سؤال شده است : چرا سازمان کشورهای چین و بخصوص روسیه را امپریالیستی میداند .(البته با
توجه به نظرات لنین که در کتاب امپریالیسم ،بالاترین مرحله سرمایهداری ، مطرح نمودهاند.)
با در نظر گرفتن محدودیت صفحات نشریه مختصر به این سؤال پاسخ داده میشود.
لنین در اثر خود ” امپریالیسم بهمثابه بالاترین مرحله سرمایهداری” مینویسد:
“با در نظر گرفتن اهمیت مشروط و نسبی تمام تعریفهای کلی که هرگز نمیتوانند روابط همهجانبه یک پدیده را در تمام سیر تکامل آن در برگیرند، باید برای امپریالیسم آنچنان تعریفی نمود که متضمن ۵ علامت زیرین آن باشد.
۱)تمرکز تولید و سرمایه که به آنچنان مرحله عالی تکامل رسیده که انحصارهایی را که در زندگی اقتصادی نقش قاطعی بازی میکنند به وجود آورده است
۲)درهم آمیختن سرمایه بانکی با سرمایه صنعتی و ایجاد الیگارشی مالی بر اساس این “سرمایه مالی”
۳)صدور سرمایه که از صدور کالا متمایز است، اهمیتی بسیار جدی کسب مینماید.
۴) اتحادیههای انحصاری بینالمللی سرمایهدارانی که جهان را تقسیم نمودهاند پدید میآید و
۵)تقسیم ارضی جهان از طرف بزرگترین دول سرمایهداری به پایان میرسد.”
نخستین نکتهای که بر طبق نظر لنین باید در نظر گرفت، تأکید بر اهمیت مشروط و نسبی تمام تعریفهای کلی است که هرگز نمیتوانند روابط همهجانبه یک پدیده را در تمام سیر تکامل آن در برگیرند. این نکته هم در دوران خود لنین صادق بود و هم امروز که صدسال پسازاین اثر، سرمایهداری در مرحله امپریالیستی و در سیر تکاملی خود منجر به تغییراتی در شکل برخی از علائمی شده است که لنین به آنها اشاره دارد. بااینوجود آیا تحلیل لنین از سرمایهداری دوران انحصار و علائم آن اعتبار خود را حفظ کرده اند؟ بیتردید، اساس نظر لنین، تعریف او از امپریالیسم و نیز نتیجهگیریهای سیاسی از آن، اعتبار و درستیشان را تا به امروز حفظ کردهاند.
نکته دیگر این است که لنین در این تعریف نه به این یا آن کشور معین بلکه به مختصات جدیدی که سرمایهداری جهانی در کلیت خود از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کسب کرده و وارد مرحله جدیدی شده است، اشاره دارد و نتیجهگیری میکند که سرمایهداری دوران رقابت آزادی جای خود را به سرمایهداری انحصاری داده است. البته شواهد و دلایل آن را از کشورهایی که وارد این فاز جامعه سرمایهداری شدهاند، اخذ میکند. لنین با ارائه این ۵ علامت اما یک فرمول خشک و انتزاعی ارائه نداد که هر کشوری را تحت هر شرایطی در درون این تعریف بتوان جای داد و نتیجه گرفت این کشور امپریالیست هست یا نه. از همین روست که در بررسیها و موضعگیریهای خود در پی این مسئله نیست که فرضاً انحصارات صنعتی و بانکی در این یا آن کشور سرمایهداری تا چه حد قدرتمندند و یا تا چه میزان انباشت سرمایه نیازمند صدور آن در فلان کشور فرضی است. مهم ازنظر لنین این است که تمرکز تولید در یک کشور معین به درجهای پیش رفته باشد که انحصارات در صنایع و بانکهای آن کشور شکلگرفته و با یکدیگر جوشخورده و اشرافیت مالی شکلگرفته باشد. اگر جز این میبود، نمیتوانست فرضاً روسیه نیمه سرمایهداری نیمه فئودال و وابسته مالی به اروپای غربی و ژاپن ایضاً نیمه سرمایهداری و نیمه فئودال را که به لحاظ تمرکز تولید و انحصارات اصلاً به پایه انگلیس و فرانسه نمیرسیدند، امپریالیست قلمداد کند و جنگ میان آنها را در ۱۹۰۵ در زمره نخستین جنگهای عصر امپریالیسم میان دو قدرت امپریالیستی جای دهد. اگر قرار میبود این تعریف و علائم آن، مکانیکی و جزمی برای تعیین قدرتهای امپریالیست بهکاربرده شود، لنین نمیتوانست این دو قدرت را در آن مقطع امپریالیست به معنای جدید کلمه و جنگ میان آنها را جنگ دو قدرت امپریالیست بنامد. چون تمرکز تولید و انباشت سرمایه در آن مقطع در این هر دو کشور هنوز به نقطهای نرسیده بود که با انباشت