«آزادی پایان دادن داوطلبانه به بارداری» بندی است که روز ۴ مارس امسال (۱۴ اسفند) به قانون اساسی فرانسه افزوده شد. نشست مشترک مجلس ملی و سنای فرانسه با ۷۸۰ رای موافق و ۷۲ رأی مخالف، این بند را تصویب کرد. به این ترتیب فرانسه اولین کشور جهان است که حق برخورداری زنان از سقط جنین را در قانون اساسی منظور کرده و لذا عجالتا حذف و یا محدودکردن این حق براحتی میسر نخواهد بود. این امر در شرایطی صورت گرفت که قدرتگیری جریانات اولترا راست در جهان و از جمله در فرانسه و حمله به دستآوردهای مبارزاتی زنان بیش از پیش به خطری جدی تبدیل شده و آزادیهای سیاسی و حقوق پایه ای را مورد هدف قرار داده است.
سقط جنین و برخورداری زنان از این حق پایه ای و اساسی یکی از مسائلی است که در یک صد سال گذشته موضوع مبارزات زنان جهان بوده است. آنچه روند این مبارزات بخوبی آشکار می کند، وجود دو جبهه و بلوک در مقابل یکدیگر است. در یک صف زنان، کمونیستها و نیروهای چپ و مترقیاند که مدافع پیگیر و واقعی این حق اولیه اند. جبهه روبرو، صفی است از نیروهای ارتجاعی، واپسگرا، مذهبی و دست راستی و فاشیست. تاریخ به ویژه یکصد سال اخیر مملو است از کشمکش این دو صف.
برای اولین بار در سال -۱۹۲۰ سه سال پس از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر به هبری حزب بلشویک-، سقط جنین در شوروی قانونی شد. مبارزه برابری طلبانه زنان در سایر کشورها طی سالهای بعد به قانونی شدن سقط جنین در سایر نقاط جهان انجامید. با ابن وجود از ۱۹۲۰ تا کنون هر گاه نیروهای ارتجاعی مذهبی یا اولتراراست و فاشیست به قدرت خزیدهاند، علیه انتخاب داوطلبانه و آزادانه زنان برای پایان دادن به بارداری ناخواسته شمشمیر کشیدهاند، آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و کلینیکها را به آتش کشیده اند و آنجا که توانسته اند این حق را از زنان پس گرفتهاند. پیشتر و در دوران سیاه سلطه فاشیسم هم شاهد بودهایم که یکی از فرامین هیتلر، ممنوعیت اکید ارائه اطلاعات پزشکی در مورد سقط جنین به زنان بود و پزشکان خاطی مجازات می شدند.
هم اکنون نیز نیروهای راست افراطی و شبه فاشیست در فرانسه در آستانه خزیدن به قدرتاند. به منظور آشنایی بیشتر با پیش زمینههای تغییر اخیر در قانون اساسی فرانسه، نشریه کار با «ژوئل دلکلر» یکی از فعالان چپ و فمینیست فرانسوی گفتگو کرده است که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
واکنش اولیه شما نسبت به تصویب این تغییر در قانون اساسی چیست؟
« از این بابت قطعا خوشحالم. زیرا این مانع دست درازی نیروهای راست به سقط جنین میشود و نمی توانند با بقدرت رسیدن، آن را یک شبه لغو کنند. پس این اقدام قدمی به جلو است، اما یک قدم لاک پشتی. به تجربه دریافتهام که پیروزیهای کوچک، تازه شروع مبارزات بزرگتر بعدی است. از هیمن رو این دستآورد باید تکثیر شود و فقط محدود به فرانسه نگردد. در کشورهای دیگری که با همین شرایط روبرو هستند میتواند الگوی خوبی باشد تا از اینطریق سرعت تاخت و تاز فاشیستهای دست راستی را محدود کنند. در واقع وظیفه انترناسیونالیستی و فمینیستی ما حکم میکند که این تجربه، پیش زمینهها و تاثیراتش را جمعبندی و فرموله کنیم تا شاید زمینه و موضوع همکاری فعالان زن در کشورهای دیگر گردد. جریانات راست و ارتجاعی در چند قدمی ما هستند و زنان باید موضع مشخص و فعالی در مقابل این نیروی واپسگرا داشته باشند.»
پیشزمینههای این تغییر در قانون اساسی چه بود؟
«پیشزمینههای این تغییر دراوضاع و جو سیاسی است که در جهان و به طور خاص در فرانسه شاهدیم. میبینیم چگونه جریانات راست جای خود را به جریانات راستتر از خود میدهند. میبینیم چگونه آزادیهای سیاسی، حقوق پناهندگان و حقوق زنان مورد حمله این جریاناتاند. در فرانسه خطر اولتراراست و جریانات شبهفاشیستی همواره از طرف فعالان سیاسی مترقی جدی گرفته شده و مورد بحث بوده است. تاریخا هم دیدهایم که نیروهای ارتجاعی تا وارد صحنه میشوند، به زنان و حقوق آنها حمله میکنند. ایران، کشور شما نمونه خوبی است. دیدیم چگونه از روز اول زنان را هدف گرفتند و هنوز هم خواب آسوده از دست زنان آزاده ایرانی ندارند. در آمریکا دیدیم که ترامپ در اولین روزهای بقدرت رسیدنش کاری کرد که تظاهرات میلیونی زنان علیه او براه افتاد. این اوضاع سیاسی در جهان است. در فرانسه هم به همین منوال است. نیروهای ارتجاعی جامعه فرانسه روز به روز وقیحتر میشوند. اما جامعه فرانسه هم بیکار ننشسته است. فرانسه جامعهای است در حال مبارزه و جامعه در حال مبارزه درسهای مهم و اساسی میآموزد. البته منظورم این نیست که افزودن این بند به قانون اساسی سرنوشت ساز است، بحث من کلی تر است. سال گذشته یک نظرسنجی در فرانسه نشان داد که ۸۲ درصد فرانسویان موافق افزودن سقط جنین به عنوان بندی در قانون اساسیاند. این یعنی چه؟ یعنی این که پیش از این که حق و مطالبهای روی کاغذ به قانون اساسی تضمین شود، در اذهان و افکارعمومی به عنوان حق و مطالبه شکل گرفته است.
