کمیته اجرائی سازمان فدائیان(اقلیت) در جلسه اخیر خود مقاله ” نقد یک منشور” در نشریه کار و در همان حال امضای سازمان در اطلاعیه شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست در حمایت از این منشور را موردبحث قرارداد. تصمیمی که بالاتفاق اتخاذ گردید، به شرح زیر بود: بهرغم اینکه رفقای نماینده سازمان ما در جریان انتشار اطلاعیه شورای همکاری تلاش کردند که با آوردن بندی مبنی بر اینکه حتی مطالبات بورژوا-دمکراتیک منشور در چهارچوب نظام سرمایهداری ایران قابل تحقق نیست و نیاز به سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورایی است، اما با توجه به اینکه حمایت از پلتفرمهای رفرمیستی در یک دوران انقلابی مجاز نیست و موضع نشریه کار در مقاله” نقد یک منشور” مورد تائید نمایندگان سازمان در شورای همکاری نیز قرار دارد، کمیته اجرائی ، امضای سازمان را زیر این اطلاعیه باطل اعلام میکند.
با این توضیح، نشریه کار مقتضی دانست که پاسخی کوتاه به برخوردی بدهد که پس از انتشار مقاله نشریه کار، در برنامه تلویزیونی راه کارگر صورت گرفت.
مقاله ” نقد یک منشور” در شماره ۱۰۰۹ نشریه کار، بیتوجه به اینکه امضاکنندگان منشور حداقلی کدام گروهها و محافل هستند، محتوای این منشور را مورد بررسی قرارداد و نتیجه گرفت این منشور مستقل از اینکه چه کسانی آن را امضا کردهاند، یک منشور بورژوا-دمکراتیک برای اصلاح نظام سرمایهداری است و ما بهعنوان یک سازمان کمونیست در یک دوران انقلابی مجاز به حمایت از آن نیستیم.
هرکس که با سازمان فدائیان(اقلبت) آشنایی داشته باشد این را میداند که این سازمان اهل دودوزهبازی نیست. با پیروی از روش مارکس و لنین، مواضع خود را بر سر هر مسئلهای شفاف، صریح و روشن اعلام میکند و نقدی هم که دارد، صریح، رادیکال و کوبنده است. اگر به نقد منشور نگاه شود، کمترین توهینی به هیچ فرد و گروهی در این نقد صورت نگرفت، اما محتوای آن بدون گذشت بهنقد کشیده شد. مدافعین منشور اما این نقد را تحمل نکردند. برآشفته و عصبی شدند، جنجال به راه انداختند، فحاشی کردند و چنان عنان اختیار از دست دادند که در نقش مخالف آزادی بیقیدوشرط عقیده و بیان ظاهر شدند و اعلام کردند، این نقد ” نقد سازنده” نبود و حکم شان را هم صادر کردند.”تخریب” بود “تخطئه” بود” تجاوز” بود، “سرکوبگرانه” بود “خصومت” بود.
اما ببخشید عالیجناب! باور کنید اقلیت به چیزی تجاوز نکرده، قصد سرکوب کسی را نداشته، جایی را تخریب نکرده و با فرد و گروه خاصی خصومت نداشته است! صرفاً یک منشور بورژوا- رفرمیست را نقد کرده است. اگر به مذاق شما خوش نیامده، مشکل جنابعالی است. سؤال ما اما از شما این است که ” نقد داریم تا نقد، نقد داریم تا تخریب” “نقد سازنده” و ” نقد غیر سازنده” یعنی چه؟ چه کسی و چگونه میخواهد تعیین کند که یک نقد سازنده هست یا نه؟ اینکه همان حرفهای جمهوری اسلامی است. این همان تفکری است که فردای سرنگونی جمهوری اسلامی نیز میخواهد یک ارشاد دیگری بنا کند که ببیند کدام نقدها سازنده هست و کدام نیست. کدام نوشتهها و مقالات روزنامهها تخریب، تخطئه و تجاوز و خصومت است و کدام نیست. پس آزادی بیقیدوشرط عقیده و بیان چه شد و کجا رفت؟ آیا کسی را میتوان یافت که تعریف کند نقد سازنده کدام است و غیر سازنده کدام؟ اگر قرار باشد روزی بحثی از نقد داریم تا نقد، نقد سازنده و غیر سازنده در مبحث آزادی عقیده و بیان به میان آید، اگر قرار باشد روزی کسانی پیدا شوند و بخواهند نقد سازنده و غیر سازنده را برای ما تعریف کنند، قطعاً دیگر چیزی به نام آزادی بیقیدوشرط عقیده و بیان وجود نخواهد داشت. میدانید چه نتایجی از این حرفهای بیمقدار شما گرفته خواهد شد؟ مردم خواهند گفت، شما که هنوز به هیچ جایی نرسیده، تحمل شنیدن حرف مخالفتان را ندارید و “ارشاد” ایجاد میکنید که نقد سازنده را از نقد غیر سازنده، جدا کنید و حکم به اتهام تخریب، تجاوز و خصومت صادر میکنید، فردا اگر بهجایی برسید چه خواهید کرد .همین بود معنای برچیدن بساط تمام دستگاههای سانسورتان؟ همین بود آزادی بیقیدوشرط عقیده و بیان؟
اگر شما نقدی بر مواضع اقلیت داشتید آن را صریح نقد میکردید و بهجای ارشاد بازی در مورد “نقد سازنده” و “غیر سازنده” و اینکه “نقد داریم تا نقد” “شما میخواهید اینها را تخریب و سرکوب کنید” ” شما سرکوبگرانه برخورد میکنید” “اقلیت ناخواسته خصومت ورزیده است” اثبات میکردید نه خیر! این منشور که سازمان فدائیان (اقلیت) آن را بورژوا-رفرمیستی نامیده، سوسیالیستی، انقلابی و غیره است و باید از آن حمایت کرد.
