادامه دارد متحمل شده‌اند.

جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را بکار برده است که دانشجویان دیگر دست به اعتراض نزنند. اما اعتراضات دانشجویان بسیار گسترده‌تر از گذشته شده است. اگر در گذشته عموما دانشگاه تهران بود که اعتراضات و مبارزه را آغاز می‌کرد اما اکنون این خصوصیت از انحصار تهران خارج شده است و هر شهرستان بزرگی، خود به یک مرکز اعتراض دانشجویی تبدیل شده است. اعتصابات و اعتراضات دانشجویی، برخلاف گذشته، به یک زمان و روز خاص خلاصه نمی‌شوند. این اعتراضات تقریبا در تمام فصول سال غیر از تابستان ادامه دارد. اعتراضات و اعتصاباتی که فواصل آن‌ها کوتاه‌تر شده و بیش از گذشته به صورت همزمان و سراسری صورت می‌گیرد.

جمهوری اسلامی، دانشجو و دانشگاه مطیع و فرمانبردار می‌خواهد. جمهوری اسلامی خواستار خاموشی و مرگ دانشگاه و دانشجوی آگاه است و هنوز هم بر این تلاش است که با تشدید سرکوب و ارعاب و زندان و اعدام، به این هدف خود جامه عمل بپوشاند. تجربه سه دهه حکومت اسلامی که با خونین‌ترین سرکوب‌ها همراه بوده است، بارها بر این خیال مهر ابطال کوبیده است. دانشگاه و دانشجوی آگاه، فرمان ارتجاع را نمی‌خوانند، “دانشگاه پادگان نیست!” ، “دانشگاه زنده است” و خاموشی بردار نیست!

(ادامه دارد)

برگرفته از نشریه “کار” شماره ۵۳۰ – نیمه اول مرداد ۱۳۸۷

POST A COMMENT.