اخیرا حسین مرتضوی زنجانی رئیس زندانهای اوین و گوهردشت در دههی ۶۰ از جمله در مقطع کشتار سراسری زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، در یکی از اتاقهای کلاب هاوس بهعنوان سخنران حضور یافت و مطالبی در رابطه با زندانیان و زندان در دههی ۶۰ عنوان کرد که بویژه در شبکههای اجتماعی و رسانههای فارسی زبان خارج از کشور انعکاس نسبتا گستردهای یافت.
حسین مرتضوی زنجانی کیست، در کلاب هاوس چه گفت، اهمیت سخنان وی در چیست و اساسا چرا در این شرایط در کلاب هاوس حضور یافت و در رابطه با این موضوع صحبت کرد؟
حسین مرتضوی زنجانی همانطور که خود وی در کلاب هاوس گفت حداقل از تابستان ۶۰ در زندان اوین حضور داشت. وقتی در رابطه با اعدامهای گستردهی زندانیان در تابستان و پاییز سال ۶۰ که گاه در یک شب از ۱۰۰ نفر نیز گذر میکرد صحبت میکند و میگوید وقتی برای اولین بار صدای تیرباران زندانیان سیاسی را شنید تصور کرده بود “صدای رعد و برق” است، میتوان با اطمینان گفت که وی از همان ابتدا در زندان اوین مشغول به کار بوده است. خود او میگوید در سال ۶۰ دو هفته در اوین بود که رفت و پس از چند ماه اینبار بهعنوان “مسئول فرهنگی” زندان به اوین بازگشت.
همهی زندانیان سیاسی آن دوره به خوبی میدانند که نام واقعی “مسئول فرهنگی” مسئول “دستگاه تفتیش عقاید” زندان است، دستگاهی که وظیفه داشت زندانیانی را که قادر به تحمل شرایط سخت زندان نبودند، به خدمت دستگاه زندان و شکنجه رژیم دربیاورد و از آنها تحت عنوان بیمسمای “تواب” یک نگهبان و یک زندانبان بسازد. “مسئول فرهنگی” همچنین وظیفه بخشی از شکنجه روحی زندانیان سیاسی را داشت.
وی اوایل سال ۶۳ و یا اواخر ۶۲ جایگزین “صبحی” اولین رئیس زندان گوهردشت شد. انتصاب او بهعنوان رئیس زندان نشان میدهد که عملکرد وی بهعنوان “مسئول فرهنگی” برای حکومت رضایتبخش بوده که او را به ریاست یکی از مهمترین زندانها و در واقع دومین زندان مهم جمهوری اسلامی – بعد از اوین – گماشتند. پس از چندی فکور از سربازجویان سال ۶۰ (شعبهی هفت) مسئول زندان گوهردشت شد و مرتضوی مسئولیت زندان اوین را برعهده گرفت. بعد از تخلیه زندان قزلحصار از زندانیان سیاسی و آمدن “میثم” رئیس زندان قزلحصار به اوین، وی دوباره مسئولیت زندان گوهردشت را برعهده گرفت. پس از تصفیه هواداران منتظری در زندان از جمله میثم و دیگران همچون آخوند ناصری (نماینده منتظری در زندان اوین)، مرتضوی پاداش وفاداری خود به خمینی را با گرفتن مسئولیت هر دو زندان مهم جمهوری اسلامی گرفت و تا سال ۶۷ به صورت رسمی این مسئولیت را برعهده داشت.
در جریان اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، اگرچه وی همچنان در زندان اوین حضور داشت، اما در بیدادگاههایی که هیات مرگ منصوب خمینی برگزار میکرد، در زندان اوین زمانی و در مرحلهی دوم مجتبی بهعنوان مسئولین زندان حضوری پُر رنگ داشتند و در زندان گوهردشت ناصریان (مقیسه) و معاون وی حمید عباسی (نوری). بنابرگفتههای زندهماندگان از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در اوین، مرتضوی حتا بعد از کشتار تابستان ۶۷ به سلولهای انفرادی رفته و دستوراتی به نگهبانان میداد.