مازاد سرمایه مواجه باشند و نیاز به صدور آن داشته باشند. اهداف هم بهویژه در مورد روسیه بیش از آنکه انگیزه اقتصادی داشته باشند ، سیاسی بودند. هدف از این بحث این بود که تلاش نکنیم تعاریف کلی و فرمولبندیها را جزمی و مکانیکی بهکارگیریم و فرمولبندیهای تجریدی را به جای واقعیتهای مشخص و زنده قرار دهیم. اما آنچه در این دو کشور وجود داشت و مبنای موضعگیری لنین قرار گرفت این بود که در این هر دو کشور تمرکز تولید به درجهای رشد یافته که انحصارات شکلگرفته بودند و جوهر اقتصادی امپریالیسم هم در همین نکته است. لنین در اثر خود کاریکاتوری از مارکسیسم نوشت:
” اگر میخواهیم در مباحثه منظور هم را بفهمیم باید مفاهیم را روشن کنیم. ازنقطهنظر اقتصادی امپریالیسم ( یا “دوران” سرمایه مالی ، مسئله بر سر اصطلاح و کلمه نیست) مرحله عالی توسعه سرمایهداری است، مرحلهای که در آن تولید بزرگ به چنان درجهای رسیده که رقابت آزاد جایش را به انحصار میدهد و جوهر اقتصادی امپریالیسم هم در همینجاست. انحصار درآنواحد در تراستها، کار تلها و نظایر آنها در اقتدار مطلق بانکهای غولپیکر، در خرید و انحصاری کردن منابع مواد اولیه و از این قبیل، در تراکم سرمایه بانکی متجلی میشود. همهچیز به انحصار اقتصادی مربوط میشود.” ( کاریکاتوری از مارکسیسم و درباره اکونومیسم امپریالیستی) ترجمه مهرداد
با این توضیحات حالا بیابیم و روسیه امروز را موردبررسی قرار دهیم. آیا روسیه یک کشور سرمایهداری است؟ کسی تاکنون منکرآن نشده است. آیا تمرکز تولید به درجهای رشد کرده که رقابت آزاد جای خود را به انحصار داده باشد؟ به واقعیتهای اقتصادی روسیه نگاه کنیم. روسیه امروز از بطن یک نظام فئودالی بیرون نیامد. از درون کشوری متولد شد که ازنظر صنعتی یکی از پیشرفتهترین کشورهای جهان بود.اما همراه با یک سیر قهقرائی ناشی از فروپاشی و بحران اقتصادی بزرگ. بااینوجود تمام شرایط و بنیانهای یک جامعه صنعتی پیشرفته در آن وجود داشت که بتواند بهسرعت بر این بحران غلبه کند و بار دیگر تا اوایل قرن جدید بهعنوان یک کشور سرمایهداری پیشرفته قدرتمند قد علم کند، تا جایی که اکنون دهمین قدرت صنعتی جهان و ایضاً در همین رده با بیش از ۵ / ۲ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی در میان ده قدرت اقتصادی جهان قرارگرفته است. این اقتصاد در دست کیست؟ آنچه از همان آغاز بهویژه با احیای اقتصادی شکل گرفت، سلطه انحصاری گروهی معدود از بوروکراتهای دزد و غارتگر شوروی و سرمایهداران بر اقتصاد بود. همراه با فروپاشی شوروی، صنایع و موسسات بانکی این کشور در دست گروه بسیار کوچکی از سرمایهداران خصوصی قرار گرفت که تبدیل به اشرافیت مالی روسیه شدند. در لحظه کنونی مهمترین مؤسسات صنعتی ، خدماتی و بانکی انحصاری روسیه در تملک این گروه بسیار کوچک اشرافیت مالی یا به زبان مرسوم کنونی الیگارشهای روس قرارگرفته است. نقش مهمی نیز در حمایت از منافع این الیگارشی را سرمایهداری انحصاری- دولتی بر عهده دارد. بر طبق گزارشی که کردیت سویسه انتشار داد تا سال ۲۰۱۳ ، ۳۵ درصد تمام ثروت روسیه در دست ۱۱۰ تن از سرمایهداران مالی روسیه قرارگرفته بود. آنها اکنون به همراه بوروکراسی دستگاه دولتی حدود ۱۰۰ موسسه انحصاری صنعتی، بانکی و خدماتی را در تملک دارند که در این میان مهمترین رشتهها را ۱۸ انحصار بزرگ به تملک خود درآوردهاند . در سال ۲۰۲۱ ارزشافزوده صنعتی روسیه ۲۵۶۹۵۸۲۷۰۰۰۰ دلار بود و در رده دهم پس از فرانسه قرار گرفت. بهرغم اینکه روسیه با انحصارات خود دهمین قدرت صنعتی جهان است و باوجود رشد انحصارات بانکی، اما قدرت انحصارات بانکی این کشور همپای انحصارات صنعتی آن رشد نکردهاند. از همین روست که از میان ده بانک بزرگ روسیه تنها دو بانک در میان۱۰۰ بانک برتر جهان در ردیفهای ۵۸ و ۹۲ جای دارند.
