با یاد ارتین رحمانی فرزند هنگامه چوبین، و قدیر فرزند علی مسیو که هر دو فقط ۱۶ سال سن داشتند، یکی در قیام ژینا هدف گلولههای نیروی نظامی رژیم ضدانقلاب جمهوری اسلامی قرار گرفت، ویکی در انقلاب مشروطیت توسط روس ضدانقلاب به دار کشیده شد. یادشان گرامی باد.
انقلاب مشروطیت، سوسیالدمکراتها و یک انترناسیونالیست
انقلاب مشروطیت یکی از بزرگترین رویدادهای سیاسی اوائل قرن بیستم در ایران بود. کسروی میگوید «: از آغاز تاریخ ایران تازمان مشروطه حادثهای مهمتر از مشروطه روی نداده» به علت همین اهمیت است که آن را سرآغاز تاریخ نوین ایران دانست، انقلاب مشروطیت علیرغم اینکه توسط نیروهای بورژوا فئودال و محافظهکاران درباری بشکست کشید شد.
اما تأثیرات مشروطیت در کشاکش مبارزه طولانیمدت میان نیروهای سیاسی، پیکره جامعه ایران دگرگون کرد.
لنین انقلاب مشروطیت ایران را که، همزمان با شکست روسیه از ژاپن، و انقلاب ۱۹۰۵ این کشو ر و تکانهای اجتماعی در چین، هند، ترکیه به وجود آمد، دوره بیداری آسیا خواند. لنین از دشواریهای انقلاب ایران آگاه بود، با انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ بین انگلیس و روسیه موقعیت ایران را میان دو سنگ آسیاب میدید. کسروی هم، انقلاب مشروطیت را بیداری ایرانیان نامگذاری کرد، پیش از کسروی نویسنده کتاب “تاریخ بیداری ایرانیان” ناظم السلام کرمانی هم مطابق با انتخاب نام کتاب، انقلاب مشروطیت را بیداری ایرانیان دانست. بیداری از نظر کسروی، وقوف به عقبماندگیهای اقتصادی، اجتماعی و ضعف در برابر اروپائیان و اعتراض به حکومت استبدادی تعریف میشد کسروی با اشاره به انقلاب کبیر فرانسه و جنگهای ناپلئون، پدید آمدن افزار نوین را موجب سیطره و پیشروی اروپا میدانست، درحالیکه عامل پیشرفت و جلو
افتادن رژیمهای نو پا در اروپا بیشتر سرمایهداری بود. همان عاملی که در وقوع انقلاب مشروطیت نیز مؤثر بود، انقلاب مشروطیت هم تحت تأثیر پیشروی بورژوازی از طرف اروپای مرکزی به سمت اروپای شرقی و سرانجام به سمت ترکیه عثمانی آن زمان و همزمان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شکل گرفت، اما، بیشک بیش آنچه از بیرون متأثر شود تحت تأثیر شالودههای داخلی و روابطی بود که دیگر در پوسته سابق خود نمیگنجید. ایران میخواست خود را از زیر سیطره استبداد چند هزارساله بیرون بیاورد، راه نوینی بنا به شرایط دنیای مدرن در پیش گیرد. از پیشوایان فکری نهضت مشروطیت، میتوان افرادی چون میرزا آقاخان کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، عبد رحیم طالبف، میرزاملکم خان، و نویسنده سیاحتنامه ابراهیم بیگ، زینالعابدین مراغهای نام برد. پیروزی انقلاب مشروطیت د ر ۱۴ مرداد سال ۱۲۸۵ با امضا قانون مشروطه، توسط مظفرالدین شاه با سهولت انجام گرفت، کشمکشها با به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه شروع شد، و به طول انجامید، که معروف به دوره استبداد صغیر است. نهادهای استبدادی ریشهدارتر از آن بودند که با نرمش و مدارا به حکومت آزادی گردن گذارند. بعد از توپ بستن اولین مجلس ملی برخاسته از مشروطیت، و کشتن ملک المتکلمین، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل، سید جمالالدین واعظ اصفهانی و…زندانی شدن برخی نمایندگان ازادیخواه مجلس، مشروطیت در عموم نقاط ایران برچیده شد و یک اختناق سراسری برقرار گردید، تنها در تبریز و در محله امیر خیزبه رهبری ستارخان بود که قلب انقلاب در تپش بود. لنین ستارخان را تشبیه به پوگاچف رهبر انقلاب دهقانی روسیه میکرد. بعد از یک سال از به توپ بستن مجلس و اختناق شدید، مشروطیت دوباره احیا شد، و جان تازهای در کالبدش دمیده شد، تبریز با توجه به اینکه پایتخت دوم، و ولیعهد نشین، و مرکز تجاری با خارج بود دارای نقش تعیینکنندهای در مشروطیت بود.