هیچ تردیدی نباید کرد و باید از هماکنون روشن باشد کسانی که امروز نقد را به سازنده و غیر سازنده تقسیم میکنند و حکم محکومیت صادر میکنند، نامشان چپ باشد یا راست، منادی سانسور آیندهاند. در حکومت شورایی که ما از آن دفاع میکنیم اما جایی برای این سانسورچیها وجود نخواهد داشت. آزادی عقیده و بیان بیقیدوشرط خواهد بود و کارگران هرگز اجازه نخواهند داد به نام نقد سازنده و غیر سازنده کسانی بخواهند دستگاه سانسور برپا کنند. بنابراین ما به این افراد توصیه میکنیم، این بحث را تعطیل کنید، چراکه بوی نامطبوع سانسور و سلب آزادی عقیده و بیان از آن به مشام میرسد.
بحث ما بر سر منشور حداقلی در همان مقاله “نقد یک منشور” خاتمه یافت. نقد نشریه کار وظیفه خودش را انجام داد. صف طرفداران رفورم و دفاع از یک جمهوری بورژوائی را از طرفداران حکومت شورایی متمایز ساخت. آنهایی که از همان آغاز ماهیت این منشور را دریافتند، آن را رد کردند. گروهی نیز که هنوز ابهام داشتند، هماکنون علیه آن اعلام موضعگیری کردهاند و بازهم خواهند کرد. گروهی هم از بهاصطلاح چپها هستند که همچنان بر موضع نادرست خود اصرار میورزند. آنها نیز سرانجام ناگزیر به اتخاذ موضعی قطعی میشوند، تا بین رفورم و انقلاب یکی را انتخاب کنند.
حسن حسام یکی از اعضای سازمان راه کارگر که بهعنوان یک مدافع سینهچاک منشور حداقلی بورژوا- دمکراتیک، چند روز پیش در برنامه تلویزیونی این سازمان حضور یافته بود تا گویا پاسخی به مخالفان منشور حداقلی بورژوا- دمکراتیک بدهد، نخست لازم دانست در نقش یک ” پروفسور دانا” از همان آغاز با هرکسی که به نام کارگر، مارکس، انقلاب، حکومت شورایی با منشور حداقلی و طرفداران آن، مخالفاند، بهعنوان ” نادان” تسویه حساب قطعی کند. ایشان چنین فرمودند: “نقد داریم تا نقد، تخریب داریم تا نقد. من هر نیرویی که به نام مارکس و هر زهرماری، جسارت نکنم، هر کس دیگری باسیاست پرچم سرخ قصد تخریب حرکت اینها را داشته باشد، او را در سادهترین کلمه میگم نادان ولی از آن جلوتر هم میشود رفت. اگر ادامه پیدا کنه” معنای این حرفهای حسام چیست؟ راست است که حسن حسام معمولاً وقتی دهنش را باز میکند، کنترلی بر حرفهایش ندارد، بدون اینکه کلمات را سبک و سنگین کند و سنجیده حرف بزند آنها را به بیرون پرتاب میکند، اما “پروفسور دانائی” ما در اینجا مکنونات قلبی خود را نیز برملا کرده و بهعنوان مخالف مارکس، طبقه کارگر و پرچم سرخ، این نماد انقلاب کارگری نیز ظاهر شده است. حالا بددهنیتان را کنار بگذارید. فهمیدیم شما طرفدار رفورم و دنبالهرو منشور حداقلی هستید، حرف حسابتان چیست؟
حسام میگوید: ” عدهای به موقعیت انقلابی چنان باور دارند که منتظرند این ۲۰ جریان یک پلاتفرمی میداده که انقلاب اجتماعی در راه و سرنگونی جمهوری اسلامی به رهبری طبقه کارگر، از این جمله نمیتوان عقبتر رفت. این نیرو نشان میدهد که پایش به هیچوجه روی زمین ایران نیست، هیچ درکی از آرایش قوای طبقاتی نداره. کتابهایی خواندهشده که اینجا پس میده.”
“بخشی از چپ که خودش را در تارعنکبوت موقعیت انقلابی زندانی کرده و نمیتواند ازش فرار کنه برای توجیهش داره دست به هر چیزی میزنه” “شما حزب بزرگ ندارید. ما در چنان شرایطی نیستیم. ما در موقعیت انقلابی نیستیم، در آستانه موقعیت انقلابی هستیم. در دوره انقلابی هستیم.”
آیا بهتر نبود حسن حسام از اول، بدون حاشیه روی و حرفهای بیسروته و دردسرساز، وارد همین بحث میشد و میگفت سازمان فدائیان(اقلیت) براین باور است که موقعیت انقلابی وجود دارد و طالب انقلاب است و من حسن حسام معتقدم موقعیت انقلابی وجود ندارد، توازن قوا به نفع طبقه کارگر نیست و باید به همین منشور حداقلی بسنده کرد. بنابراین ما وارد همین بحث میشویم.