مرتضوی در کلابهاوس به برخی حقایق اعتراف کرد که نه فقط برای زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و خانوادههایشان، بلکه امروز بر عموم مردم ایران آشکار شده است و از این جهت هیچ حرف تازهای نزد. این در حالیست که وی بهعنوان رئیس زندانهای اوین و گوهردشت از وقایع پشتپرده اطلاعات ناگفته و نشنیدهی زیادی دارد، اما او هرگز آنها را به زبان نیاورد. آنچه که او از اعدام بیگناهان و تجاوز به زندانیان در زندانها گفت، امروز همگان از جمله در جریان خیزش انقلابی اخیر که از شهریورماه آغاز شد، به روشنی دیدند. نه فقط مردم ایران که بسیاری از مردم در اقصا نقاط جهان نیز از این واقعیت اطلاع یافتند.
او به برخی حقایق اعتراف کرد تا تحریفها و دروغهایاش را بپوشاند. تا ارزش حماسهی مقاومت و مبارزه زندانیان را تقلیل دهد، و برخی از مقامات جمهوری اسلامی را از جنایات دههی ۶۰ مبرا سازد.
او وقیحانه مدعی شد که شکنجه فقط در دوران بازجویی بود و در زندان (تحت مسئولیت وی) هیچ ضرب و شتمی نبود و اصلا دیوارهای انفرادیها را برداشت و شرایط را به گونهای کرد که زندانیان فکر میکردند همین روزها آزاد میشوند. او وقیحانه بهرهگیری از زندانیان بریده و خائن تحت نام جعلی “تواب” را توجیه کرد. گویی سیاه چالهای جمهوری اسلامی جایی برای “توبه” گذاشته بودند، شرایط گل و بلبلی را که او از آن یاد میکند هیچ زندانی سیاسی به یاد ندارد. زندانیان سیاسی دههی ۶۰ میدانند که تمام روزهای زندان شکنجه بود و کسانی که نام “تواب” را یدک میکشیدند، افرادی ترسو، بزدل و ناتوان در تحمل زندان بودند که دست به خودفروشی و آدمفروشی در زندان زده بودند. “تواب” نام جعلی “آدمفروشان” بود. اساسا جمهوری اسلامی چه چیزی در زندان داشت که یک زندانی باید بر گذشته خود لعنت میفرستاد و عاشق و شیفته جمهوری اسلامی میشد، آن هم در زندان؟! آیا از این مضحکتر هم میشود ادعایی مطرح کرد؟! از داستانهای تخیلی در مورد گریه کردن دختران پس از دیدار با احسان طبری و دیگر روایتهای جعلی.
در همان سال ۶۶ که مرتضوی ریاست زندان اوین را برعهده داشت، بهخاطر گسترش مقاومت در زندان، فشارها بر زندانیان سیاسی به شدت افزایش یافت. در زندان اوین هواخوری به بهانهی ورزش جمعی لغو شد، روزنامه و فروشگاه به بهانهی دیگری قطع شدند. از همه سو فشار بر زندانیان افزایش یافت و تعداد قابل توجهی از زندانیان در زمستان ۶۶ به سلولهای انفرادی “آسایشگاه” منتقل شدند.