تبریز دارای قویترین انجمن بود، که توسط «مرکز غیبی» هدایت میشد. مرکز غیبی درنهایت رهبری سوسیالدمکراتها را نیز بر عهده داشت، برپاداشتن این انجمنها هم از نظر مشارکت مردم در کارهای سیاسی -اجتماعی محلی وهم آموزش اجتماعی میتوانست سودمند باشد، دقیقاً مانند چیزی که امروز ما تلاش میکنیم تحت نام “شورا” ایجاد کنیم.
در دوره استبداد صغیر، مشروطه خواهان هرکجا که قدرت گرفتند به پیروی از تبریز انجمنهای خود را ایجاد کردند، از جمله در تنکابن، اصفهان، رشت، مشهد، بندرعباس، بوشهر، لارستان. انجمن مرکزی تبریز قلب تپنده انقلاب بود، که یکلحظه از حرکت بازنایستاد. در کتاب تاریخ مشروطه ایران، کسروی بهطور مفصل درباره سازماندهی مجاهدان سخن میگوید. به نوشته او دوازده آزادیخواه آذربایجانی «مرکز غیبی» را در تبریز بنیاد نهادند. این «مرکز،» “حوزه خصوصی” کمیته مرکز “فرقه اجتماعیون عامیون” تبریز بود. مرکز غیبی دسته مجاهدان را پدید آورد. این مرکز شعبهای از فرقه اجتماعیون عامیون ایران در قفقاز بود، و سرنخ هدایت مجاهدان را باید در قفقاز جست. کسروی معتقد به چنین پیوندی است «: دسته مجاهدان…با حزب سوسیالدمکرات ایران در قفقاز و به میانجیگری او با حزب سوسیالدمکرات روسها، همبستگی میداشت»
بهطورکلی دونیرو و جریان سیاسی در اتحاد و اتفاق موضعی و پایدار، انقلاب را پیش میبردند، یکی جریان بورژوا فئودال و دولتمردان پیشین بودند، و یک جریان سوسیالدمکراتها و روشنفکران انقلابی بودند. سوسیالدمکراتها، علیرغم اینکه حکم ارابه جنگی و مشت انقلاب را داشت، اما، به لحاظ رهبری انقلاب توانمند نبودند، یعنی در عرصه پراتیک بسیار پرکار و فعال بود، اما در عرصه تئوری به همان میزان ضعیف، و این برمیگشت به ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که در محرومیت بود. رهبری سیاسی عمدتاً در دست بورژوازی فئودال، و دولتمردان پیشین، در پیوند با بخش فوقانی روشنفکرانی که جناح بورژوازی تجاری مترقی در انقلاب را نمایندگی میکردند.. هرگاه با شرایط سخت، و با مشکل رودرروئی با کانون سخت ضدانقلاب، محمد علیشاه و ایادی او روبرو میشدند، متوسل به سوسیالدمکرات برای برطرف کردن مانع میشدند، هرگاه از ناحیه ضدانقلاب در ایمن بودند، سوسیالدمکراتها را بازی نمیدادند، و با آنان سرسنگین رفتار میکردند. کسروی میگوید: این «خاصیت» شورش است که یک توده نخست دستبههم داده خود را از زیردست خودکامگان و درباریان بیرون آورند و سپس گروه بیچیزان و سختی کشان پیشآمده به کینهجوئی از توانگران و خوش زیندگان پردازند. در پاریس دانتون و روبسپیر و هبربه جلو این گروه افتادند و به پشتیبانی آنها بود که به یکرشته کارهای هراسانگیز تاریخی برخاستند. درتبریز کسانی مانند دانتون و روبسپیر نبودند، وگرنه در اینجا نی ز «هراس» فرمانروائی توانستی گردیدند. کسروی شکست مشروطیت را اساساً در «سه دلیل میداند: اول بجا ماندن درباریان کهن، دوم: سیاست بیگانگان، سوم: آلودگی و پراکندگی ایرانیان ». سه موردی که بعد از صد چند سال و پشت سر گذاشتن دوره هائی از انقلاب و خیزشهای عمومی کماکان جنبش انقلابی امروز مردم ایران از آنان در رنج است.
