گرامی باد چهلمین روز جانفشان پویا مولائی راد علیه وضع موجود که بی‌شباهت به زندان نیست، بپا خیزیم

نمی‌توان این‌همه بیداد و زور گوئی را تحمل کرد، امروز ستمگری و سرکوب به امر عادی و همه‌روزه حکومت در این منطقه تبدیل‌شده، دامنه ظلم و سرکوب در کنار فقر عمومی وعدم معیشت اقتصادی زندگی حداقلی مردم را به‌شدت تهدید می‌کند. آستانه تحمل مردم هم حد و اندازه‌ای دارد. دیگر ادامه دادن به زندگی در چنین وضعیتی که بابی حقوقی مطلق و سرکوب سنگین همراه است تاب آوردن برای ما مشکل شده است.

با برخورداری از کدام توش‌وتوان  زندگی اقتصادی و رفاهی است که  بتوان تاب آورد و این‌همه ستم را تحمل کرد. این فقر مطلق و سرکوب سنگین را  دهه‌ها و سال‌ها است که تحمل می‌کنیم. ما با قیام ژینا نبود که وارد متن مسائل اجتماعی شدیم، و در کنار برادران کرد، بلوچ و دیگر کارگران و زحمتکشان و توده‌های ستمدیده حاشیه شهرها به مبارزه با وضعیت موجود برخاستیم. غیرازاین بود، نام ما در کنار توده‌های ستمدیده  و سرکوب‌شده خلق‌های بلوچ و خلق کرد، همراه نبود، و خون جوانان و توده‌های تحت ستم ما، برای امر مشترک آزادی، و انقلاب در مبارزه ریخته نمی‌شد.

در مراسم گرامیداشت چهلمین روز جان باختن کیان عزیز شعار نمی‌دادیم”از ایذه تا کردستان جانم فدای ایران” یا در همراهی و پیوستگی با مردم بلوچستان شعار سر نمی‌دادیم “از زاهدان تا ایذه خون از وطن می‌ریزه”.

هرروز که می‌گذرد ما خود را بیشتر در همدردی مشترک با زحمتکشان و توده‌های بلوچ و کرد و مردم محروم  حاشیه شهری همسو وهم صدا  می‌بینیم. این دولت و رژیم سرمایه‌داری ارتجاعی اسلامی است که ما را بیشتر به سمت مبارزه عمومی و قهری جهت می‌دهد، همان احساسی که نطفه‌های آن دیری است در همه‌جا بسته‌شده، در قیام ژینا توسط اعمال ضد خلقی‌تان در جامعه اعتراضات علیه رژیم شکل سراسری و عمومی به خود گرفت. موضوعی که زمینه آن بیشتر از هرجای دیگری در اینجا وجود دارد.

ما نمی‌دانیم از کدام بیداد رژیم بگوییم، اگر یکی بود سخن گفتن از آن بسیار ساده بود. اگر فقط و فقط محدود به انقلاب ژینا بود یا کشتار اولیه‌ای که رژیم از مردم ستمدیده و محروم ایذه به عمل آورد، اگرچه سخت و گرانباراست و دراین‌باره بارها سخن گفتیم و در بازگویی آن کمترین سستی و فتوری در کارمان نیست، بلکه مثل همیشه درنگ را جایز نمی‌دانیم، چون سخن گفتن دراین‌ارتباط را کمترین وظیفه می‌دانیم و از تکرار آن نه‌تنها خسته نمی‌شویم، بلکه به وجد میاییم و تهییج می‌شویم.

سرود کیان عزیز، ارتین رحمانی و دیگر جان‌باختگان شهرمان ترجیع‌بند، شعر زندگی‌مان شده است.

اما، سخن از محرومیت مردم ایذه کرانه بی انتهائی دارد، به‌اندازه  عمر سال‌های تاریخ نانوشته  مردم این شهراست.