نخست یادآوری کنیم که ما برخلاف ادعای حسام هرگز باور نداشته و نداریم که در ظرفیت این منشور و امضاکنندگان آن انقلاب اجتماعی ، حکومت شورایی، سوسیالیسم و مسائلی ازاین دست باشد.هرگز هم از آنها نخواستهایم که رهبری طبقه کارگر، انقلاب اجتماعی و حکومت شورایی را بپذیرند. انقلاب اجتماعی و حکومت شورایی، کار طبقه کارگر است و نه تشکل معلمان و چند محفل و برخی سازمانهای بورژوائی که امضاکننده آن هستند. ظرفیت آنهم همین چند بند مطالبات بورژوا-دمکراتیک است و نه چیزی فراتر از آن. اتفاقاً بحث ما این بوده و هست که انشاءنویسی را در مقدمه منشور کنار بگذارید. بیجهت در یک منشور بورژوا-دمکراتیک از انقلاب اجتماعی، لغو استثمار و انواع ستم و غیره حرف زدهاید. این خاک پاشیدن در چشم طبقه کارگر است. این فریب کارگران است. هرگز هم باور نداریم که از این منشور جز حک و اصلاح همین مطالبات بورژوا- دمکراتیک کار دیگری ساخته باشد. نیروی داخل هم بر خلاف کرنشهای حسن حسام، همینها نیستند که منشور امضا کردهاند، بلکه درصحنه جنگ رودررو با جمهوری اسلامی برای سرنگونی و انقلاب هستند. اما به موضوع اصلی بپردازیم .
“پروفسور دانا” ادعا میکند که مخالفان منشور حداقلی پایشان روی زمین ایران نیست و درکی از آرایش قوای طبقاتی ندارند. اما حیرتآور است که این جناب کمترین درک و اطلاعی از الفبای سیاست ندارد. هر آدمی با کمی اطلاع میداند برای اینکه پای هر جریان سیاسی روی زمین باشد، باید شناخت روشنی از وضعیت سیاسی هر جامعهای در شرایط معین داشته باشد. باید قبل از هر چیز فهمیده باشد که این جامعه در کدام دوران از حیات سیاسی خود قرار دارد. ظاهراً اکنون دیگر فرارسیدن یک دوران انقلابی را که سازمان فدائیان (اقلیت) در سال ۹۶ اعلام کرد، همه قبول دارند. حسن حسام هم یکی از آنهاست. اما او فقط در لفظ به دوران انقلابی باور دارد. فقط نامش را میداند و نه اینکه واقعاً فهمیده باشد، این دوران انقلابی چیست و چه تکالیف و وظایفی را در برابر هر جریان چپ، انقلابی و مارکسیست قرار میدهد. حسام، علاقهای هم به خواندن تاریخ، کتابهایی که جمعبندی تجارب انقلابها، جنبش کارگریاند، ندارد و آنها را به سخره میگیرد. نتیجتاً درک نمیکند که تنها جریاناتی پایشان روی زمین قرار دارد که مقدم بر هر چیز فهمیدهاند، دوران انقلابی در تاریخ هر ملتی دورانی است که تاریخ سرعت میگیرد. یک روز آن تجسم بیست سال است. این دورانی است که در آن هر لحظه، احتمال وقوع تغییرات بزرگ، چرخشهای بسيار سريع، رویدادهای نامنتظره، انفجارات قهری و انقلاب وجود دارد. یعنی باید حواسمان باشد گیج و گمراه نشویم. باید دانست که این دوران برای کارگران و کمونیستها “حکم زمان جنگ برای یک ارتش را دارد” لذا باید وظیفه سیاسی اساسی خود را که همانا انقلاب است مشخص کرده باشیم. محکم به آن بچسبیم و برای تحقق آن، تاکتیکهایی را اتخاذ کنیم که تضمینکننده پیروزی طبقه کارگر، تضمینکننده هژمنی پرولتاریا، تسریع روند برپائی انقلاب، مخالفت با سازشکاری و پلتفرمهای بورژوا-دمکراتیک است. اما اگر نفهمیم دوران انقلابی چیست و وظایف ما کدام است و فقط از دوران انقلابی نام ببریم، آنوقت پایمان روی زمین نیست و مثل حسن حسام گیج میشویم، تلوتلو میخوریم، متوجه نمیشویم که این اتفاقات نامنتظره چیست و با هر اتفاقی از این اردو به آن اردو میرویم.
اگر کسی این دوران انقلابی را نفهمیده باشد، پیدرپی دچار غافلگیری و حیرت خواهد شد. نمونه آنهم همین دوست گرامی ما حسن حسام است. چون فقط اسمی از دوران انقلابی شنیده اما معنای واقعی آن را نمیداند، حیرت میکند که صبح ۲۴ آبان ۹۸ از خواب بیدار میشود و میشنود میلیونها تن از مردم ایران به مراکز سرکوب و ستم رژیم و بانکها بهعنوان نمادهای جهان سرمایهداری حمله کرده و از نخستین ساعات بامداد ۲۴ آبان ماه، قیام را آغاز کردهاند. این قیام پس از ۵ روز سرکوب میشود. حسن حسام میبیند که امواج مبارزات کارگران، معلمان، بازنشستگان، سراسر ایران را فراگرفته است، پی آمد آنها هم تظاهرات و شورشهای چندین استان در مناطق غربی ایران است، اما بازهم متوجه نمیشود چرا این اتفاقات رخ میدهد. او میبیند که در شهریور یک جنبش بسیار بزرگ شکل میگیرد که این بار نقش اصلی را در آن زنان بر عهده دارند، چهار ماه به درازا میکشد و به چیزی هم کمتر از سرنگونی رژیم رضایت نمیدهند. حسن حسام حیرتزده میشود و فریاد برمیآورد انقلاب است. اما حرفش جدی نیست. دوباره با