مشروطیت به این اعتبار تنها تاریخ توده شناخته میشود که بر بخشهای مختلف جامعه اثر گذاشت. ایرانیان را به تکاپو واداشت. سلطه قرنها استبداد را شکست. توده مردم، این بار خلاف تحولات گذشته، ناظر منفعل رویدادها نبود، بلکه بر رویدادها تأثیر بخشیدند، و در پیکار سیاسی شرکت جستند. آنان نظام حکومتی جدیدی را بنیان نهادند که بهموجب قانون اساسی در ادارهاش سهیم بودند. به سخن دیگر، توده مردم از حاشیه تاریخ وارد متن آن شدند.
سوسیالدمکراتها اولین طلایهداران جنبش کمونیستی ایران بودند. بورژوازی هرکجا وارد میشد، همراه خود و در دل خود، حامل نطفه طبقه کارگر بود، سوسیالدمکراتها اولین روشنفکران مدافع طبقه کارگر ایران بودند، که همزمان با انقلاب بورژوازی مشروطیت، ظهور کردند. آنچه امروز مسلم است از طریق روسیه و از آذربایجان، باکو، تفلیس و شهرهای همجوار و از طریق کارگران و تجار، بازرگانان و دیگر ایرانیان شاغل در آنجا وارد ایران شد. زیر فشار کمرشکن حکومت قاجاریه، همهساله تعدادی از ایرانیان به خارج مهاجرت میکردند، بخصوص در دو دهه پایانی عمر این حکومت، مهاجرت بیشتر شتاب گرفت، تودههای روستائی، دهقانان که هستی ازدستداده بودند و در فقر فلاکت سر میکردند، بناچار راهی کشورهای خارج بخصوص روسیه و ایالتهای همجوار قفقاز و شهرهای باکو، تفلیس، گنجه و …میشدند، مهاجرین عمدتاً افراد روستاها و شهرهای تبریز و استانهای شمالی بودند«. حضور تعداد زیادی از ایرانیان که بهصورت کسبه، تاج ر، و بطور عمده کارگر در شهرهای قفقاز در باکو مشغول کار بودند، ولذا با جریانات سیاسی روسیه و فعالیتهای سازمانهای سوسیال دمکرات روس در تماس بودند، امکان پایهگذاری حزب سوسیالدمکرات به وجود آمد، کارگران ایران، به فاصله برای دیدار خانوادههای خود با کوله باری از تجربه کار وزندگی و مقدار پولی که پسانداز کرده به ایران برمیگشتند، تا اینکه تبریز گام در راه مقاومت و انقلاب مشروطیت نهاد.
ارتباط با جریانات سیاسی و سازمانهای سوسیالدمکرات روس بود که، امکان پایهگذاری حزب سوسیالدمکرات در قفقاز به وجود آمد. گروه نویسندگان متشکل از سلطان و مجید افندیف و اسدالله جواداوغلی آخوندوف، عضو حزب سوسیالدمکرات روسیه، برخی دیگر مانند، عباس کاظمزاده و محمدامین رسولزاده روزنامه «همت» را انتشار دادند، به دلایل اختلاف فرهنگی با سوسیالدمکراتهای روس، همین عده در سال ۱۹۰۴ سازمان «همت» را بنیاد نهادند. این اولین سازمان، یا جریان سیاسی که ایرانیان در آن فعال بودند، و پایه بعدی سوسیالدمکرات ایران شد. حزب همت در مبارزه و کار تشکیلاتی توانست تعداد زیادی در میان کارگران شرکت نفت و درجاهای دیگری عضو پیدا کند، بخشی از این اعضا عمدتاً ایرانی بودند. در تداوم مبارزه سازمان همت”، حزب عدالت ایران “شکل گرفت. هسته اولیه حزب عدالت گروههای کوچکی از کارگرانی بودند که افراد شاخصی چون اسدالله غفارزاده، بهرام آقایوف و احمد امیروف رهبری آن را در بعضی تظاهرات و اعتراضها برعهده داشتند.