دهه‌ها پیش راست یا دروغ، اقتصاد این شهر و تولیدات آن را محصولات کشاورزی و دام‌پروری می‌دانستند. پابه‌پای دیگر مناطق در ایران همه‌چیز در این منطقه تحلیل رفت و بیشتر از هر جای دیگر زمینه‌های تولیدات  دامی و کشاورزی آن خشک شد و به‌کلی سوخت. امروز آنچه نیازهای اولیه مردم روستاهای این منطقه است، همان محصولاتی است که قبلاً به نافش می‌بستند. مردم از دورترین روستاها فرسنگ‌ها راه طی می‌کنند تا در شهر نیازهای ابتدائی خود را اعم از خرید نان، مرغ و تخم‌مرغ و دیگر ضروریات زندگی خود را تهیه کنند. کشاورزی و دام‌پروری برچیده شد، اما دریغ از حتی یک صنعت واسطه‌ای، دریغ از یک کارخانه کوچک و صنعتی که ۵۰ نفر نیروی کار انسانی این شهر در آن مشغول شوند.

“اکبر نوروزی” رئیس اداره کار شهرستان ایذه در مصاحبه باخبر گزاری مهر رژیم می‌گوید:”نبود کارگاه‌ها، کارخانه‌های بزرگ، پروژه‌های ملی و استانی در شهرستان ایذه باعث رشد بیکاری در این شهرستان به‌خصوص میان جوانان شده است که این امر آثار منفی بسیاری ازجمله اجتماعی، امنیتی و به خطر افتادن معیشت آنان و خانواده‌ها را به همراه دارد، بنابراین جوانان ایذه‌ای مجبور هستند که در استان‌های دیگر مشغول شوند.”

بخشی از جوانان این شهر به‌مثابه نیروی کار و کارگر پروژه‌ای، آواره شهرها و استان‌های دیگرمی شوند. شاید هرماه یا دو ماه نتوانند با خانواده‌های خود دیدار کنند. هرکجا خبر از حادثه کارگری انتشار پیدا می‌کند، تن مردم و خانواده‌ها این شهرمی لرزد، نکند این بار نوبت نان‌آور خانواده آنان باشد.