فروکش جنبش برمیگردد سر جای قبلیاش. اتفاق خاصی رخ نداده است. بازهم متوجه نمیشود که اوضاع از چه قرار است. دوران انقلابی و دوران رکود سیاسی برای حسن حسام تفاوتی ندارد. پروفسور دانای ما اصلاً نمیداند در کجای تاریخ قرارگرفتهایم. اگر پایش روی زمین بود، میبایستی میفهمید که جامعه ایران در چه دورانی به سر میبرد و کسی آن را فهمیده است که نتیجهگیری سیاسی از آن بکند و بگوید یک سازمان چپ و کمونیست در این دوران متمایز از دوران رکود سیاسی، وظایف و تکالیف دیگری دارد و باید آنها را مشخص کرد. در جنبشی که شهریورماه شکل گرفت، خود تودههای مردم حتی مسلح شدند. مراکز سرکوب و تحمیق را مورد هدف قرار دادند. جنایتکاران را ترور کردند. اما حسن حسام هنوز نفهمیده است که در یک دوران انقلابی اشکال بسیار متنوعی از مبارزات اقتصادی، سیاسی و نظامی رخ میدهد و علاوه بر گردآوری یک لشکر سیاسی که حالا خودش در ابعاد میلیونی به صحنه آمده، باید برای یک قیام مسلحانه تدارک دید. اگر صحبت از تدارک نظامی میشود، حسن حسام و همفکرانش وحشت میکنند. کسی که فهمیده باشد ما در یک دوران انقلابی به سر میبریم، باید دریافته باشد که برای کمونیستها دوران انقلابی “حکم زمان جنگ برای یک ارتش را دارد.” یکی دیگر از وظایف هر جریان انقلابی در دوران انقلابی این است که وظیفه اساسی خود را مشخص کرده باشد. برای تحقق انقلاب گام بردارد و با هرگونه رفرمیسم و پلتفرم رفرمیستی قاطعانه مخالفت کند. حسن حسام اما تمایلی ندارد از مبارزات تودههای مردم چیزی بیاموزد، باسیاست به عنوان علم مبارزه طبقاتی نیز بیگانه است، تئوری را تحقیر میکند و با سوسیالیسم بهعنوان یک علم برخورد نمیکند. از همین روست که سرانجام در یک دوران انقلابی، طرفدار رفورم و منشور حداقلی میشود. به درک نازل حسام از توازن قوا هم میرسیم . فعلاً اجازه دهید در ادامه بحث دوران انقلابی، به موضوع موقعیت انقلابی نیز بپردازیم.
حسام میگوید: “شما حزب بزرگ ندارید. ما در چنان شرایطی نیستیم. ما در موقعیت انقلابی نیستیم، در آستانه موقعیت انقلابی هستیم.”
ببینید انسان چقدر باید ناتوان از درک اوضاع سیاسی جامعه باشد که با اینهمه اتفاقات سیاسی کوچک و بزرگ و بسیار بزرگ که برخیها آن را انقلاب مینامند، رخ داده باشد و هنوز نفهمیده باشد که در ایران موقعیت انقلابی وجود دارد.
برخلاف ادعای “پروفسور دانای “ما، حزب بزرگ داشتن یا نداشتن ربطی به موقعیت انقلابی ندارد. موقعیت انقلابی، مرتبط با شرایط عینی، مستقل از اراده و آگاهی طبقات و اقشار جامعه، شکل میگیرد و نه داشتن یا نداشتن حزب بزرگ. داشتن یک حزب بزرگ مربوط به شرایط ذهنی انقلاب، آگاهی و تشکل طبقه انقلابی است.
گرچه قصد نداشتیم در این نوشته به جمعبندیهای مبارزات و جنبشهای طبقاتی کارگری در آثار مارکس، لنین و غیره رجوع کنیم، چون بحثهای نازل حسام در این چهارچوب نمیگنجد، اما اجازه میخواهیم که استثنائاً بر سر این بحث مربوط به موقعیت انقلابی، چند سطری را از یک نوشته لنین که جمعبندی از انقلابهای بزرگ جهان بر سر این موضوع است و حتی جامعه شناسان فهمیده بورژوازی نیز درستی آن را تأیید میکنند و در بحثهای خود به آن استناد میکنند، در اینجا ذکر کنیم و وارد بحث راه کارگر و حسن حسام شویم. لنین مینویسد:
” برای مارکسیست مسلم است که یک انقلاب بدون یک موقعیت انقلابی ناممکن است، علاوه بر این هر موقعیت انقلابی به انقلاب نمیانجامد. بهطورکلی نشانههای یک موقعیت انقلابی چه هستند؟ بیتردید اشتباه نخواهیم کرد اگر به سه نشانه عمده زیر اشاره کنیم: ۱- هنگامیکه برای طبقات حاکم حفظ فرمانروائیشان بدون هرگونه تغییر ناممکن باشد، هنگامیکه به نحوی از انحاء یک بحران در میان “طبقات بالایی” وجود دارد، یک بحران در سیاست طبقه حاکم به شکافی میانجامد که از طریق آن نارضایتی و برآشفتگی طبقات تحت ستم فوران میکند. برای اینکه یک انقلاب رخ دهد، معمولاً کافی نیست که “طبقات پایینی نخواهند” به شیوه گذشته زندگی کنند، همچنین لازم است که “طبقات بالایی” نتوانند به شیوه گذشته زندگی کنند. ۲- هنگامیکه رنج و فقر طبقات تحت ستم حادتر از حد معمول رشد کرده است.۳- هنگامیکه درنتیجه علل فوقالذکر افزایش قابلملاحظهای در فعالیت تودههای وجود دارد که بدون اعتراض اجازه میدادند که در “دوران مسالمت” غارت شوند، اما در دورانهای طوفانی هم از طریق شرایط بحران و هم از طریق خود “طبقات بالایی” بهسوی اقدام تاریخی مستقل رانده میشوند.