صدور سرمایه روسی بهعنوان یک کشور امپریالیست در طول دو دهه اخیر پیوسته رشد کرده است. اما بیشتر محدود به کشورهای حوزه قفقاز جنوبی و چند کشور در خاورمیانه و اندکی در آفریقاست. باوجوداین، با صدور۵ / ۵۱ میلیارد دلار در ردیف نهم کشورهای صادرکننده سرمایه قبل از سوئیس قرار دارد. این مبلغ رقمی حدود یکچهارم صدور سرمایه چین و آلمان است. همراه با احیاء اقتصادی و سلطه اشرافیت مالی، تمایلات امپریالیستی روسیه برای کسب مناطق نفوذ از همان اواخر دهه آخر قرن بیستم و دهه نخست قرن جدید آغاز گردید. پوتین رسماً کشورهای نزدیک به مرزهای روسیه را مناطق نفوذ این کشور اعلام کرد و هرگونه تخطی از آن را با لشکرکشی نظامی پاسخ داده است. در گرجستان، اشغال آبخازیا و اوستیای جنوبی در پی انقلاب رنگی، سپس کریمه و حالا در یک جنگ امپریالیستی که یکسوی آن امپریالیستهای اروپائی – آمریکائی و سر دیگران روسیه است در اوکراین درگیر شده است. اما مناطق نفوذ خود را به آنچه گفته شد، محدود نکرده و برای پیشبرد اهداف توسعهطلبانه، مداخلاتش را در خاورمیانه بر سر سوریه به خاطر نقش و اهمیت آن در دریای مدیترانه بسط داده، وارد مناسبات جدیدی با جمهوری اسلامی برای سرمایهگذاری در ایران شده و درعینحال در تلاش است که بهویژه با تکیه به قدرت نظامی خود به همراه چین یک بلوک امپریالیستی قدرتمند در برابر بلوک امپریالیست غرب شکل دهد.
با این توضیحات حیرتآور خواهد بود که امروز تمام مختصات امپریالیسم روس را ببینیم، اما در امپریالیست بودن آن با استناد به همان تعریف لنینی که حتی روسیه تزاری سال ۱۹۰۵ را در میان چند قدرت امپریالیست جهان قرارداد، تردید داشته باشیم.
اگر در مورد روسیه نمیتوان گفت که سوای قدرت نظامی به لحاظ اقتصادی و قدرت انحصارات در موقعیتی نیست که بتواند باقدرت اقتصادی امپریالیسم غرب برابری کند، در مورد چین مسئله بهکلی متفاوت است.
مختصراً اشارهکنیم که تمرکز و انحصار در چین امروز به درجهای است که انحصارات خصوصی و دولتی چینی در بسیاری موارد حتی بر آمریکا بهعنوان بزرگترین قدرت اقتصادی جهان سرمایهداری سبقتگرفتهاند. بر طبق لیستی که مجله فورچون از بزرگترین ۵۰۰ شرکتهای انحصاری جهان در هرسال انتشار میدهد،
در سال ۲۰۲۱ ، ۱۳۴ شرکت بزرگ جهان در این لیست متعلق به چین بوده است. در ۲۰۰۱ تنها ۱۰ شرکت چینی در این مجموعه ۵۰۰ شرکت جای داشتند.
