در هفتههای اخیر در پی کشته شدن سه سرباز آمریکایی و جراحت دهها تن از سربازان آمریکایی در منطقه مرزی اردن و سوریه، پیشبینی احتمال رویارویی نظامی ایالات متحده و جمهوری اسلامی در فضای رسانههای اجتماعی فزونی گرفته است.
لیکن پیش از پرداختن به میزان احتمال وقوع چنین رویارویی نظامی یا جنگی، باید ابتدا به بررسی ویژگی طبقاتی جنگها ، در کل، پرداخت. برای این کار، لازم است طبقات درگیر و هدف مورد نظر را ارزیابی کرد. اگر جنگ، ادامهی سیاست با وسایلی دیگر است، بنابراین، جنگها از نظامهای سیاسی – طبقاتی زاینده آنها جداییناپذیرند؛ پس، بدیهی است، سیاستی که پیش از جنگ پیش میرود، توسط همان طبقات در دوران جنگ نیز ادامه مییابد .
در شرایط کنونی، در یک سو، دولت سرمایهداری دینی و ارتجاعی جمهوری اسلامی قرار دارد که در پی پیشبرد سیاست هژمونیطلبانه منطقهای و حل یا تسکین بحرانهای پیچیده درونی برای استمرار حیات ننگیناش است و در سوی دیگر، دولت امپریالیستی آمریکا و متحدانش که حفظ نفوذ سیاسی – نظامی و اقتصادی خود در منطقه را مد نظر دارند. به عبارتی دیگر، در این رویارویی، طبقه سرمایهدار دولتها و نظامهای سیاسی آنها در برابر یکدیگر صفآرایی کردهاند که در عین اشتراکات، با اختلاف منافعی روبرویند که در منطقه و شرایط ویژهای با یکدیگر اصطکاک یافته است. جنگ یا رویارویی نظامی احتمالی، هدفی جز حل این اختلاف منافع، به نفع یک سو، ولو موقتی، ندارد و تمامی ادعاهای رنگین دیگر، تنها برای فریفتن افکار عمومی کشورهاست.
ناگفته نماند، بدون رویارویی مستقیم نظامی بین ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی، هم اکنون درگیری نظامی این دو نیروی ارتجاعی در منطقه در جریان است. در یک سو نیروهای نظامی آمریکایی مستقر در منطقه قرار دارند و در سوی دیگر، نیروهای اسلامی ارتجاعی وابسته یا همسو با جمهوری اسلامی که به مواضع یکدیگر حمله می کنند.. یکی از موارد، حوثیهای یمن وابسته به جمهوری اسلامی هستند که به حمله به کشتیها دست میزنند و دولتهای غربی نیز به ترور پنهان و آشکار سران آنها و بمباران مواضع آنها میپردازند. مورد بارز دیگر، جنگ خانمانسوز میان اسرائیل و حماس است که به فاجعه انسانی و زیست محیطی برای فلسطینیان انجامیده است. گذشته از رویارویی نظامی مستقیم یا غیرمستقیم، رقابت شدیدی بین دولتهای غربی و به ویژه آمریکا و کشورهای عربی متحدش و جمهوری اسلامی برای نفوذ سیاسی در کشورهای منطقه نیز در جریان است. نیازی به یادآوری اقدامات مداخلهگرانه جمهوری اسلامی و تلاش برای نفوذ سیاسی در کشورهای همجوار و عربی منطقه نیست. تلاشی که بارها به تهدیدات و نارضایتیها و تیرگی روابط بین جمهوری اسلامی و برخی کشورهای منطقه منجر گشته است.