عین همین مساله در مورد قانونی شدن سقط جنین هم صادق است. در فرانسه در سال ۱۹۷۵ سقط جنین قانونی شد. قبل از آن سقط جنین ممنوع بود و مشمول مجازات میشد و گاه تا ۵ سال زندان داشت. اما قبل از این که این حق برسمیت شناخته شود، رنج و مبارزه زنان در همآمیخته شده بودند. رنج یک میلیون زنی که سالانه مخفیانه و به دور از چشم قانون سقط جنین میکردند و مبارزه زنانی چون سیمون دوبوآر با هم در آمیخته شده بودند. سیمون دوبوآر اثر مهم و بیادماندنیاش «جنس دوم» را در سال ۱۹۴۹ منتشر کرد. یعنی ۲۶ سال قبل از این که سقط جنین در فرانسه قانونی شده باشد. در آن کتاب، او فصلی را به سقط جنین و اهمیت برخورداری از این حق اختصاص داده است. البته این خواست ساخته و پرداخته ذهن سیمون دوبوآور نبود، بلکه ناشی از پیوندی بود که او با رنج میلیونها زن داشت. زنانی که مجبور بودند مخفیانه و در پستو و بدون برخورداری از امکانات پزشکی مناسب سقط جنین کنند. سالها بعد نیز دوبوآر، یکی از امضا کنندگان «مانیفست ۳۴۳ » بود. ماجرای این مانیفستی که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد این بود که با توجه به غیرقانونی بودن سقط جنین و مجازات زندان، ۳۴۳ زن از جمله سیمون دوبوآر در متنی علنا اعلام کردند که سقط جنین داشتهاند و زیر آن را نیز امضا کردند. این متن آن زمان در نشریه سوسیال دمکراتها منتشر شد و مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت. از جمله در آن متن نوشته شده بود: سالانه یک میلیون زن سقط جنین میکنند اما نه آزادانه و علنی بلکه مخفی و در سکوت. جامعه این جمعیت عظیم را به سکوت واداشته است. من یکی از آنها هستم و سقط جنین داشتهام. این مانیفست ما نشانه نافرمانی ما و نشانی تزویر شماست!
باز اینجا میبینیم پیوند رنج و مبارزه نتیجه میدهد و سال ۱۹۷۵ ممنوعیت سقط جنین رفع میشود. در ۵۰ سالی که از آن روزها میگذرد، کشمکشهای زیادی حول همین مساله سقط جنین ادامه داشته است. ما زنان آن پیروزی را هم جشن گرفتیم، اما در عین حال میدیدیم که قانونی شدن سقط جنین یک طرف ماجراست و طرف دیگر بیعدالتی و عدم دسترسی برابر و کافی به امکانات پزشکی است. در نتیجه لازم بود برای برابری و عدالت هم مبارزه کنیم.»
در پاسخ به سوال اول، به همکاری و وظايف انترناسیونالیستی و فمینیستی اشاره کردید. با توجه به این که خود شما دو سه دهه قبل همکاری نزدیکی با جنبش های زنان در جهان داشتید، فکر می کنید در شرایط فعلی هم زمینه این همکاریها موجود است؟
«زمینه همکاری همیشه موجود هست و باید موجود باشد. اما شکل همکاری بسیار تغییر کرده است. دینامیسم درونی جنبشها تغییر کرده، پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بیشتر و شناخت اوضاع سیاسی – اجتماعی و جایگاه جنبش زنان در این کشورها سخت تر شده. حداقل برای من اینطور بوده است. زمانی میشد حول موضوعات مختلف استراتژیهای مشترکی برای جنبشهای زنان در جهان تعیین کرد. اما این کار ناممکن و یا بهتر است گفته شود بسیار دشوار شده است. اطلاعات-محوری یکی از تمایلاتی است که در میان برخی گروهها و فعالان نسل جدید دیده میشود. البته داشتن اطلاعات و دسترسی به «داده» برای مبارزه لازم اما ناکافی است. تغییرات اجتماعی چه کوچک و چه بزرگ با عمل متحد و آگاهانه انسانها متحقق میشوند. خلاصه این که همکاریهای این دوران من بیشتر به شکل اشتراک گذاری تجارب و یاری رسانی تکنیکی و لجستییکی به خواهرانم در سایر نقاط تنزل یافته است و کمتر نشانی از تعیین استراتژی و اقدام مشترک است. اما به هر حال هر جنبشی وظیفه دارد تجارب و نقشه مسیری را که برای رسیدن به دست آوردهای کوچک و بزرگ طی کرده، در دسترس جنبشهای دیگر قرار دهد شاید روزی بکارشان بیاید. امید من هم همین است. »
نظرات شما