در سالروز خیزش انقلابی شهریور ۱۴۰۱ که با خاکسپاری ژینا در سقز آغاز شد، جمهوری اسلامی با بسیج تمامی نیروهای سرکوب خود، حکومت نظامی اعلام نشدهای را در سراسر کشور برقرار کرد. اما بهرغم تلاش رژیم برای خاموش کردن صدای ستمدیدگان برای رهایی از نظم جابرانهی حاکم، در اقصا نقاط کشور جوانان با حضور چشمگیر دختران جوان و با همراهی گروههای دیگری از مردم فریاد “آزادی، آزادی، آزادی” سر دادند.
در این روز اعتصاب سراسری شهرهای کردنشین از آذربایجان غربی تا کردستان و کرمانشاه و ایلام را فرا گرفت. گزارشهائی نیز از برخی شهرها و نقاط کشور در همراهی با کردستان اعتصاب شکل انتشار یافته است. با فرارسیدن شب بر سیل مردم معترض افزوده شد و جوانان با روشن کردن آتش و سر دادن شعار، اوباشان رژیم را در محلات و مناطق گوناگون به مبارزه طلبیدند. در برخی نقاط از جمله کرمانشاه مزدوران رژیم به روی مردم آتش گشودند. در سقز نیز یکی از جوانان شهر به نام فردین جعفری، با شلیک گلوله مزدوران رژیم از ناحیه سر مجروح شد. تعداد بازداشتیهای روزهای اخیر به صدها نفر میرسد.
جمهوری اسلامی با بسیج تمامی اوباشاناش همراه با ادوات جنگی نشان داد که تا چه حد از اتحاد و مبارزه مردم ایران وحشت دارد. مردم ستمدیدهی ایران نیز بار دیگر نشان دادند که حاضر نیستند نظم موجود را تحمل کنند و در این راه نه زندان و شکنجه مانع آنها خواهد بود و نه لشکرکشی خیابانی و گلولههای اوباشان رژیم.
موج بزرگ جنبش انقلابی که از ۲۵ شهریور سال گذشته با شعار “زن، زندگی، آزادی” میلیونها انسان ستمدیده و مبارز را گردهمآورد و کابوس بزرگ رژیم فاشیستی حاکم بر ایران شد، در خلاء شکل نگرفت. این موج بزرگ ریشه در واقعیتها و شرایط انقلابی حاکم بر جامعه داشت که از دیماه ۹۶ شکل گرفته بود.
ایران یک انقلاب شکست خورده و دههی خونبار ۶۰ را پشت سر گذاشته بود، جنگ ارتجاعی دولتهای ایران و عراق نیز با صدها هزار کشته به پایان رسید. جمهوری اسلامی بهعنوان یک دولت سرمایهداری با اتخاذ سیاستهای نئولیبرالی در عرصهی اقتصادی بویژه از دوران ریاستجمهوری رفسنجانی و بهرهگیری نوکسیهگان از رانتهای دولتی، از یک سو فقر را گسترش داد و از سوی دیگر شرایط را برای بسط و شکلگیری سرمایهداران و “اربابان” جدید بوجود آورد. البته این موج از همان زمان جنگ شکل گرفته بود اما با پایان جنگ این روند شدت یافت.
