شکست سیاستهای جمهوری اسلامی در زمینه تحمیل دین و خرافه به جامعه بویژه به نسل جوان و تعمیق شکاف میان حاکمیت و توده های مردم، رژیم ارتجاعی را به اقداماتی وا میدارد که بیش از هر چیز نمایانگر استیصال و ناتوانیاش در حل و یا حداقل تخفیف موقت بحرانهاست. هراقدام حکومت در هر عرصهای به معضلی جدید تبدیل می شود و حکومتی که در چنبره تضادهای متعدد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گرفتاراست، همچون غریقی در گرداب تقلا میکند و برای نجات خود دست و پا میزند.
یکی از این عرصهها، آموزش و پرورش است که طی بیش از چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی دیگر در آن نه از آموزش به معنای واقعی کلمه خبری هست و نه از پرورش. بحران ساختاری در نظام آموزشی، افت تحصیلی، کمبود کلاسهای درس و معلم، هزینههای کمرشکن تحصیلی و رواج خرافه به جای علم، حال و آینده ۱۶ میلیون دانش آموز و حدود یک میلیون معلم را تیره و تار کرده است. طبیعتا جمهوری اسلامی که بنا به ماهیت ارتجاعیاش، خود عامل و زاینده این بحران است قادر نیست، راه حلی ولو موقت و محدود ارائه دهد. راه حل جمهوری اسلامی در پاسخ به این وضعیت فلاکتبار آموزشی، استخدام و اعزام طلاب و لشگری از مروجین دین و خرافه به مدارس است.
اخیرا مقامات حکومتی و نهادهای حوزوی خبر دادند که ۲۵ هزار طلبه از سوی آموزش و پرورش استخدام و به مدارس اعزام شده اند. رضامراد صحرائی وزیر آموزش و پرورش در مصاحبهای پیرامون کمبود نیروی آموزشی در مدارس آمار دقیق تری ارائه داد. او به استخدام ۷۰ هزار معلم اشاره کرد و گفت در میان این ۷۰ هزار تن، ۲۵ هزار طلبه، ۱۳۰۰ نفر مربی قرآن و ۵۸۰۰ تن نیروی جهادی هستند. این طلاب و نیروهای حوزوی در قالب طرحی موسوم به «طرح امین» به مدارس فرستاده میشوند تا بزعم جمهوری اسلامی، هم مشکل کمبود معلم برطرف گردد و هم «ارزش ها و سبک زندگی اسلامی» تبلیغ و ترویج شود.
قطعا این «راه حل» کمدی-تراژیک، خود به بحران های دیگری تبدیل خواهد شد. حضور ارتش مفتخوران معمم در مدارس- یکی از کانون های اصلی اعتراضات متهورانه سال گذشته دختران نوجوان علیه جمهوری اسلامی و اعوان و انصار آنها- قادر به مهار جو و روحیه اعتراضی دانشآموزان نخواهد بود. از قضا این طلابند که در جمع دانش آموزانی که یک سال پیش در چنین روزهایی هم روسری خود را به آتش میکشیدند و هم در خیابانها «عمامه پرانی» میکردند، معذب خواهند بود. ممکن است این طلاب به عنوان چشم و گوش حکومت و به قصد شناسائی معلمین و دانش آموزان معترض وارد عمل شوند، اما پتانسیل اعتراضی موجود در مدارس و شکاف فرهنگی این نسل با عوامل رنگارنگ حکومتی، این نقشه ها را بی اثر خواهد کرد . به ویژه این که طی سالهای گذشته، همراهی و همبستگی خانواده های دانش آموزان با فرزندانشان و معلمان علیه تهدید و ارعاب در مدارس، روز به روز گسترش یافته و بلوک متحدتری ازدانش آموزان و اولیای آن ها در مقابل سیستم آموزشی مبتنی بر خرافه شکل گرفته است. اگر زمانی اکثر اولیا برای داشتن نمره انضباط و معدل بالاتر، فرزندان خود را مجبور می کردند مصلحتا به اراجیف توجه کنند، اما امروز ورق برگشته است. امروز دانش آموزان و خانواده هایشان در مقابل تعرض عوامل جهل و سرکوب میایستند. خانواده ها علیه حملات شیمیائی در مدارس شعارهای ضد حکومتی سر می دهند و اعتراض می کنند.
احسان هوشمند، جامعه شناس در مورد نزدیکی آرمانها و سبک زندگی دانش آموزان و خانواده هایشان چنین میگوید: «دانش آموزان با سبک های مختلف زندگی میکنند و مردم سعی میکنند فرزندانشان در فضائی متفاوت از فضای مدارس دولتی تحصیل کنند».