بدون این تغییرات عینی که مستقل از اراده نهفقط احزاب و گروههای مجزا، بلکه حتی طبقات مجزا هستند، بهعنوان یک قاعده، انقلاب ناممکن است. کلیت این تغییرات عینی، موقعیت انقلابی نامیده میشود. یک چنین موقعیتی در ۱۹۰۵ در روسیه و در تمام ادوار انقلابی در غرب وجود داشت. همچنین در آلمان دهه شصت قرن گذشته و روسیه ۶۱- ۱۸۵۹ و ۸۰- ۱۸۷۹ نیز وجود داشت، گرچه در این نمونهها هیچ انقلابی رخ نداد. چرا چنین بود؟ بهاینعلت که هر موقعیت انقلابی به انقلاب نمیانجامد. انقلاب فقط از درون موقعیتی پدید میآید که در آن تغییرات عینی فوقالذکر با یک تغییر ذهنی همراه باشد، یعنی طبقه انقلابی توانائی اقدام تودهای انقلابی چنان قدرتمندی را داشته باشد که حکومت کهنه را که هرگز حتی در دوره بحران اگر سرنگون نشود، “سقوط” نخواهد کرد، درهم بشکند( یا جا به جا کند).” سقوط انترناسیونال دوم – و . ای . لنین ۱۹۱۵
اکنون یکییکی این موارد را بررسی کنیم . برای اینکه در جامعهای موقعیت عینی،( توجه کنید) موقعیت عینی برای وقوع انقلاب فراهم باشد، طبقات پائینی جامعه، تودههای استثمارشده و ستمدیده نخواهند به شیوهای که فرضاً چندین سال و چندین دهه گذشته زندگی کردهاند، زندگی کنند. بهعبارت دیگر، اساساً زندگی کردن به روال گذشته برای آنها ناممکن باشد و خواستار تغییر آن از طریق رویآوری به مبارزه انقلابی در ابعاد تودهای و جانفشانی باشند. اما این به تنهائی کافی نیست.طبقه یا طبقات حاکم نیز نتوانند به روال گذشته بدون اینکه تغییری در آن رخ دهد فرمانروائی و حکومت کنند. یعنی تمام سیاستها و روشهای گذشته آنها برای حکومت کردن، با شکست روبهرو شده، دستگاه دولتی در بحران به سر میبرد و در یککلام طبقه حاکم در بنبست کامل گرفتار باشد.
با قیام آبان ماه بود که سازمان ما با بررسی این رویداد بزرگ اعلام کرد در جامعه ایران یک موقعیت انقلابی شکلگرفته است. حسن حسام بهعنوان پاسدار سنت راه کارگر که هرگز نمیخواهد موضع صریحی در قبال مسائل داشته باشد و همواره میخواهد وسط دو صندلی قرار گیرد، در جریان بحثها بر سر این موضوع، چیزی حدود همین واژه کنونی “در آستانه موقعیت انقلابی” را به کاربرد. گرچه هیچگاه تا همین مصاحبه اخیر خود با تلویزیون برابری، بهصراحت نگفت که موقعیت انقلابی وجود ندارد. معهذا روشن بود که در آستانه موقعیت انقلابی قرار داشتن، معنای دیگری جز این ندارد که هنوز موقعیت انقلابی وجود ندارد. خوشبختانه اکنون زیر فشار شرایط و برای توجیه دفاع از منشور رفرمیستی برای اولین بار در همین گفتگوی اخیر به آن صراحت داد و اعلام کرد، در ایران موقعیت انقلابی وجود ندارد و گفت: وقتی موقعیت انقلابی شکل میگیرد که جنبش خیابان و جنبش کارگری به هم وصل شوند. تعریف بدیع حسن حسام از موقعیت انقلابی بماند برای خودش. اگر حسن حسام معنای این گفته خود را که موقعیت انقلابی وجود ندارد، نفهمیده است، ما آن را به زبان صریح برای وی بازگو میکنیم. عدم وجود موقعیت انقلابی به این معناست که در ایران تودههای مردم بهدوراز زندگی فعال سیاسی هنوز میخواهند به شیوه گذشته زندگی کنند، زندگی هنوز برای آنها ناممکن نشده است و هنوز خواهان برانداختن و تغییر جامعه نیستند. در همان حال طبقه حاکم هم میتواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند. میبینید حسن حسام وقتیکه میگوید در ایران موقعیت انقلابی وجود ندارد، چه درافشانی کرده است! امروز دیگر شاید فقط یک کودک دبستانی نداند که تمام نظم سرمایهداری ایران غرق در بحران است. به هر عرصهای از زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که نگاه کنی بحران از سر و روی آن میبارد. یک بحران سیاسی در ابعاد ملی و سراسری شکل گرفته است. تودههای مردم در ابعاد میلیونی به مبارزهای علنی و مستقیم روی آوردهاند. جامعه نیازمند تغییر و تحولات ژرف است و راهحل انقلابی را میطلبد. اینکه ژرفای این بحران در هر مقطع از حیات سیاسی جامعه چقدر است و تا چه حد شرایط برای تغییر ژرف یعنی انقلاب، فراهم است، دو فاکت در اینجا عامل تعیینکننده است. تودههای مردم و مبارزه آنها در یکسو و طبقه حاکم در سوی دیگر.