در حالیکه خاطرات انقلاب ۵۷ در حافظهی تاریخی نسل حاضر در عرصه کار و تلاش هنوز موج میزد، جمهوری اسلامی گام به گام در مسیر خلاف خواستهای تودهها از انقلاب ۵۷ پیش میرفت. جدا از اعتراضات و اعتصابات کارگری، در دههی هفتاد شاهد اعتراضات متعدد تودهای هستیم که اعتراضات تودهای در مشهد، اسلامشهر، قزوین، اراک، شیراز، ارومیه، زنجان، مبارکه، نجفآباد و زاهدان از برجستهترین آنها بودند. سال ۱۳۷۱ دستور علی جنتی استاندار وقت خراسان و یورش نیروهای رژیم برای تخریب خانههای حاشیهنشینان در کوی طلاب مشهد، منجر به درگیری بین مردم و نیروهای نظامی شد که در پی کشته شدن دو دانشآموز درگیریها به شدت اوج گرفت و دهها هزار نفر به خیابانها ریخته و برخی از موسسات دولتی از جمله ساختمان شهرداری، کلانتری ۳ و ۴ و موسسات اقتصادی وابسته به آستان قدس را به آتش کشیدند. در جریان این درگیریها تعداد نامعلومی کشته شدند. رئیسی دادستان وقت تهران با ماموریت ویژه عازم مشهد شد و برای ۴ تن از بازداشتشدگان جواد گنجخانلو، غلامحسین پورشیرزاد، علی صادقی و حمید جاوید حکم اعدام صادر کرد که به فوریت نیز به اجرا درآمد. خامنهای نیز به مانند امروز معترضان را “مشتی اوباش و چاقوکش و پسمانده استکبار” نامید. در اراک نیز حمله مزدوران برای تخریب خانههای حاشیهنشینان به شورش محرومان انجامید که باز سرکوب شد. سال ۷۲ در قزوین مزدوران رژیم به اعتراف سعید حجاریان با کاتیوشا و آرپیجی به مردم حمله کردند.
یکی از بزرگترین شورشهای محرومان در آن سالها در سال ۷۴ در اسلامشهر رخ داد که افزایش کرایهها و اعتصاب رانندگان مینیبوس، منجر به شعلهور شدن خشم مردم اسلامشهر در اعتراض به فقر و کمبود آب شد که ۴ روز به طول انجامید. گفته میشود ۵۰ نفر در جریان این اعتراضات توسط مزدوران رژیم به قتل رسیدند.
اگرچه تمامی اعتراضات خونبار تودهها در دههی ۷۰ سرکوب شد و اگرچه این اعتراضات جدا از هم بودند و به صورت تک انفجار در سپهر سیاسی جامعه رخ دادند، اما بر نارضایتی تودهها مدام افزوده میشد. در سال ۷۶ جریان موسوم به “اصلاحطلبان” در نبود احزاب چپ و کمونیست، سوار بر موج نارضایتی تودهها وارد میدان شد تا بر تشدید نارضایتی تودهها و وارد شدن آنها به عمل انقلابی مهار بزند. اما این حیله نیز نتوانست از شدت نارضایتی تودهها کم کند، اگرچه سالها مردم را به بازی انتخاب بین بد و بدتر و امید واهی به بهتر شدن شرایط کشاند. در همان زمان ریاستجمهوری خاتمی بود که حمله به دانشگاه تهران، منجر به تسخیر خیابانها در تهران توسط مردم ناراضی در حمایت از دانشجویان در سال ۷۸ شد که تا چند روز ادامه یافت.
اعتراضات کارگری و دیگر گروههای اجتماعی همچون معلمان نیز آغاز شد. اولین اعتراضات معلمان بهطور جدی از سال ۸۰ آغاز شد و در جریان راهپیمایی اعتراضی معلمان به سمت خیابان پاستور و دفتر ریاستجمهوری که با حضور گسترده معلمان برگزار شده بود، مزدوران رژیم به معلمان حمله کردند که اخباری از کشته شدن یک نفر نیز منتشر گردید.
حمله به تجمع کارگران مس خاتونآباد در ۳ بهمن ۸۲ توسط یگان ویژه نیروی انتظامی از زمین و هوا با استفاده از هلیکوپتر، به کشته شدن ۴ کارگر به نامهای ریاحی، جاویدی، مهدوی، مومنی و یک دانش آموز به نام پورامینی و زخمی شدن متجاوز از ۳۰۰ نفر منجر شد.
سال ۸۴، جمهوری اسلامی با روی کار آوردن احمدینژاد و طرح شعارهایی برای رفع محرومیت، برگ دیگری برای فریب تودهها رو کرد که آن نیز کارساز نشد. در این مقطع نیز باز جدا از اعتراضات کارگری و دانشجویی و معلمان، در تیرماه ۸۶ و در پی افزایش بهای بنزین و سهمیهبندی آن، در برخی از شهرها از جمله تهران مردم به خیابانها آمده و بانکها و ساختمانهای دولتی را مورد حمله قرار دادند.