بی‌سابقه نیست دو سال پیش بود براثر حادثه در تونلی در شمال که آوار می‌شود، سه نفر تلفات انسانی آن کارگران پروژه‌ای کلدوزخ ایذه هستند. خانواده آنان هنوز درغم نان‌آور خانواده در سوگ هستند. حادثه پروژه بزرگ‌راه تهران- شمال در تاریخ هفدهم تیرماه چند روز پیش اتفاق می‌افتد که به علت کم‌توجهی راننده وانت‌بار منجر به حادثه و برخورد با دو کارگر جوان ایذه‌ای اهل پیان می‌شود. آرمین سلحشور جوانی که کلاس یازده بوده درجا فوت کرد و علیرضا الماسی کارگری که در بیمارستان و در کما با دستگاه کمک اکسیژن زنده است. هر هفته در شمال در مرکز و در جنوب خبر از حادثه کارگری در پروژه‌ای است. بچه‌های کارگر این شهر بدون سهم نیستند، یا کشته می‌شوند، یا دچار آسیب جسمی، درحالی‌که  خانواده‌های آنان محروم و خودشان فاقد بیمه‌های اجتماعی هستند. هم‌اینک دو نفر از بچه‌های کارگران پروژه این شهر در ارتباط با اعتصاب وسیع کارگران پروژه‌های نفت و گاز و پتروشیمی چند ماه است که در زندان هستند. شکنجه‌های سختی را در مدت بازداشت خود تحمل کردند. خانواده‌های آنان با پیگیری زیاد موفق شدند خبری از آنان بگیرند. این بیداد را کدام داد باید پاسخ بگوید، غیر از  مبارزه  عمومی مردم در اشکال مناسب با توانائی و موقعیت اجتماعی، از اعتراض فردی و جمعی گرفته، تا رسیدن به اعتصاب و اعتراض یکپارچه شهر. جمع وسیعی از جوانان این شهر بیکار، بی درآمد، سربار و شرمنده خانواده‌ها خود که اغلب در محرومیت هستند. چه کسی می‌داند، بعضی کارها که اصلاً نمی‌شود نام شغل را روی آن گذاشت، بخشی از مردم این شهر به‌ناچار بجای شغل انتخاب کرده‌اند، مناسب با فصل از طریق فروش سبزی کوهی در بهار و چیدن دانه‌های کوهی در فصل پاییز و فروش آن در بازار ارتزاق می‌کنند. بخشی از خانواده‌های محروم و خانواده‌هایی که زنان سرپرست آن‌ها هستند، با خرید آرد آزاد و سهمیه‌ای خود، با زحمت فراوان بعد از پخت پز آن، اقدام به  فروش نان می‌کردند، با توجه به تورم و گرانی روزافزون آرد ونان از این منبع درامد که در حد رهایی آنان از گرسنگی بود محروم شده‌اند. بیشتر مردم این شهر در فقر مطلق و محروم از حداقل وسایل معیشتی و زیست خود هستند. رژیم بابت کار هائی که خودش درزمینهٔ محرومیت‌زدائی و توسعه اقتصادی و اجتماعی به عمل نیاورده و موجبات ناهنجارهای اجتماعی را بشدت گسترش داده، تاوان این عمل خود را به جبر و زور بر مردم اعمال می‌کند. آنان را بی‌رحمانه می‌کشد، زندان می‌کند، مورد پیگرد و تعقیب و اذیت و آزار قرار می‌دهد. همان‌طور که کیان عزیز ما را همراه با ۸ همشهری دیگر ما می‌کشد. ده‌ها نفر را زخمی و دچار آسیب‌های جسمی می‌کند. صدها نفر از جوانان این شهر را زندانی و اسیر می‌کند، بعد می‌خواهد به جبر، جوانان زندانی این شهر را بابت تاوانی که خود باید به مردم بپردازد، مجدداً زندانیان بی‌تقصیر را مسبب و متهم می‌کند که بابت اعمال و کشتاری که از مردم کرده، تاوان پس بدهند و این چیزی نیست مگر کشتاری دوباره و چندباره مردم این شهر. رفتاری که همگان در جریان انقلاب ژینا درهمِ جا با آن آشنا هستند. برای ستمگری روزافزون خود، زندانیان این شهر را تهدید به  اعدام می‌کند. مجاهد (عباس) کورکور و بهمن بهمنی و ۶ نفر دیگر زندانیان دستگیرشده در ۲۵ آبان ماه سال گذشته همچنان درخطر اعدام قراردادند. ما شدیداً به رژیم سرمایه‌داری اسلامی هشدار می‌دهیم پیش از اینکه در ارتباط با زندانیان این شهر دست به اقدامی بزند، به پی آمد ضد انسانی و نامردمی آن فکر کند. مردم محروم شهر ایذه بشدت نگران سلامتی و جان فرزندان خود در زندان‌های رژیم هستند. رژیم حق ندارد برای زهرچشم گرفتن از مردم معترض، زندانیان بی‌گناه این شهر را اعدام کند.

رژیم نکبت سرمایه‌داری جمهوری اسلامی همین‌طور روزانه مردم این شهر را دچار گرفتاری و مصیبت می‌کند. شهر را قرق نظامیان کرده و به اذیت و آزار مردم، خانواده‌های جان‌باخته و زندانی می‌پردازد. عناصر و افراد اطلاعاتی رژیم در سطح شهر مرتب درگشت هستند. ورودی و خروجی‌های شهر از طرف نیروی نظامی رژیم بشدت کنترل می‌شود. خبرهای دستگیری افراد همچنان زبان به زبان می‌گردد. یک روزبه تفتیش خانه مجاهد کورکور می‌پردازند، اطلاعات، خواهر کورکور را جلب می‌کند، برای توجیه اعمال خود از این خانواده فیلم مستند تهیه می‌کند. روز دیگر دائی ارتین رحمانی کارگر جوان جان‌باخته، فؤاد (رضا) چوبین را بازداشت و بشدت شکنجه و روانه زندان می‌کند. رژیم حقیر توسری‌خورده جمهوری اسلامی در تخریب و در شکستن شیشه‌های آرامگاه کیان عزیز ما از هیچ فرومایگی فروگذار نبوده، این نهایت نامردمی و ضد مردمی است که از خود نشان می‌دهد، خانواده و بستگان خانواده جان‌باخته پیر فلک را اطلاعات جلب و دستگیر می‌کند، برای سجاد پیر فلک عموی عزیز کیان قرار بازداشت یک‌ماهه تمدید قرار صادر می‌کنند.