حزب عدالت، بخشی از مجاهدین فرقه اجتماعیون ـ عامیون است که بهعنوان نخستین حزب کمونیست ایران شناخته میشود. این حزب بهمنظور فعالیتهای سیاسی در میان کارگران و مهاجران ایرانی و سازماندهی اعضای باقیمانده حزب سوسیالدموکرات به وجود آمد «. هدف اولیه حزب، فعالیت سیاسی در میان کارگران ایرانی بود که از آذربایجان ایران برای کار به باکو مهاجرت کرده و در آنجا کار میکردند». حزب عدالت در سال ۱۲۹۹ با انتقال به ایران به حزب «کمونیست» تغییر نام داد. خواستههای بنیادین حزب عبارت بودند ا ز: مبارزه با امپریالیسم انگلیس و دولت، شاه و بزرگ مالکان و تقسیم زمینهای قابلکشت میان دهقانان بی زمین و کم زمین. سوسیالدمکراسی شعبههای ایالتی در شهرهای تهران، تبری ز، مشهد، اصفهان و رشت داشت، این شعبهها، شعبههای فرعی زیرمجموعه داشتند، و هر شعبه یک هیئت مخفی یا «فدائی» برای انجام دادن عملیات مسلحانه در اختیار داشت. بعد از شعبه تبریز قویترین کمیته تحت نام”کمیته ستا ر “در گیلان تشکیل شد، که اورجنیکیدزه و یپرم عضو مؤثر این کمیته بودند، حیدر عمواغلو چهره شناختهشده سوسیالدمکراسی ایران و عضو برجسته سوسیالدمکراسی بلشویک روسیه در همین کمیته و رهبری هیئت مخفی «فدائیان» و اغلب عملیاتهای رزمی مسلحانه بود، که گروههای رزمی ۱۵ و ۲۰ نفره مخفی برای انجام این امور سخت و مرگ را او علیه دشمنان مشروطه عهدهدار بودند. حیدر در سال ۱۲۸۲ سه سال پیش از وقوع انقلاب جهت ایجاد شبکه برقرسانی و چراغبرق مشهد به ایران آمد، مهندس برق بود، و بعد برای ادامه حرفهاش به تهران رفت، همزمان با مشروطهخواهی و جنبش مشروطیت بود، که در تهران با فعالیت پیگیر و زمینه بهتری که وجود داشت به شکلدهی سازمان سوسیالدمکراسی پرداخت. اما، این تبریز بود، که با مقاومت خود، محل نشو و نمای سوسیالدمکراسی در انقلاب مشروطیت بود، و از پرچم برافراشته، آزادی و انقلاب حراست میکرد. تبریز قلب تپنده انقلاب مشروطیت بود، و گروههای سوسیالدمکراسی پیشتاز و موتور محرکه انقلاب بودند.
امروز در میان اپوزوسیون؟ جریاناتی در میان طیف میانی مانند، بعضی جمهوری خواهان، بعضی جریانات مانند “اکثریت “سابق و حزب چپ بهدروغ خود را سوسیالدمکرات میدانند، که نه دمکرات هستند و نه سوسیالیست، بلکه جریانات سوسیال رفورمی است، و بورژوا رفرمیست هستند، بیشتر نگاهشان متوجه دستان بورژوازی است.