بحرانهایی که سرتاپای جامعه را فراگرفته بود همراه با گسترش نارضایتی، صدالبته در میان طبقه حاکم نیز بازتاب یافت و تضاد در درون طبقه حاکم نیز شدت یافت، هر کدام از بخشهای طبقه حاکم راهکارهای خود را برای حفظ مناسبات حاکم داشتند. اوجگیری این تضادها در جریان “انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸” منجر به اعتراضات گستردهی تودهای شد. میلیونها نفر در تهران دست به راهپیمایی زدند، اما نبود یک رهبری انقلابی و توهمی که هنوز به جریان موسوم به اصلاحطلبان به رهبری موسوی و کروبی وجود داشت، باعث شد تا جامعه به سمت یک بحران انقلابی نرود و اعتراضات در حد یک بحران سیاسی در چارچوب نظم حاکم باقی بماند.
تنها با خیزش انقلابی دیماه ۹۶ است که جامعه از بند توهمات “اصلاحطلبی” رهایی یافته و اتوریته سیاسی طبقه حاکم با بازی انتخاب بین بد و بدتر درهم میشکند. از این جا به بعد حکومت با از دست دادن اتوریته سیاسی خود، برای ادامه بقا تنها میتوانست به بازوی سرکوب خود تکیه کند.
یکی از ویژگیهای مهم موج انقلابی دیماه ۹۶، فراگیر بودن آن بود که حداقل در ۷۰ شهر تودههای زحمتکش مردم به نبرد علیه حاکمان جبار برخاستند. این موج انقلابی با کشته شدن حداقل ۳۰ نفر، زخمی شدن صدها نفر و دستگیری حداقل ۴ هزار نفر پس از حدود ده روز فروکش کرد. از همین رو موج انقلابی دیماه ۹۶ با اعتراضات تودههای ستمدیده در دههی ۷۰ متفاوت و غیرقابل مقایسه بود.
اگرچه خیزش انقلابی دیماه ۹۶ با ریختن خون جوانان معترض سرکوب شد، اما از اسفند سال ۹۶ شاهد اوجگیری مجدد اعتراضات تودهای از جمله کارگران هستیم. مرداد ۹۷ بار دیگر با شعارهایی که خواستهای تهیدستان جامعه را انعکاس میداد، اعتراضاتی که از اصفهان آغاز شده بود، به سرعت فراگیر شد و دهها شهر را دربرگرفت. در جریان این موج نیز چند تن کشته و تعداد زیادی دستگیر شدند.
اما سال ۹۷ جدا از تابستان داغاش، شاهد اوجگیری جنبش کارگری و تاثیر آن بر دیگر جنبشهای اعتراضی از جمله دانشجویی و معلمان بود. کارگران هفتتپه و فولاد نقش برجستهای در این اوجگیری داشتند و شعار “نان، کار، آزادی، اداره شورایی” که در هفتتپه سر داده شد به سرعت به درون جامعه رفت و بویژه در دانشگاهها و کردستان از این شعار استقبال شد. دانشجویان با توجه به نقش و موقعیتی که در درون جامعه دارند، توانستند این شعار را تا حدودی در میان تودهها تکثیر کنند. جنبش اعتراضی معلمان نیز در این سال اوج تازهای گرفت که اولین اعتصاب سراسری آن در اردیبهشت ماه کلید خورد.