در آبان ۹۸ اتفاقی در ایران رخ داد که نشان میداد ستم بر مردم ایران، رنج و فقر به درجهای افزایشیافته و تضاد میان تودههای مردم با نظم حاکم چنان حاد شده است که دیگر تاب تحمل اینهمه ستم را ازدست دادهاند و نه فقط نظم حاکم را نمیخواهند بلکه نمیتوانند به شیوه گذشته زندگی کنند و برای تغییر آن آمادهاند حتی جان خود را فدا کنند. در همان حال این رویداد سیاسی بزرگ نشان داد که طبقه حاکم بهرغم تمام تلاشهای اقتصادی و سیاسی و اقدامات سرکوبگرانهاش در طول دو سال پیش از آن، بیش از هر زمان دیگر در بحرانهای همهجانبه فرورفته و نمیتواند به شیوه گذشته حکمرانی کند. معنای این رویداد، چیزی جز این نبود که در جامعه ایران موقعیت انقلابی شکل گرفته است. تمام اتفاقات سیاسی پس از آن، بیشمار مبارزات تودههای مردم ایران حتی در دورانی که با بیماری مرگبار کرونا روبهرو بودند، تأییدی بر همین واقعیت بود. برجستهترین آنها نیز جنبش اخیر برای سرنگونی رژیم و ۴ تا ۵ ماه جنگهای خیابانی، اعتصابات، سنگربندیهای خیابانی و مبارزات قهرمانانهای بود که متجاوز از ۵۰۰ تن از جوانان این کشور برای رهایی از ستم حاکم جان فشاندند. متجاوز از ۲۰ هزارتن در زندانهای قرونوسطایی زیر شکنجه به بند کشیده شدند و زنان در این مبارزه حماسه آفریدند و تمام مقدسات دولت دینی را به آتش کشیدند.
دانشآموزانی که به خیابانها ریختند، حجاب برگرفتند و عکسهای خمینی و خامنهای را در مدارس به زیر کشیدند، آنها هم با عمل و مبارزهشان نشان دادند که در ایران موقعیت انقلابی شکل گرفته و تمام شرایط عینی برای انقلاب آماده است، اما حسن حسام هنوز نفهمیده است و بر این باور است که مردم همچنان میخواهند به شیوه بردهوار گذشته زندگی کنند. درعینحال حسن حسام و همفکران او مبتکر نظر دیگری هم هستند و بر این باورند که طبقه حاکم و دستگاه دولت، یعنی جمهوری اسلامی هم دچار بحران نیستند و طبقه حاکم میتواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند. استدلال مسخرهای هم ارائه میدهند و میگویند چون حکومت میتواند مردم را سرکوب کند، به معنای این است که میتواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند. اینها تصور میکنند که حکومتها وقتی نمیتوانند به شیوه گذشته حکومت کنند که نیروهای مسلح آنها پرچم سفید را بالا ببرند. اما هرگز در تاریخ چنین اتفاقی نیفتاده و طبقه حاکم در تمام کشورها تا آخرین لحظات سرنگونی به قهر و سرکوب علیه مردم متوسل شده است. کافی است که کسی فقط انقلاب سال ۵۷ را دیده باشد و به یاد آورد بهرغم اینکه شاه فرار کرده بود، ارتش تا آخرین روزهای سرنگونی نظام سلطنتی، مردم را کشتار میکرد و حتی در لحظهای که قیام آغاز شده بود، تانکهای خود را برای سرکوب گسیل کرد که مردم تعدادی از آنها را به آتش کشیدند و همین مردم راه را بر نیروی کمکی که از شهرهای نزدیک به تهران گسیلشده بود، بستند. این در حالی است که موقعیت انقلابی در شهریورماه سال ۵۷، پدید آمده بود. بنابراین معنای نتوانستن طبقه حاکم به حکمرانی به شیوه گذشته این ادعای مضحک نیست که یک طبقه نتواند سرکوب کند، بلکه این است که تمام سیاستها، شیوهها و تاکتیکهای این طبقه شکستخورده و دیگر کارآیی ندارند و راه رفورم و حکواصلاح بستهشده است. یا به گفته لنین ” طبقات حاکمه درزمینهٔ اداره امور دولت به چنان بحرانی دچار شده باشند که حتی واپس ماندهترین تودهها را نیز به میدان سیاست بکشاند”.
بحران سیاسی که تمام شالوده سیستم حاکم بر ایران را فراگرفته چنان ژرف است که هیچ رفورمی نمیتواند بر آن غلبه کند. با اقدامات نیمبند قابلحل نیست. وقتیکه امروز شما میبینید در هر گوشه خیابان و حتی شهرهای دورافتاده نیروهای مسلح رژیم مستقرشدهاند، با یک نگاه سطحی و بدون تئوری انقلابی، یک آدم عامی هم میفهمد که موقعیت انقلابی وجود دارد و ناتوانی رژیم به حکمرانی به شیوه گذشته را نشان میدهد. نه سالهای دور، بلکه ده سال پیش، رژیم نیازی نداشت که ۵ ماه لشکرکشی خیابانی راه بیندازد. همهروزه نیروهای سرکوب را در حال آمادهباش نگهداری و بر سر هر کوی و برزن مستقر سازد. بگذریم از اینکه هنوز گروهی برای حسن روحانی هورا میکشیدند و میلیونها نفر برای رأی دادن بهصف شده بودند. این جناب “پروفسور دانا” ی ما وقتی میگوید هنگامیکه جنبش خیابانی و اعتصابات طبقه کارگر به هم وصل شدند آنگاه موقعیت انقلابی است، نشان میدهد که فرق میان موقعیت انقلابی و لحظه پیدایش یک انقلاب را هم نمیداند و فکر میکند که موقعیت انقلابی زمانی است که اعتصابات سیاسی سراسری طبقه کارگر شکلگرفته و ابتکار عمل را در دست دارد. پس بازهم “جناب پروفسور دانا” گوش کن و کمی یاد بگیر! اگر به همان انقلاب سال ۵۷ نگاه کنی همه سازمانهای سیاسی و حتی راه کارگری که بعداً تشکیل شد، در تحلیلهای خود، اتفاقنظر داشتند که در شهریورماه موقعیت انقلابی در ایران شکل گرفت. اما همه میدانند که تا آذرماه از اعتصابات سراسری و وصل شدن جنبش خیابانی و جنبش اعتصابی کارگری خبری نبود. در آذرماه است که اعتصابات سرتاسری سیاسی شکلگرفته است و این درست زمانی است که در کنار قدرت رسمی دولتی یک قدرت غیررسمی از سوی مردم شکل گرفته بود. تودههای مردم تمام قوانین و مقررات رژیم را زیر پا گذاشته بودند. مطالبات خود را با اراده خود عملی میکردند. کارگران در کارخانهها برای کارفرمایان دادگاه تشکیل میدادند و در بطن اعتصاب سیاسی سراسری به ارگانهای اقتدار، همچون کمیتههای هماهنگی اعتصاب و شوراهای محلات شکل داده بودند که اتوریته واقعی مورد تأیید مردم بودند و نه قدرت رسمی حاکم. اینجا دیگر انقلاب شکلگرفته بود، اما موقعیت انقلابی در شهریورماه. اینها درسهایی است که حسن حسام هنوز باید آنها را یاد بگیرد تا در مورد موقعیت انقلابی اظهارنظر کند.