این طرح البته برای معلمان نیز تبعاتی در بر خواهد داشت. بودجه ای که باید به استخدام کادر آموزشی و فرهنگیان اختصاص داده شود، از این پس آشکارا به حلق طلاب استخدامی ریخته خواهد شد. حضور همزمان معلم و معمم در مدارس تنشهای دیگری نیز به دنبال خواهد داشت. معلمی که کارش تدریس علم است قطعا با طلبهای که کارش اشاعه خرافه و جهل است، آبش در یک جوی نخواهد رفت.
تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی بیشترین ضربات و صدمات را از وجود یک حکومت سرمایه داری ارتجاعی و مذهبی متحمل شدهاند. دروس مذهبی گرچه با زور به محتوی آموزشی افزوده و تحمیل شدهاند، اما امروز شاهد عدم علاقه دانش آموزان به این دروس هستیم. سقوط نظام آموزشی، افت کیفیت تحصیلی از دیگر تبعات بحران در سیستم آموزشی است. روزنامه اعتماد در گزارشی در مورد افت کیفیت تحصیلی چنین مینویسد: نیمی از دانشآموزان معدل زیر ۱۰ دارند. کاهش معدل نتیجه کاهش نمرات دانشآموزان در دروس تعلیمات دین، قرآن و عربی است. از سوی دیگر رئیس سازمان نهضت سواد آموزی تعداد «بی سوادان مطلق» در کشور را ۷ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر در گروه سنی ۶ سال به بالا اعلام کرده است. آمار متفاوتی از ترک تحصیل دانش آموزان منتشر شده است. مرکز آمار جمهوری اسلامی، دست کم به ۵۵۶ هزار مورد ترک تحصیل اشاره می کند که ریشه در فقر و تنگدستی دارند. علی اصغر فانی وزیر پیشین آموزش و پرورش آمار ترک تحصیل کنندگان را ۹۳۰ هزار تن اعلام کرد. علت ترک تحصیل عمدتا ناشی از فقر است. مرکز آمار علاوه بر فقر به کاهش دسترسی کودکان به امکانات آموزشی، همه گیری کرونا و محرومیت از تحصیل نیز اشاره می کند. یکی دیگر از معضلات لاینحل در آموزش و پرورش کمبود معلم است. به گفته رحیم عابدی معاون پیشین وزیر آموزش و پرورش با کمبود ۲۰۰ هزار معلم در سطح کشور روبرو هستیم. این معضل در مناطق محروم بمراتب وخیم تر است. بطور مثال مدارس در خاش در سه ماه اول سال تحصیلی فاقد معلم بودند و حق الزحمه معلمان این مدارس ماهها پرداخت نشده است. معلمان شاغل در آموزش و پرورش علاوه بر حقوق نازل و فشار کار، با تهدید و ارعاب و خطر دستگیری و زندان نیز مواجهند. هم اکنون ده ها فعال فرهنگی در زندان های جمهوری اسلامی به سر می برند.
جمهوری اسلامی ممکن است با استخدام فلهای طلاب و گسیل آن ها به مدارس، بخشی از مشکل بیکاری طلبهها و ارتش مفتخواران دینی را حل کرده باشد اما قطعا قادر نخواهد بود ذره ای از معضلات نظام بحران زده آموزشی را حل کند. در مقابل اما صفی عظیم با پتانسیلی وسیع وجود دارد که می تواند علیه این گستاخی جمهوری اسلامی و حضور اعوان وانصارش به حرکت در آید و ایضا بساط دین و دولتش را در هم بپیچد. این، صفی است متشکل از کارگران و زحمتکشان، دانش آموزان، خانواده ها – که عمدتا از کارگران و زحمتکشان اند-، معلمان و روشنفکران انقلابی. این صف، برای دست یابی به آموزش رایگان، برافتادن بساط دین و مذهب از مراکز آموزشی باید به حرکت در آید. معلمان و فرهنگیان با اتکا به مبارزات و تجارب تاکنونی شان می توانند در این میان نقش مهمی ایفا کنند.
سیستم آموزش و پروش به تحولی انقلابی و دموکراتیک نیاز دارد چرا که ده ها میلیون نفر در دمکراتیزه شدن نظام آموزشی ذی نفع خواهند بود. با برافتادن دولت سرمایه و دین از سیستم آموزش و پروش طبقاتی- مذهبی، مراکز آموزشی به مراکزی پویا و با نشاط تبدیل خواهند شد که در آن علم و کسب مهارت و تجربه در خدمت تعالی و پیشرفت انسان و کمک به حفظ محیط زیست خواهد بود.
نظرات شما