پیش از قیام آبان ۹۸، اعتراضات کارگری، معلمان، بازنشستگان و اعتراضات شهری همچنان ادامه داشت تا اینکه گران شدن بنزین منجر به شعلهورشدن آتش خشم تودهها در سرتاسر ایران گردید. بیش از ۱۰۰ شهر و ۲۲ استان درگیر اعتراضات شدند. به اعتراف مجتبی ذولنور رئیس وقت کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در ۱۴۷ نقطه تهران و بیش از ۷۰۰ نقطه در سراسر کشور درگیری وجود داشت. قیامی که میلیونها انسان ستمدیده را به خیابانها کشانده بود. به پا خاستگان بسیاری از مراکز ستم و سرکوب، نهادهای مذهبی و نمادهای اقتصادی مناسبات حاکم را به آتش کشیدند. اگرچه قیام آبان ۹۸ نیز با کشتن صدها تن (و براساس برخی اخبار ۱۵۰۰ نفر) و زخمی و دستگیری هزاران نفر سرکوب شد، اما تنها چند روز بعدتر یعنی در ۱۶ آذر، دانشجویان روزی فراموشنشدنی در تاریخ جنبش دانشجویی رقم زدند. در دیماه نیز اعتراضات به سرنگونی عمدی هواپیمای اوکراینی بار دیگر شعلهور شد. بر بستر چنین شرایطی بود که همهگیری کرونا مانند جنگ ایران و عراق به کمک حاکمیت آمد.
همهگیری کرونا اگرچه از شتاب روبهرشد اعتراضات تودهای کاست، اما هرگز آن را متوقف نکرد. ۳۵۰۰ کارگر معادن ذغالسنگ زرند، کوهبنان و راور در اول اردیبهشت متحدانه دست به اعتصاب و راهپیمایی زدند و در ادامه خانوادههای کارگران نیز به حمایت از کارگران به خیابان آمدند. در کنار اعتصابات کارگری، در این سال بویژه شاهد اعتراضات مداوم و هفتگی بازنشستگان تامین اجتماعی و دیگر صندوقهای بازنشستگی به رغم همهگیری کرونا بودیم.
با پایان یافتن همهگیری کرونا و بازگشایی مدارس در مهر ۱۴۰۰، بار دیگر جنبشهای اعتراضی مسیر رشد تصاعدی خود را آغاز کردند. معلمان یکی از گروههای اجتماعی بودند که در این دوره نمایشهای اعتراضی فوقالعادهای برگزار کردند که تا پیش از آن سابقه نداشت. اعتراضات معلمان به ۲۰۰ شهر کشیده شد. یکی از ابتکارات برجسته معلمان در این دوره برگزاری تجمع اعتراضی به مناسبت روز معلم یک روز زودتر یعنی در اول ماه مه ۱۱ اردیبهشت، روز جهانی کارگر بود. رژیم برای مقابله با رشد تصاعدی نارضایتی و اعتراضات اقشار گوناگون جامعه، به سرکوب جامعه شدت بخشید. دستگیری گستردهی فعالین جنبش معلمان و جنبش کارگری و پروندهسازی علیه آنان یکی از اقدامات رژیم بود. رژیم همچنین برای ایجاد جو امنیتی در جامعه و ایجاد رعب به بهانه “مقابله با بدحجابی” گشتهای ارشاد را در خیابانها مستقر ساخت و نمایشهای تلویزیونی همچون “اعترافات اجباری” سپیده رشنو را به راه انداخت . بحران اما عمیقتر و رژیم نیز ناتوانتر از آن بود که بتواند با این روشها آتش خشم تودهها را با سرکوب خاموش کند.
قتل ژینا در بازداشتگاه گشت ارشاد، جرقهای بود که به شعلهورشدن آتشی بزرگ از خشمتودهها منجر گردید. بدون تردید موج بزرگ جنبش انقلابی که با شعار “زن، زندگی، آزادی” جهانی شد، از بسیاری جهات بزرگترین موج انقلابی سالهای اخیر بود که جامعه را تا آستانه انقلاب پیش برد، اما نتوانست به انقلاب منجر شود. این موج به رغم ویژگیهای ممتاز آن، همچنان از ضعفهایی رنج میبرد که در موجهای انقلابی قبلی از دیماه ۹۶ تاکنون در صف انقلاب وجود داشت.