در همینجا لازم است در ارتباط با مبارزه و مقاومت در زندانهای دههی ۶۰ به دو نکته در سخنان مرتضوی اشاره کرد. مرتضوی به دورهای از زندان اشاره دارد (سال ۶۳) که شرایط حاکم بر زندانها تا حدودی تغییر کرده بود و هنگامی که به اعدام سراسری زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ میپردازد هدف از این کشتار را حل کردن مشکل زندان از زبان ابراهیم رئیسی توصیف کرد و گفت جمهوری اسلامی میخواست با قتلعام زندانیان سیاسی در واقع گروههای سیاسی مخالف نظم موجود را از فضای سیاسی جامعه حذف کند. این سخنان مرتضوی دقیقا به مقاومت و مبارزه در زندان برمیگردد. بهرغم تمام فشارها و شکنجههای جسمی و روحی بر زندانیان سیاسی که با بهرهگیری از زندانیان بریده “تواب” همراه بود، زندانیان سیاسی با مقاومت و مبارزه خود، رژیم را در زندانها مقهور ایستادگی خود کردند و رژیم نتوانست مقاومت زندانیان را در هم بشکند. بویژه از سال ۶۳ ما شاهد دوران جدیدی در فضای زندان هستیم که نتیجه همین مقاومت زندانیان و شکست رژیم در درهم شکستن مقاومت زندانیان بود. مقاومت و مبارزه در زندان روز به روز اوج میگرفت. اعتصاب غذاهای مکرر در زندان یک نمونه است. زندانیان ملی کش در سال ۶۶ در بند ۴ زندان اوین ۳ بار با خواست آزادی بیقیدوشرط و در محکومیت تفتیش عقاید دست به اعتصاب غذا زدند. بند ۳ آموزشگاه اوین در سال ۶۵ یک ماه دست به تحریم غذا زد. ورزش جمعی فراگیر شده بود. این مبارزه در تمامی بندها و زندانها در حال گسترش بود و رژیم را زمینگیر کرده بود. زندانیان سیاسی در زندان، رژیم تا بن دندان مسلح را بر زمین کوبیده بودند و این را رژیم بویژه در شرایط بعد از جنگ ایران و عراق و تغییر فضای سیاسی جامعه نمیتوانست تحمل کند. زندان میتوانست به سمبلی از مبارزه و مقاومت علیه رژیم تبدیل شود و زندانیان سیاسی از بالاترین روحیه مبارزاتی برخوردار بودند. برای همین تابستان ۶۷ بهترین و در واقع تنها موقعیت رژیم برای حل این معضل بود و از اینرو دست به آن کشتار وحشیانه زد. سخنان مرتضوی همچنین تاییدی بر این موضوع بود که پیش از این نیز در نشریه کار بارها بهعنوان دلیل کشتار سراسری زندانیان سیاسی بر آن تاکید شده بود.
او ادعاهای بسیاری کرد. از جمله وی گفت: “مرتضوی را هر چه قدر بخواهند با آب زمزم غسل بدهند و پاکش کنند پاک نمیشود، این را صریح میگویم، بنویسید. چرا؟ چون بالاخره ما قبول کردیم و این مسئولیت را داشتیم و زندانیان را نگه داشتیم، اگر چه در اجرای حکمشان دخیل نبودیم. ولی نگه داشتیم، من غلط میکردم، باید ترک میکردم آنجا را”.
او نمیگوید با اعدام زندانیان سیاسی مخالف بوده، او میگوید که با اعدام زندانیان سیاسی که حکم گرفتهاند مخالف بوده است. او میگوید میرحسین موسوی از اعدامها خبر نداشته است. آیا کسی میتواند این ادعا را باور کند؟ این ادعا توهین به شعور مردم است. مگر میشود یکی از بالاترین مقامات دولتی از وضعیت زندانها خبر نداشته باشد؟ آیا میشود یکی از بالاترین مقامات دولتی باشی اما از جنایت ده سال اول جمهوری اسلامی خبر نداشته باشی؟! مگر میشود کسی باور کند که افرادی مانند حسین (احمدی) روحانی در زندان با سخنان امثال مرتضوی “ارشاد” شده و واقعیت جمهوری اسلامی را در زندانها یافته باشند؟! همانطور که امروز همگان میدانند اعترافات تلویزیونی زندانیان سیاسی تماما دیکته شده از سوی بازجویان است و ذرهای از واقعیت در آنها وجود ندارد از جمله بهاصطلاح اعترافات تلویزیونی سه جوان سربدار اصفهانی مجید کاظمی، صالح میرهاشمی و سعید یعقوبی.
بنابراین به صراحت میتوان گفت که او چیزی بر دانستههای مردم اضافه نکرد، تنها تلاش کرد با تایید برخی از واقعیتها که بر همگان آشکار است، دروغهای بسیاری را در لابلای آن واقعیتها به خورد مردم بدهد. اما چرا؟ چه ضرورتی او را به کلاب هاوس آورد و هدف چه بود؟ در واقع اهمیت سخنان وی در کلاب هاوس محدود به همان هدف از حضور مرتضوی است. ممکن است برخی بگویند که اعتراف وی به عنوان رئیس زندانهای اوین و گوهردشت مثلا در رابطه با نقش ابراهیم رئیسی در کشتار تابستان ۶۷ میتواند به سندی برای محاکمه این افراد در دادگاههای بینالمللی شود. اما مساله این است که شرایط جمهوری اسلامی بسیار وخیمتر از آن است. شاید در دوران رکود مبارزاتی، چنین افشاگریهایی قابل استفاده بودند اما در شرایط کنونی که جمهوری اسلامی با سرعت به پایان عمر خود نزدیک میشود، تاثیری ندارد.