و اما، انترناسیونالیست گریگوری کنستانتینویچ اورژنیکییدزه معروف به سرگئو اورژنیکیدزه ۱۹۳۷(-۶۸۸۱) فعالیت سیاسی را از سال ۱۹۰۳ یعنی در ۱۷ سالگی بعد از فارغالتحصیلی از مدرسه پزشکی در تفلیس آغاز به کارکرد. بین سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۲ سه بار به خاطر فعالیت در حزب سوسیالدمکرات کارگری روسیه و فعالیتهای سیاسی ضد دولتی دستگیر، زندانی و تبعید گردید. سرگئو اورژنیکیدزه، نریمان نریمانف، جوگاشویلی، حیدر عمواغلو ازجمله رهبران برجسته جریان سوسیالدمکراسی در شرق و در قفقاز بودند و رابطه همنشینی رفیقانه و فعالیت مشترک در میان آنان وجود داشت. سهراب یزدانی در کتاب «مجاهدین مشروطه» تائید میکند که«: اورژنیکنیدزه بلشویک بود و مأموریتهای حزبی خطرناکی به وی سپرده میشد. او در نوامبر ۱۹۰۷ به دام پلیس تزاری افتاد و به سیبری تبعید شد. ازآنجا گریخت به باکو بازگشت و سرانجام به ایران آمد. جز سرشناسترین مبارزین قفقازی بود که به رشت آمده بودند. گ.اورجنیکیدزه که از همان زمان ۱۹۰۹ یکی از اعضای حزب بلشویکها و از همزمان و شاگردان نزدیک لنین و از فعالان کمکرسانی به انقلابیون ایران بود، بنا به رهنمود تشکیلات بلشویک قفقاز به گیلان میآید و حیدرعمواغلو با او دیدار و ملاقات میکند و بعد از شرکت در مبارزه انقلابیون علیه ارتجاعیون با دسته خودش در فتح تهران شرکت میکند. در وقایعی که بعداً به دنبال میآید و عبدالله بهبهانی ترور میشود، حیدرعمواغلو بهعنوان عامل یا شریک در ترور دستگیر میشود، سرگو اورجنیکیدزه اسباب فراهم کردن فرار حیدر از زندان را فراهم میکند.. اورژنیکیدزه، پزشکیار بود و در دسته میرزا کریمخان میجنگید. در سال ۱۹۱۶ برای بار دوم بعد از شش سال فاصله از ۱۹۱۰ به ایران آمد، در زمانی که بهمثابه یک سوسیالدمکرات انقلابی حرفهای در مبارزه و در نبرد طبقاتی پیشاپیش یکی از واحدهای رزمی در کنار بخش رادیکال و پیشرو جنبش فعالیت میکرد، و با آنان که تعلقات بورژوائی داشتند و وابسته به جریان و گرایشات بورژوائی بودند، مانند هنچاکها، داشناکها ومنشویکها و خطهای منحرف دیگر پیگیر مبارزه سیاسی بود. اورجنیکیدزه در بندر انزلی زندگی و فعالیت مخفی داشته گفتهشده است، که درهمان زمان ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۰ ترجمه مانیفست کمونیست به زبان فارسی زیر نظر او شروع میشود که به عللی که بر ما معلوم نیست ناتمام میماند. اورجنیکیدزه جز سرشناسترین مبارزین قفقازی بود که به رشت آمده بودند.
در همین زمان بود که گزارشاتی از جنبش انقلابی ایران تهیه میکرد و در روزنامه سوسیالدمکرات گرجی بهنام «اسخیوی» انتشار میداد و امضای «سرگو گرجی» در پای آنان. درزمان تشکیل ششمین کنفرانس سراسری حزب سوسیالدمکرات کارگری روسیه، در بین کارگران و انقلابیون اعزام به روسیه، انقلابی نستوه چون اورجنیکیدزه همراه بود، در همین کنفرانس گزارشی از اوضاع ایران و دخالت امپریالیستهای روس انگلیس به لنین داده شد، که معروف به گزارش تریا) مگلادزه (داده شد که حاوی آگاهیهای اورجنیکدزه و دیگر انقلابیون قفقازی روسیه در ایران بود. سرگئو، از اعضای جناح انقلابی سوسیالدمکرات روس و بلشویکها در اردوی شمال و قفقازیها بود که میکوشید دامنه آگاهی سیاسی اجتماعی در منطقه را گسترش بدهد، بنا به گزارشی اورجنیکیدزه در رشت «کلوپ بینالمللی» دایر کرد که در آن جلسههای سخنرانی و آموزشی سیاسی بر گذار میکرد، و پلیس روس که در ایران دارای قدرت بود در تلاش برای دستگیری او بود.
اما، اورجنیکیدزه با هوشیاری انقلابی پیگیر مبارزه بود، و تا پیروزی انقلاب به فعالیت مخفی خود ادامه داد.