اما دستاوردهای آن چه بود؟
یکی از ویژگیهای موج اخیر این بود که هرگز به مفهوم کامل کلمه خاموش نشد، دراعماق جامعه جاری شد و زنده ماند. اگرچه اوج این جنبش روزهای ۴ آبان (چهلمین روز قتل ژینا) و ۱۲ آبان (چهلمین روز قتل حدیث) بود و از آذرماه از شدت اعتراضات خیابانی کاسته شد، اما بعد از گذشت یکسال میبینیم که همچنان در سالگرد قتل ژینا جامعه در تلاطم است و برای تودهها نام ژینا با آزادی و رهائی از ظلم و ستم گره خورده است.
یکی از ویژگیها دیگر این جنبش، نقش بیمانند زنان در آن بود که در تاریخ معاصر بینظیر است و این را میتوان در جهانی شدن شعار “زن، زندگی، آزادی” دید. زنان، بویژه دختران جوان پیشتاز این جنبش بودند، همچنان که در موجهای انقلابی گذشته نقش بیمانندی ایفا کرده بودند و همچنان که در سالهای اخیر در جنبشهای اعتراضی از جنبشهای دانشجویی گرفته تا معلمان و بازنشستگان و غیره نقش بسیار موثری داشتند.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم، ضرباتی بود که این موج به مذهب شیعه و نمادهای آن زد. از سوزاندن روسریها تا عمامه پرانی و آتش زدن مراکز دینی و بنرهای خامنهای و امثال آن. زنان و دختران شجاع و دلیر در تمام این مدت با عدم تمکین به حجاب اجباری یکی از دستاوردها و نمادهای جنبش را همچنان زنده نگاه داشتهاند. مقاومت زنان در برابر تحمیل حجاب اجباری در حدیست که بعد از یکسال رژیم همچنان ناتوان از مقابله با آن است.
اما این موج بزرگ انقلابی سه ضعف عمده نیز داشت که باعث شد در آستانه انقلاب متوقف گشته و موقتا فروکش کند.
یکی از آنها محدودیتها در شعارهای آن بود. اهمیت شعار در شرایط انقلابی قدرت بسیجکنندگی آن است. شعار “زن، زندگی، آزادی” اگرچه توانست به عنوان شعاری محوری و نماد جنبش، میلیونها انسان را به خیابان بکشاند؛ اما در عین حال نبود و یا کم رنگ بودن شعارهایی که بتواند تودههای رنج و کار را به خیابان بکشاند باعث شد تا ارتباطی که باید بین گروههای گوناگون جامعه برقرار شود و برای پیروزی در انقلاب لازم و ضروری هستند برقرار نشود.
دیگر محدودیت شعارها این بود که شعارها عموما سلبی بودند. این مهم است که بدانیم و تبلیغ و ترویج کنیم که با سرنگونی جمهوری اسلامی، چه نوع حکومتی باید جایگزین آن شود. شعارهایی مانند مرگ بر خامنهای و یا مرگ بر جمهوری اسلامی شعارهایی هستند که نشان میدهند مردم چه نمیخواهند و در این جا چه میخواهند گُم بود. برای همین مهم است که شعارهایی هم چون “کار، نان، آزادی، حکومت شورایی” و یا آن چه که در جامعه تا حدودی جاری شده یعنی”نان، کار، آزادی، اداره شورایی” و مانند آن در جامعه تکثیر شوند. شعارهایی که کارگران و دیگر محرومان جامعه را مستقیما مورد خطاب قرار دهند.
یکی دیگر از ضعفهای جنبش نداشتن رهبری است. نگاهی به مبارزات سال گذشته اهمیت وجود رهبری را کاملا نشان میدهد. وقتی خیزش بیباکانه و بینظیر مردم بویژه زنان و جوانان در خیابانها جاری بود، رژیم با بسیج نیروهای سرکوب خود به مقابله با خیابان آمد. اگر جنبش دارای رهبری بود، رهبری میتوانست با اتخاذ اشکال متنوع تاکتیکی، مانور نظامی رژیم را خنثا کند، مثلا با اعلام اعتصاب. اما نبود رهبری باعث شد حتا اعتصابهای پراکنده بدون نتیجه دلخواه یا پایان یابند و یا سرکوب شوند.