برای وقوف به نتایج اقدامات نظامی و سیاسی آمریکا، غرب و متحدانش میتوان به افغانستان اشاره کرد که پس از نزدیک به دو دهه، به قدرتگیری مجدد نیروی فوق ارتجاعی طالبان دراین کشور انجامید. عراق نیز در پی جنگ، اشغال و دولتسازی، سالیان بسیاری است که همچنان دچار بیثباتی سیاسی داخلی، درگیریهای نظامی (هرچند شاید اکنون کمدامنه تر) و فساد است. در سوریه، در پی دخالتهای دولتهای غربی، روسیه، جمهوری اسلامی و کشورهای عربی مرتجع همچنان در مناطقی، درگیر جنگ داخلی و بیثباتی سیاسی است. نتایج مداخلات و اقدامات جمهوری اسلامی نیز بر همگان روشن است؛ پشتیبانیهای نظامی، مالی و سیاسی و سازماندهی نیروهای اسلامی وابسته و مرتجع، تنها به درگیریهای داخلی و بیثباتی سیاسی و اقتصادی کشورهای درگیر انجامیده است. یکی از علل فقر و شرایط وخیم مردم لبنان، دخالت جمهوری اسلامی از طریق حزبالله لبنان در این کشور است. کشورهای دیگر نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
نگاهی به این شواهد نشان میدهند که تمامی ادعاهای پوچ درباره پیشرفت اقتصادی، آزادی، دمکراسی، حقوق زنان و رفاه تودههای مردم، پردهای هستند برای پوشاندن حقایق دربارهی ماهیت واقعی جنگهای بین دولتهای امپریالیستی و ارتجاعی. ماهیت واقعی جنگهایی که نتیجه آنها در ویرانی، آوارگی، فقر و فلاکت تودههای مردم منطقه جلوهگر میشوند و حفظ و سلطه منافع سیاسی و اقتصادی طبقه سرمایهدار.
در این میان، همراه با سیاستمداران و سران نظامی دولتهای سرمایهداری غرب و منطقه، بخشی از “اپوزیسیون” راستگرای جمهوری اسلامی نیز هستند که ندای جنگطلبی برآوردهاند و مصرانه حمله نظامی به ایران را توصیه میکنند. گرچه این نیروها، پیش از این نیز، مکرر، خواهان مداخله نظامی و بمباران نیروگاههای هستهای جمهوری اسلامی بودند، اما در پی مرگ سه سرباز آمریکایی، بر شدت تبلیغات خود افزودهاند.
آنان در حالی خواهان حمله نظامی محدود یا گسترده به ایران هستند که جمهوری اسلامی از سویی، با بحرانهای بینالمللی رویاروست و از سویی دیگر با بحرانهای همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. جامعه ایران وارد بحران انقلابی شده است؛ به جز اعتراضات تودهای روزمره، در سالیان گذشته، بارها جرقه ای، به انفجاری مهیب بدل گشته است و جامعه گامی دیگر به سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب نزدیکتر گشته است. در چنین شرایطی است که “اپوزیسیون” راست، (اعم از سلطنتطلبان و مجاهدین، میانهروها و حتا بخشی از “چپگرایان”) که فاقد پایگاه اجتماعی در میان مردم است، تنها راه دستیابی یا سهمبری از قدرت را از طریق یاری نظامی غرب و اسرائیل یا در بهترین حالت، دخالت نهادهای سرمایهداری غربی، از جمله سازمان ملل، جهت برکناری جمهوری اسلامی میدانند. به جز عطش بیپایان در قدرتیابی، هراس از فرجام اعتراضات و امکان بروز انقلاب نیز دلیل دیگری بر جنگطلبی آنان است چرا که میدانند در صورت وقوع انقلاب، امید به قدرت سیاسی، سرابی بیش نخواهد بود. پس، امیدوارند، پیش از بروز “فاجعه انقلاب”، همچون عراق و افغانستان، با زد و بند با نیروهای غربی، و سرنگونی رژیم از طریق حمله نظامی خارجی، از چنین فرجامی پرهیز شود. آنان تحت لوای “دمکراسیطلبی”، “آزادیخواهی”، کسب “حقوق زنان” یا “حقوق ملیتها”، عواقب وخیم دخالتهای نظامی آمریکا در کشورهای دیگر و وضعیت اسفبار مردم منطقه را نادیده میگیرند، ناچیز میانگارند، و برخی از بیشرمترین آنها حتا کشتار مردم را در برابر برکناری جمهوری اسلامی، امری موجه و کماهمیت برمیشمرند.