خانواده کیان پیر فلک در تدارک دهمین سالگرد تولد کیان عزیز هستند. با توجه به اینکه قبر این عزیز در روستایی است که حداقل ۸­-۷ کیلومتر با شهر فاصله دارد، عوامل نظامی رژیم برای جلوگیری از برگزاری جشن تولد این عزیز راه‌های منتهی به روستا را می‌بندند و در کمین می‌نشینند، بی‌رحمانه پویا مولائی راد جوانی که تازه وارد بیست‌سالگی شده و از بستگان مادر کیان است در ۲۱ خرداد، هدف شلیک‌های پیاپی تیرهای خود قرار می‌دهند و این جوان جان‌فشان به  خواهرزاده خود کیان عزیز می‌پیوندد. این بیداد را فقط با دادخواهی و مبارزه متحدانه اعتراضی، با اعتصاب سیاسی عمومی می‌توان پاسخ داد. تنها راه مقابله عمومی با رژیمی که آسایش وزندگی را از مردم این شهر گرفته اعتصاب عمومی سیاسی یکپارچه مردم شهر است. ده روز جنازه این جوان را گروگان می‌گیرند و به خاک سپردن آن طولانی می‌شود، فقط برای اینکه اهداف ضد انسانی و ضدانقلابی خود را تحمیل خانواده‌های  مولائی راد و پیر فلک کنند. بعد از ده روز پویا را در محلی دور از محل زندگی خانواده در آرام ستان شهر ایذه خاک می‌کنند. قصه به خاک سپردن جان‌باختگان قیام ژینا به‌کلی متفاوت از جان‌باختگان گذشته است، اگر از قبل چنین اعمالی، خاک سپردن موردی جان‌باختگان در محلی غیر ازآنچه محل زندگی خانواده اتفاق می‌افتاد، در قیام ژینا شکل رایجی به خود گرفت، اغلب جان‌باختگان در محلی غیر از محل زندگی خودشان توسط رژیم و اغلب مخفیانه و بدون مراسم به خاک سپرده شدند.

پویا را قصد داشتند پوشیده از چشم خانواده، در دهستان سوسن در ۵۰ کیلومتری ایذه به خاک بسپارند که با مخالفت خانواده جان‌فشان روبرو شدند، در آرامستان ایذه و دور از محل زندگی خانواده پویا در سحرگاهان و بدون مراسم به خاک سپرده‌شده. امروز ۲۹ تیرماه چهل روز از زمانی که پویا آماج تیرهای نیروهای امنیتی قرار گرفت، زیر فشار نیروهای امنیتی  و با تهدید از قبل مراسم چهلمین روز جان‌فشان باخبر رسانی محدود، ساعت ۵ بعدازظهر درحالی‌که گرما مردم را آزار می‌داد، برگزار شد. برخلاف ۲۱ خرداد که مردم نیروهای امنیتی و نظامی رژیم را در بیمارستان مورد هجوم قرار دادند و با سلاح سرد، چاقو و سنگ نیروهای رژیم موردحمله قراردادند، امروز فضای مراسم اگرچه ملتهب بود و جمعیت زیادی از زن و مرد حضور داشتند، مراسم بدون زدوخورد پایان یافت، اما درد مردم ایذه التیام نیافته است، آنان مترصد فرصت هستند، تا در آینده پیش رو، این بار با آمادگی بیشتر و آهنگی وزین‌تر و اشکالی متنوع‌تر به رویارویی رژیم بروند، تا آن زمان خود را در هسته‌های آگاه مبارزاتی سازمان خواهند داد. تنها راه برون‌رفت از وضعیت نکبت‌بار کنونی مبارزه پیگیر علیه رژیم و علیه وضعیت موجود است.

نابود باد رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی

زنده‌باد انقلاب

زنده‌باد سوسیالیسم

هسته کارگری حمید اشرف – فعالان کارگری جنوب.

  ۲۹/ ۴/ ۱۴۰۲

کار، نان، آزادی – حکومت شورایی

POST A COMMENT.