از همینجا به ضعف دیگر جنبش میرسیم و آن محدود بودن اشکال مبارزاتی است. اگرچه موج بزرگ جنبش انقلابی در شهریور سال گذشته از نظر اشکال اعتراضی نسبت به موجهای گذشته جلوتر بود، اما همچنان خیابان عرصه اصلی مبارزه بود. جایی که هم ضربهپذیری بالا است، هم نتوانست تودهها را به صورت میلیونی به خیابانها بکشاند و هم نمیتوانست تا ابد این روش ادامه پیدا کند. برای تداوم اعتراضات خیابانی و کشاندن میلیونها انسان میبایست تودهها از سلاح دیگری یعنی سلاح اعتصاب استفاده کنند. اعتصاب عمومی سیاسی هم میلیونها انسان را در عمل به عرصه مبارزه میکشاند و هم رژیم را فلج و ناامیدی در صفوف رژیم را تشدید میکند. بدین ترتیب اعتصاب عمومی سیاسی شرایط را برای وارد آوردن ضربه نهایی به رژیم با قیام مسلحانه تودهای نیز فراهم میسازد.
اما سوال این است که در صورت نبود رهبری، چگونه میتواند اعتصاب عمومی سیاسی شکل بگیرد؟ واقعیت این است که اعتصاب عمومی سیاسی که در سال ۵۷ بهوقوع پیوست، فرمانی از بالا نبود. اعتصاب سراسری سال ۵۷ اقدام عمل تودهای و از پایین بود. بخشهای پیشروتر اعتصاب را آغاز کردند و اعتصاب فراگیر شد. بویژه اعتصاب سیاسی کارگران نفت بود که تاثیر بسزایی در فلج کردن رژیم و ناامیدی به بقای رژیم را دامن زد. در شرایط کنونی نیز این امکان وجود دارد. اعتصاب در یک بخش میتواند به بخشهای دیگر تسری یابد و اینگونه اعتصاب سراسری شکل بگیرد. در اعتراضات سال گذشته دانشجویان دست به اعتصاب سراسری زدند و حدود ۱۴۰ دانشگاه به اعتصاب پیوستند. اعتصاب به برخی از مدارس نیز گسترش یافت. اما متاسفانه در همان حد ماند و محدود جرقههای اعتصاب در میان کارگران همچون کارگران پروژهای نیز فراگیر نشد و به شدت از سوی رژیم سرکوب شد.
امروز اما شرایط نسبت به سال گذشته متفاوت است و ایدهی ضرورت اعتصاب سراسری تاحدودی فراگیر شده است. در اینجاست که وظیفهی سنگینی بر دوش ما و دیگر نیروهای چپ و کمونیست و بویژه بخش پیشرو جامعه از جمله بخش پیشرو طبقه کارگر و نیز دانشجویان و معلمان قرار میگیرد تا با تمام نیرو شرایط را برای اعتصاب عمومی سیاسی فراهم کنیم و از تمامی ابزار برای بیان ضرورت و تبلیغ و ترویج آن و چگونگی امکان شکلگیری آن، استفاده کنیم.
بدیهیست که در صورت وقوع اعتصاب عمومی سیاسی، شرایط برای طبقه کارگر نیز مهیا میشود تا بتواند نقش تاریخی خود را در انقلاب تودههای تحت ستم جامعه ایفا کند. این نقش بویژه به دلیل کمیت و نقشیست که طبقه کارگر در تولید اجتماعی دارد. اعتصاب عمومی سیاسی همچنین منجر به همبستگی تودهها و شکلگیری رهبری از درون اعتصاب، با تشکیل کمیتههای اعتصاب و در نهایت کمیتهی هماهنگی اعتصاب خواهد شد که میتواند رهبری جنبش را در دست بگیرد و بر این ضعف مهم جنبش نیز فائق آید. جمهوری اسلامی را میتوان و باید سرنگون کرد.
نظرات شما