آنان بارها نشان دادهاند، برای نیل به این هدف، از همدستی با هیچ نیروی ارتجاعی منطقهای یا جنگافروزان غربی ابایی ندارند. رسانههای آنان، اعتراضات کارگران و زحمتکشان را انعکاس نمیدهند یا کماهمیت جلوه میدهند بر شعارهای محدود کمرنگ، عوامل خود یا ناآگاهان در اعتراضات تأکید میکنند، به چپهراسی و وحشت از قدرتگیری طبقه کارگر دامن میزنند و از انتساب هیچ گونه اتهام و دروغی پرهیز نمیکنند. البته، فراموش نمیکند به طبقه سرمایهدار داخلی و خارجی، وعدههای رنگین در دوره پساقدرت گیری نیز بدهد.
این دشمنان مردم در لفاف دلسوزی برای مردم به نیروی نظامی دولتهای امپریالیستی متوسل میشوند. حتا آرزومندترین آنان برای رفتن جمهوری اسلامی، خواهان تغییر از طریق مردم و به دست مردم نیست، بلکه آلترناتیو را کمک نیروهای خارجی معرفی می کند، باشد که دامنه تغییر تحت کنترل درآید؛ باشد که جابهجایی قدرت سیاسی، نظام سرمایهداری موجود را به مخاطره نیافکند؛ باشد که منافع سرمایهداران حفظ شود. حفظ نظام سرمایهداری، اولویت اول آنان و دستیابی به قدرت سیاسی و اقتصادی از طریق این نظام، آمال آنان است. در صورت تحقق خواست آنان، با حفظ نظام سرمایهداری، همچنان جامعه طبقاتی، انباشت ثروت در یک سو و فقر در سویی دیگر بر جای خواهد ماند. علاوه بر آن، نه تنها خواستههای آزادیخواهانه و برابریطلبانه تودههای مردم متحق نخواهند شد، نه تنها رفاه مردم تأمین نخواهد شد، بلکه در شرایط خاص اقتصادی ایران، نمایندگان سیاسی جدید طبقه سرمایهدار، برای حفظ امتیازات و برخورداری از سود و منافع بیشتر از هیچ تلاشی برای استقرار مجدد سرکوب و تشدید استثمار و ستم کوتاهی نخواهند کرد. همان که پس از انقلاب ۵۷ تجربه شد. شعارهای فریبنده درباره پیشرفت اقتصادی و رفاه و عدالت و برابری، وعدههایی پوچ بیش نیستند. جنگ طبقاتی سرمایهداران، گذشته از تخریب زیست محیطی، همواره به کشتار، آوارگی، ویرانی مسکنها و زیرساختها و در نتیجه فقر بیشتر تودههای مردم انجامیده است. همانی که هم اکنون نه تنها در منطقه بلکه در سراسر جهان شاهدیم.
شعار “اپوزیسیون” راست جنگطلب، چنین است: “نه به جمهوری اسلامی” اما نه از طریق انقلاب و قدرتگیری تودههای کارگر و زحمتکش از طریق شوراها، بلکه از طریق حمله نظامی. چرا که در صورت وقوع چنین امری، اگر نصیب تودههای مردم فقر و فلاکت بیشتر است، اما سهم آنان از قدرت تضمین شده است.
اما، آنان چنان کودناند که درسی از تجارب پیشین نگرفتهاند و نخواهند گرفت. جمهوری اسلامی و به طور ویژه، آمریکا، بارها حتا در بحرانهای حادتر به روشنی نشان دادهاند که هیچ یک خواهان درگیری نظامی نیستند. جمهوری اسلامی به رغم لفاظیها، میداند که با تحریک آمریکا به اقدام نظامی به عمر خود پایان داده است. بنابراین، با وجود رجزخوانی در مواقع لازم، عقبنشینی میکند، چنان که در انتقامگیری پس از ترور نظامی یکی از چهرههای برجسته نظامیاش، همچون قاسم سلیمانی به حمله به پایگاهی خالی، آن هم با خبررسانی قبلی دست زد. در جنگ اسرائیل – غزه و در حملات دیگر نیروهای وابستهاش به نیروهای آمریکایی نیز شاهد این عقبنشینی بودهایم. کشته شدن سه سرباز آمریکایی نیز نه ناشی از عزم نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی برای کشتن سربازان آمریکایی، بلکه ناشی از اشتباه محاسباتی بود. ایالات متحده نیز به دلایل مختلف از اقدام نظامی برای سرنگونی جمهوری اسلامی اجتناب میکند. باز هم میتوان ترور قاسم سلیمانی آن هم در خاک کشوری دیگر را مثال زد.