اما بر طبق لیست سال ۲۰۲۲ فورچون ، چهار شرکت از بزرگترین ده انحصار برتر جهان در ردههای ۳، ۴، ۵، ۹ چینی هستند. در بالاترین ده شرکت ازنظر درآمد اما چین در رده اول قرار دارد. در میان ۲۰ انحصاری که برحسب رشتههای تولیدی تقسیمبندی شدهاند، شرکتهای چینی در رشتههای هوافضا، شیمیائی، انرژی، مهندسی، ساختمان، فلزات، مواد، و حملونقل به ترتیب در ردههای اول، چهارم، پنجم،ششم، دوازدهم، سیزدهم و نوزدهم جای گرفتهاند.
چین بزرگترین تولیدکننده محصولات صنعتی جهان با ۵ / ۲۸ درصد از کل محصول صنعتی جهان است .
از میان صد بانک بزرگ جهان ، ۴ بانک نخست آن چینی هستند که پس از آنها دو بانک بزرگ آمریکا قرار دارند. در این مجموعه ۲۰ بانک چینی و ۱۱ بانک آمریکائی قرار دارند.
مجموعه دارائی ۱۹ بانک انحصاری چینی در ۲۰۲۲ ، ۴ / ۲ درصد رشد داشتند. چهار بانک بزرگ چین دارائیشان ۱ / ۴ درصد افزایش یافت و به ۰۸۱ / ۱۹ تریلیون دلار رسید. این رشد غولآسای بانکهای چینی در شرایطی است که در همین مدت دارائیهای بانکی ژاپن ۸ / ۸ درصد کاهش یافت. این حجم بسیار بزرگ دارائیهای چینی از کجا میآید؟ از انحصار، از استثمار وحشیانه متجاوز از ۷۷۰ میلیون کارگر چینی و سود و بهره ناشی از صدور سرمایه به کشورهای دیگر و غارت منابع طبیعی و معادن کشورهای آفریقائی.
چین بزرگترین صادرکننده سرمایه به سراسر جهان با ۲۵ درصد مجموع سرمایه صادرشده است. این سرمایه در پی تصرف بازارهای جهان و کسب سودهای انحصاری به تمام جهان بهویژه آسیا، بخش بزرگی از آفریقا و تعدادی از کشورهای آمریکای لاتین، حتی پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری جهان صادرشده است. نکته قابلملاحظه اینکه سرمایهگذاریها با چنان ضوابط سفت و سختی صورت میگیرد که گاه به شیوههای دوران استعمار کهن شباهت دارد. تصرف بخشی از کشورها تحت عنوان اجارههای صدساله یا درنتیجه ناتوانی در بازپرداخت وامها و بهرهها مثل اجاره بندر هامبانتوتا در سریلانکا از این نمونهاند. قدرت سرمایه مالی چین به درجهای است که مقادیر کلانی سرمایه خواه در شکل مولد یا بهرهآور آن به پیشرفتهترین کشورهای سرمایه داری صادر کرده است. حجم سرمایهگذاری چین در خرید اوراق خزانه آمریکا که تا پیش از به قدرت رسیدن ترامپ رقمی بالای یک تریلیون دلار بود بعد از درگیری چند سال اخیر کمی کاهشیافته و به ۸۷۰ میلیارد کاهشیافته است
چین فقط بزرگترین صادرکننده سرمایه نیست. بزرگترین صادرکننده کالای جهان نیز هست. حجم صادرات کالاهای چینی در سال ۲۰۲۱ به ۳۶ / ۳ تریلیون دلار رسید. در ردههای بعدی آمریکا و آلمان قرار دارند.
با این قدرت عظیم امپریالیسم نوپا و در حال پیشرفت چین بهعنوان نمونه کلاسیکی از تبدیلشدن یک کشور سرمایهداری عقبمانده درنتیجه توسعه ناموزون اقتصادی کشورها در عصر امپریالیسم، به یک قدرت امپریالیست بزرگ ، روشن است که چرا چینی ها اکنون میلیاردها دلار به هزینههای استراتژی “کمربند و جاده” برای وصل سه قاره اختصاص داده و سرمایهگذاریهای هنگفتی در صنایع تسلیحاتی کرده اند. تشدید تضادهای روسیه و چین با اروپا و آمریکا، در اوضاع کنونی جهان، بازتاب رقابت و کشمکش بر سر تجدید تقسیم بازارهای جهان و مناطق نفوذ اقتصادی و سیاسی است.
بیش از این بحث را ادامه ندهیم. تا همینجا کافی است که نشان دهد به چه دلایلی دو کشور روسیه و چین امپریالیستاند و مواضع سازمان ما مبتنی بر واقعیتهای عینی است.
نظرات شما