هنر و ادبیات هر جامعه، همواره در همبستگی و تأثیرپذیری از تغییرات بنیادین آن جامعه قرار دارد. تاریخ این موضوع را به روشنی نشان میدهد؛ انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب کبیر اکتبر شوروی دو نمونه برجسته از این تحولات تاثیرگذاراست. هر دو انقلاب، تحولات عمیقی در هنر و ادبیات به وجود آوردند که هنوز هم آثار آن مشهود است.
در قرن نوزدهم، رمانتیسیسم به عنوان یک جریان ادبی و هنری، زندگی را به دو بخش واقعیت و رؤیا تقسیم کرده بود. این جنبش، خوشبختی را در ورای امکانات دنیای موجود قرار میداد و نظر مساعدی نسبت به بیان واقعیت ها نداشت. برای رمانتیسیستها، چیزی زیبا بود که دست نیافتنی باشد. آنها نه تنها به دنبال خوشبختی نبودند، بلکه ترجیح میدادند همواره بیانگر حسرتها و حرمانها باشند. رمانتیسیسم میخواست یا خدا باشد یا شیطان، اما هرگز نمیخواست انسان باشد. این تمایل به فرار از واقعیت، ادبیات رمانتیک را با نشان بیحاصلی و بیثمری مشخص میکرد.
در مقابل، ادبیات پرولتری که در اوایل قرن بیستم ظهور کرد، نگاه واقعگرایانهیی به زندگی داشت. این ادبیات، جهان را به عنوان زیستگاه انسان میپذیرفت و خوشبختی را در همین دنیا جستجو میکرد. خوشبینی در ادبیات رئالیستی سوسیالیستی، از دل وهمگرایی بیمسؤولیت رمانتیسیسم برآمده و به انسانگرایی مسؤولانهیی تبدیل شده بود. این ادبیات باور داشت که امکان تغییرات اساسی بهیچوجه منتفی نیست و با شجاعت انسانی میتوان برای آنها جنگید و پیروز شد.
ادبیات پرولتری برخلاف رمانتیسیسم، دوگانهپرداز نیست و خوشبینانه به آینده نگاه میکند. اما باید هشیار بود؛ چرا که خوشبینی میتواند دو چهره داشته باشد. خوشبینی بورژوایی نیز، در نهایت، ممکن است نمایشی از امیدواری باشد. تفاوت بین این دو نوع خوشبینی در اهداف آنها نهفته است. یکی به دنبال آرامش و تحمل است و دیگری به شور و خروش میآید. یکی انسان را فراتر از جهان میبرد و دیگری برای بهتر شدن همین جهان میرزمد. خوشبینی اصیل، به اصلاح دنیای کنونی نیست، بلکه به امکان تغییر و تکامل این دنیاست. این تفاوت در هدف، ادبیات پرولتری را از دیگر جریانها متمایز میکند. ادبیات پرولتری نه تنها به زیباییهای دست نیافتنی بسنده نمیکند، بلکه با رویکردی عملی و واقعبینانه، به دنبال بهبود شرایط زندگی انسانهاست. این ادبیات، به جای فرار از واقعیات تلخ، با آن مواجه میشود و تلاش میکند با استفاده از امکانات موجود، به تغییر آن به نفع انسانها دست یازد.
رئالیسم سوسیالیستی، یا واقعگرایی سوسیالیستی، سبکی هنری و ادبی است که ریشههایش به انقلاب کبیر اکتبر بازمیگردد. این سبک ابتدا در اتحاد جماهیر شوروی شکوفا شد و سپس به سایر کشورها نیز گسترش یافت. هدف اصلی رئالیسم سوسیالیستی، خدمت به اهداف انسانی سوسیالیسم و انعکاس ایدئولوژی مترقی طبقهی کارگر است. این سبک سعی دارد زندگی روزمرهی مردم را در چارچوب اصول و ارزشهای سوسیالیستی بازنمایی کند. در رئالیسم سوسیالیستی، ادبیات به ابزاری برای ترویج ارزشهای سوسیالیستی و انگیزهبخشی به مردم برای مشارکت در ساختن جامعهی سوسیالیستی تبدیل میشود. این سبک، تلاش میکند تا تصویری واقعی و ملموس از زندگی روزمره مردم ارائه دهد، تصاویری که با اصول سوسیالیسم همخوانی دارد.