اما اینکه بهرغم تمام مبارزاتی که از سال ۹۶ و آغاز دوران انقلابی تا به امروز رخداده چرا این مبارزات به پیروزی نرسیده، برخلاف ادعای حسن حسام به این معنا نیست که توازن قوا به نفع رژیم است. خیر! توازن قوای طبقاتی و سیاسی از همان سال ۹۶ به نفع مردم برهمخورده است. امروز دیگر نهفقط کارگران و تودههای فقیر و زحمتکش، زنان، دانشجویان، مردم ملیتهای تحت ستم، بلکه حتی اقشار خردهبورژوازی بهویژه مدرن آنکه زمانی طرفدار این یا آن جناح طبقه حاکم بودند، در اردوی مخالف جمهوری اسلامی و رو در روی طبقه حاکم صفآرائی کرده و در حال نبردند. رژیم نیز اساساً متکی به نیروی مسلح مزدور و گروهی جیرهخوار اطرافش است. اگر تا به امروز این جنبش نتوانسته رژیم را سرنگون کند، تنها دلیل آن تأخیر عامل ذهنی، عدم تشکل و آگاهی طبقه کارگر و تودههای مردم است. میلیونها تن از تودههای کارگر و زحمتکش و مردم ستمدیده، اخیراً چهار ماه مستمر جنگیدند. میلیونها تن آماده پیوستن به جنبش بودند، اما جنبش بیسازمان بود و فاقد رهبری. بهرغم مقاومت حماسی مردم، در برابر یک نیروی متشکل و مسلح، دوام نیاورد و عقبنشینی کرد. اما این عقبنشینی پایان جنبش نیست. پیآمد آن جنبشی قدرتمندتر خواهد بود. همینکه میبینیم بهرغم تمام سرکوبها و وحشیگری رژیم از همان سال ۹۶ این جنبش آرام نگرفته و رژیم هرگز نتوانسته اوضاع را تحت کنترل درآورد، نشان میدهد که بحران سیاسی تا چه حد عمیق است. راهی هم برای پایان یافتن آن جز یک تغییر وجود ندارد. انقلابی یا ضدانقلابی . روشن است که اگر ضعفهای این جنبش برطرف نشود و اگر این تأخیر همچنان ادامه یابد و طبقه کارگر بهعنوان یک نیروی متشکل قدرتمند در سیمای رهبر جنبش ظاهر نشود و رهبری آن را در دست نگیرد و به پیروزی نرساند، طبقه حاکم ( نه جمهوری اسلامی، چون هر تغییری در ایران به معنای نفی جمهوری اسلامی و حکمرانی به شیوه گذشته است.) به شیوه خودش تغییر را عملی خواهد کرد و به این بحران پایان خواهد داد. یعنی موقعیت انقلابی بدون اینکه به انقلاب منجر شود، پایان خواهد یافت. اما عجالتاً هم موقعیت انقلابی وجود دارد و هم چشمانداز حضور طبقه کارگر بهعنوان رهبر جنبش و برپائی انقلاب.
بنابراین، اینهمه جدال و دعوا بر سر اینکه دوران انقلابی چیست و موقعیت انقلابی وجود دارد یا نه، بحث و دعوائی خشکوخالی نیست. دعوا بر سر هژمنی پرولتاریا یا بورژوازی، انقلاب اجتماعی یا اصلاحات بورژوائی، دولت شورایی یا به فرض جمهوری پارلمانی، شکست یا پیروزی تودههای مردم ایران است.