مرتبه سومی نیز هست که اورجنیکیدزه به ایران آمد، اما متفاوت با دو دوره پیشین، این بار ۱۹۲۰ بهمثابه یک انقلابی پیروز، یک ژنرال، و کمیسر نظامی ارتش سرخ یازدهم شوروی که در رهبری جنگ علیه نیروی دنیکن ضدانقلابی با متواری کردن آنان وارد ایران شد. همین پیروزی سبب بالا گرفتن بیشتر نام اورجینکیدزه شد، که شهر ولادی قفقاز را به افتخارش به اورجنیکیدزه تغییر نام دادند. بعد از وارد شدن نیروهای ارتش سرخ در شمال ایران، میان ارتش سرخ و نیروهای انگلیسی مذاکراتی انجام گرفت که نمایندگان شوروی اورجنیکیدزه و راسکو لنیکف بودند، به دنبال آن نیروهای شوروی وارد مذاکره با نیروهای میرزا کوچک خان میشوند، که از قبل و پیش از پیروزی بلشویکها در روسیه یک رابطه دوستی و الفتی بین کوچک خان و اورجنیکیدزه وجود داشت. هردو نفر در قالب نیروهای رزمی سوسیالدمکرات در اردوی شمال و حمله به تهران همرزم بودند.
در همین مذاکرات است، که اورجنیکیدزه رو به رفقا و همراهان خود با اشاره به میرزا میگوید من این شخص را میشناسم، در آنچه میگوید صادق است و درست میگوید. در جنگهای داخلی بعد از انقلاب ۱۹۱۷ در شرق روسیه در جمهوریهای آسیائی فرماندهی نیروهای نظامی و رهبری ارتش یازدهم سرخ به عهده اورجنیکیدزه بود. که در تعقیب نیروهای ضد شوروی نیروهای نظامی ضدانقلاب که از طرف انگلستان حمایت میشدند، در آزادی گرجستان و پاک کردن این منطقه از
ضدانقلاب است، که اورجنیکیدزه در تلگرافی به مسکو مینویسد «: پرچم سرخ رژیم شوروی در تفلیس در اهتزازاست، پاینده باد گرجستان شوروی» در گرجستان و در ارمنستان در جنگ با ضدانقلاب است، که لنین مرتب گزارشاتی از پیش روی نیروهای شوروی در تعقیب، و پیروزی بر ضدانقلاب دریافت میکند، و در مقابل نامههایی حاوی رهنمود و ابراز امتنان به اورجنیکیدزه فرمانده ارتش یازدهم شوروی در شرق مینویسد.
اورجنیکیدزه، بعد از پیروزی انقلاب اکتبر و انقلاب بلشویکی، در ردیف اولین کمیسرهای خلق، در شورای کمیسار یا انتخاب شد، و همچنین کمیسارهای خلق در صنعت سنگین، و کمیساری خلق برای بازرسی کارگران و دهقانان، رئیس شورای عالی اقتصاد ملی، عضویت چند نوبت در پلیت بوروی حزب کمونیست شوروی را به عهده داشت.
سرانجام باوجوداینکه از نزدیکان استالین بود ولی او هم ظاهراً از تصفیههای استالین در امان نماند. در فوریه سال ۱۹۳۷ روزنامه پراودا اعلام کرد که رفیق آر ژُنیکیدزه به علت سکته قلبی درگذشته است. اما در حقیقت مرگ او بعلت خودکشی با شلیک گلوله به قلب بوده است. موضوع خودکشی وی را برای اولین بار در سال ۱۹۵۶ نیکی تا خروشچف در گزارش محرمانه خود ذکر کرده است. در بیست و دومین کنگره حزب کمونیست شوروی، خروشچف از وی تجلیل به عمل آورد و او را همکار لنین، بلشویکی قدیمی و یکی از پایهگذاران حزب کمونیست نامید.
هسته کارگری حمید اشرف-فعالان کارگری جنوب.
دهم مردادماه یک هزار چهارصد و دو
منابع مورد استفاده کتابهای دوگانه کسروی در مورد انقلاب مشروطیت، کتاب مجاهدان مشروطیت، سهراب یزدانی، و برخی اطلاعات گرفته شده از منابع پراکنده وویکی پدیا
نظرات شما