آخرین شاهد، اقدامات اخیر آمریکا پس از کشته شدن سه سرباز امریکایی بود. با آن که سران سیاسی و نظامی آمریکا بارها تهدید کرده بودند که در صورت کشتن نیروهای آمریکایی به اقدامات تلافیجویانه سخت دست خواهند زد، تاکنون، اما، آمریکا، تنها به تهدید و حمله به نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر بسنده کرده است و با آن که نقش جمهوری اسلامی در این حملات را میداند از گسترش مستقیم دامنه حملات به جمهوری اسلامی و ایران، پرهیز میکند. از دلایل عقبنشینی تاکتیکی آمریکا، آن است که در شرایط کنونی، بهترین گزینه برای حفظ نظام سرمایهداری و منافع عمومی طبقه سرمایهدار در ایران، جمهوری اسلامی است. آلترناتیو دیگری وجود ندارد. “اپوزیسیون” راست مدعی، نیز مترسکی پوشالی بیش نیست. در شرایط کنونی و با توجه به سطح آگاهی طبقه کارگر و تودههای زحمتکش، برخلاف سال ۵۷، امکان حقنه کردن هیچ یک از نیروهای “اپوزیسیون” راست به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی به تودههای مردم ایران وجود ندارد. حداکثر خواست آمریکا، کنترل و کرانبندی اقدامات مداخلهجویانه و هژمونیطلبانه جمهوری اسلامی یا همراستایی این اقدامات با منافع آمریکا و متحدانش در منطقه است. بنابراین، در شرایط کنونی، امکان حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل به ایران محتمل نیست و این نیروهای خوارمایهی خودبزرگپندار، در واقع، به قول حافظ “عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند”. آنان در عرصه سیاست، با وجود سرمایهگذاریهای کلان و تلاشهای بیاندازه، مهرههایی بیش در دست دولتهای غربی نیستند که نه تودههای مردم وقعی به آنان میگذارند، نه جمهوری اسلامی به آنان وقعی میگذارد و نه هیئت حاکمه آمریکا آنان را به بازی میگیرد. دهانهای گشادهای هستند برای گسترش رعب و حشت بر جمهوری اسلامی و نه بیش از این.
اما ناگفته نماند، هیچگاه نمیتوان به عدم قطعیت بروز جنگ اطمینان داشت. تحت شرایط و عوامل ویژهای امکان بروز جنگ نیز وجود دارد، جنگی که بازنده اصلی آن کارگران و زحمتکشان ایران خواهند بود. در شرایط کنونی، تنها راه اجتناب قطعی از بروز جنگ میان آمریکا و متحدانش با ایران ، یعنی جنگی که به نفع طبقه سرمایهدار و به زیان هولناک تودههای مردم، سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق انقلاب و حاکمیت شوراهای مردمی است.
بدیهی است، طبقه کارگر و مارکسیستها، صلحطلبان مطلقگرا نیستند، اما جنگ داریم تا جنگ. همانگونه که گفته شد، ارزیابی ماهیت جنگها بایستی بنا بر ماهیت طبقات جنگافروز و اهداف آنها متکی باشد. جنگی که طبقه سرمایهدار میافروزد، برای دستیابی به اهداف، تقسیم و بازتقسیم منافع آن طبقه است، فرجام آن، اما، برای تودههای مردم، فقر و فلاکت و ویرانی بیشتر است.
طبقه کارگر و زحمتکش ایران، نیز پس از انقلاب اجتماعی، در برابر هر هجوم نیروهای ضد انقلاب و مرتجع به انقلاب و دستاوردهایش، به صلحطلبی منفعل روی نمیآورند، بلکه با تمامی توان به دفاع از آن و منافع طبقاتی خود برمیخیزند، تا بدان جا که حتا از جنگ برای حفظ دستاوردهای انقلابش فروگذار نمیکند. تفاوت این دو نوع جنگ در ماهیت طبقات درگیر، اهداف و دستاوردهای طبقاتی آن است.
نظرات شما