راه کارگر اما با نفی وجود موقعیت انقلابی، انقلاب را نفی میکند و بدیل خود را با این ادعای بیپایه که توازن قوا به نفع طبقه کارگر نیست، منشور رفرمیستی حداقلی قرار داده و تکلیف خود را روشن کرده است. حسن حسام میگوید: “اقلیت میگه این پلتفرم بورژوائی رفرمیست است. ناخواسته یک خصومتی را بیان میکند” او هرگز بهرسم همیشگی سنت راه کارگری نمیگوید که اگر بورژوا رفرمیست نیست پس چیست؟ حقیقت این است که این “پروفسور دانا ” بهدرستی حتی فرق بین پلتفرم بورژوائی و کارگری، بورژوا- دمکراتیک و سوسیالیستی را نمیداند. چون از دو حال خارج نیست یا این منشور بورژوائی و رفرمیستی است یا پرولتری و سوسیالیستی . اما شما فقط میتوانید از یکراه کارگری این را بشنوید که این منشور بورژوا- رفرمیستی نیست و به همه آنهایی که میگویند بورژوائی است، نادان خطاب کند و دشمن. اما هرگز از امثال حسام نخواهید شنید که بهصراحت بگویند پس چیست. نه! راه کارگری پاسخ ندارد. راه کارگری همواره دنبالهروست. کاری ندارد که ماهیت این منشور چیست. حسن حسام پاسدار سنت رفرمیسم و دنبالهروی است. اگر میلیونها تن طرفدار جنگ شدند، راه کارگر هم از جنگ میهنی دفاع میکند. اگر میلیونها تن دنبال اصلاحات خاتمی هستند راه کارگر هم طالب اصلاحات است. اگر یک عدهای منشور رفرمیستی دادند، راه کارگر طرفدار منشور رفرمیستی است. راه کارگر پرنسیپ ندارد. اگر از همین حسن حسام سؤال شود چرا بدون استثنا تمام احزاب بورژوائی داخل و خارج یا مستقیماً از این منشور دفاع کردهاند، نظیر جبهه ملی، چندین حزب رنگارنگ جمهوریخواه، حزب توده، حزب چپ، سازمان موسوم به اکثریت.. و بقیه هم سکوت تاییدآمیزی کردهاند، اما مخالفان این منشور فقط کارگران و کمونیستها هستند، راه کارگر پاسخی ندارد، جز اینکه بگوید “اقلیت میگه این پلتفرم بورژوائی رفرمیست است. ناخواسته یک خصومتی را بیان میکند” بسیار خوب! شما جواب دهید که چرا متحدان شما همه بورژواها از کار درآمدهاند و سه روز پیش یکی از همین متحدانتان که پای این منشور حداقلی را امضا کرده با سلطنتطلبان زیر یک منشور دیگری راهم امضا کرده است، حسام پاسخی ندارد. عجالتاً بورژوازی متحد حسن حسام ازکار در آمده است. البته اگر منافعشان ایجاب کند دروغهای شرمآوری هم میگویند. در همین گفتگوی تلویزیونی مطرح کردند که سلطنتطلبها هم مخالفت خود را با این منشور اعلام کردهاند. اما آیا کسی میتواند از میان دهها گروه و دسته و حزبی که سلطنتطلبها دارند، یکی از آنها را نام ببرد که مخالفتش را با منشور حداقلی اعلام کرده باشند؟ تا جایی که ما میدانیم حتی فاشیستیترین جناح آنها که گروه فرشگردیها باشد، مخالفتی اعلام نکرده است. راه کارگریها که کفگیرشان به تهدیگ خورده است، رفتهاند در شبکههای اجتماعی یک تویت از یک خواننده طرفدار سلطنت پیدا کردهاند که گفته است این منشور سوسیالیستی است و آن را دلیلی گرفتند هم بر اینکه منشور سوسیالیستی است، هم اینکه بگویند سلطنتطلبها هم مثل اقلیت با منشور مخالفت کردهاند. این شیوههای مبارزه بهجایی نمیرسد و شما را نجات نخواهد داد. همه میدانند که فقط کارگران و کمونیستهای ایران هستند که با منشور بورژوا- رفرمیستیتان مخالفت کردهاند. تلاشهای شما آب در هاون کوبیدن است و جز شکست و سرافکندگی چیزی عایدتان نخواهد شد. شما جامعه ایران و تضادهای سر به فلک کشیده آن را نمیشناسید. این جامعه اصلاحات پذیر نیست. یا انقلاب اجتماعی و حکومت کارگری، آزادی، رفاه، برابری، یا بورژوازی، ستم و استبداد. شق ثالثی وجود ندارد. از همین روست که منشورتان پیشاپیش با شکست روبهرو شده است.
سازمان ما در برابر شما، قاطعانه از انقلاب اجتماعی، حکومت شورایی کارگری و سوسیالیسم دفاع خواهد کرد.
چه کسی میتواند این جامعه را از بنبست و زوالی که گرفتار آن است، نجات دهد؟ چه کسی باید به این جنبش پراکنده شکلی متمرکز و سازمانیافته بدهد و رهبری آن را بر عهده گیرد؟ پاسخ ما روشن است. طبقهای که نیرو، قدرت و توان آن را دارد و منافعش در برپائی این انقلاب است. طبقهای که سلاح قدرتمندی چون اعتصابات عمومی را در اختیار دارد، سلاحی که میتواند قدرتمندترین سلاحهای ارتجاع را از کار بیاندازد.
طبقه کارگر در اوضاع کنونی چگونه میتواند به وظایف خود عمل کند؟ پاسخ ما روشن است. از طریق برپائی اعتصاب سراسری و نه منشور بازی. چراکه تنها از طریق این اعتصابات است که طبقه کارگر میتواند بهعنوان یک طبقه متشکل ظاهر شود. از طریق این اعتصابات است که میتواند هژمنی خود را در جنبش تأمین کند. با این اعتصابات است که میتواند به تمام جنبش شکلی متشکل و سراسری بدهد. با این اعتصابات است که جنبش میتواند به شعارهایی دست یابد که تبلور خواستههای عموم تودههای زحمتکش و ستمدیده است. با این اعتصابات است که ارگانهای اقتدار تودهای میتوانند شکل بگیرند. با این اعتصابات است که یک جنبش در سراسر ایران شکل میگیرد و با این اعتصابات است که تمام شرایط برای برپائی قیام مسلحانه و سرنگونی فراهم میشود. مبرمترین وظیفه و شعار لحظه کنونی ما اعتصابات سراسری است. شما به دنبال رفورم با منشور حداقلیتان باشید و ما درراه برپائی اعتصابات سراسری، هژمنی طبقه کارگر و انقلاب گام برمیداریم. راه ما از شما جداست.
نظرات شما