سخنان او فقط سندی دیگری است از این که جمهوری اسلامی در تمام طول عمر ننگین خود همواره همین بوده است که ما امروز شاهدش هستیم و تمام کسانی که در خدمت این سیستم جنایتکار بودند، همگی مجرم و تبهکار هستند. این که امروز امثال مرتضوی بهعنوان رئیس زندان به تجاوز به دختران پیش از اعدام اعتراف میکند، اینکه وی به برخی از جنایات رخ داده در زندانهای جمهوری اسلامی اعتراف میکند، نتیجه بحران انقلابی موجود و تشدید شکاف در میان طبقه حاکم است و همین مساله او را به کلاب هاوس آورده است.
او میگوید میخواهد “قبل از مرگ اش این مسائل را بگوید”، او میگوید “میخواهد این حرفها را بزند چرا که از موج دیگری از اعدامها در ایران احساس خطر میکند و میخواهد فریاد بزند تا جمهوری اسلامی دست از اعدام بردارد”. او در حالی مدعی افشاگری میشود که نوک تیز حمله را به سمت جناح غالب حاکمیت گرفته و خودش و جناح سیاسی که به آن تعلق دارد را تطهیر میکند. او بویژه نوک تیز حمله را به سمت ابراهیم رئیسی و خامنهای گرفت. در جریان اعدامهای تابستان ۶۷ او نقش رئیسی را پُر رنگتر از دیگران میکند و در مورد خامنهای نیز میگوید: “خامنهای نمیفهمد دارد چه میکند و کشتن برایش مثل آب خوردن است”. اما وقتی به موسوی میرسد او را از هرگونه اتهامی تبرئه میکند.
گرفتن نوک حمله به سمت خامنهای و گماشته او، ابراهیم رئیسی، در واقع زیر ضرب گرفتن کسانیست که امروز حتا در میان بخشی از جناح “اصولگرایان” نیز هیچ محبوبیتی ندارند و برخی از آنها خامنهای و رئیسی را مسئول بحران کنونی میدانند، بحرانی که جمهوری اسلامی را در آستانه سقوط قرار داده است. سخنان وی در کلاب هاوس نشان میدهد که بحران درونی هیات حاکمه و طبقه حاکم تا چه حد عمیق است و اینکه جناحهای مختلف طبقه حاکم بیش از پیش به ناتوانی خامنهای در حل بحران کنونی رسیده و به فکر چارهجویی برای نجات مناسبات حاکم افتادهاند.
سخنان وی نشاندهندهی هر چه تنهاتر شدن جناح خامنهای در میان طبقه حاکم است و این که بسیاری به ضرورت حذف خامنهای و گماشته او از حکومت رسیدهاند. این موضوع نقطه مشترک بسیاری از جریانات اپوزیسیون بورژوایی داخل و خارج از کشور است، از آنها که “شورای گذار” تخیلی خود را با حضور فرماندهان ارتش و سپاه و برخی از مقامات سابق و فعلی حکومت مطرح میکنند تا “اصلاحطلبانی” همچون موسوی که از حکومت اسلامی عبور کرده و معتقدند جمهوری اسلامی به شکل کنونی دیگر قابل دوام نیست. بنابراین سخنان مرتضوی در کلاب هاوس نتیجه شرایط واقعی جامعه (بحران انقلابی)، جمهوری اسلامی و بحران درونی طبقه حاکم در ایران است. شرایطی که دو راه حل دارد یا یک انقلاب مناسبات کهنه را زیر و رو میکند و نظمی نوین را برقرار میسازد یا طبقه حاکم از بالای سر تودهها، دست به عمل میزند و با تغییر هیات حاکمه، برای مدتی راه حل انقلابی بحران را به تاخیر میاندازد.
نظرات شما