نکتهی جالب توجه این است که برای خلق آثار ادبی در قالب رئالیسم سوسیالیستی، الزامی نیست که نویسنده حتماً در یک جامعهی سوسیالیستی زندگی کند. کافی است که او ویژگیها و اهداف سوسیالیسم را به شکلهای مختلف و با شیوههای خاص خود در نوشتههایش بازتاب دهد. این به معنای آن است که رئالیسم سوسیالیستی میتواند در هر زمان و مکانی ظهور یابد، حتی در جوامع غیرسوسیالیستی. در واقع، بسیاری از عناصر این سبک ادبی را میتوان در آثار رئالیستم اجتماعی و حتی رئالیسم انتقادی دوران قبل از انقلاب اکتبر نیز مشاهده کرد.
یکی از اصول اساسی رئالیسم سوسیالیستی، همچون دو رئالیسم دیگر، “انتقاد” است. این انتقاد اما میتواند هم متوجه جامعهی سرمایهداری باشد و هم جامعهی سوسیالیستی را هدف قرار دهد، به شکلی که “انتقاد از خود” نامیده میشود. انتقاد، به عنوان یک عنصر کلیدی در رئالیسم سوسیالیستی، نقش مهمی در پیشبرد اهداف این سبک دارد. از طریق نقد سازنده، هنر و ادبیات میتوانند به بهبود و تکامل جامعه کمک کنند و راه را برای پیشرفتهای بیشتر هموار سازند.
رئالیسم سوسیالیستی با استفاده از تصاویر واقعی و ملموس از زندگی مردم، به تلاش برای تغییر و بهبود شرایط موجود میپردازد. این سبک ادبی، همواره به دنبال ایجاد ارتباطی نزدیک و صمیمی با مردم است. با به تصویر کشیدن مشکلات و چالشهای روزمره، و همچنین نمایش تلاشها و پیروزیهای مردم عادی، رئالیسم سوسیالیستی سعی دارد تا روحیهی مبارزه و امید را در جامعه تقویت کند، بههمین جهت این سبک ادبی به عنوان یک ابزار مهم در خدمت به اهداف سوسیالیستی و انسانی شناخته میشود. بیجهت نیست که یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب اکتبر، دسترسی گستردهی مردم به آثار ادبی و هنری بود. در اولین سال انقلاب، ۶۰ هزار کتاب آموزشی به رایگان بین مردم توزیع شد و بیست هزار جزوه و کتاب نیز به فروش رسید. گسترش هنر و ادبیات موجب ظهور تعداد زیادی از هنرمندان، نویسندگان و شاعران جدید در میان صفوف کارگران و زحمتکشان شد. با تحول ذهنی جامعه، نگاه، سطح توقع، علایق و سلیقههای ادبی و هنری مردم نیز تغییر یافت. این تغییرات، تودههای زحمتکش را تشویق به عبور از دیوارهایی کرد که جامعهی استثماری کهن میان کار یدی و کار فکری کشیده بود. این تحول، اعتماد به نفس را در بین کارگران و دهقانان تقویت کرد و آنها را به مشارکت عملی در فرآیند فکرسازی و ایفای نقش موثر در هدایت فرهنگی جامعهی نوین ترغیب نمود. این دستاورد، نشاندهندهی قدرت انقلاب در تغییر بنیادین جامعه و پیشبرد اهداف انسانی و فرهنگی بود.
نمیتوان از رئالیسم سوسیالیستی سخن گفت بیآنکه از آلکسی ماکسیموویچ پشکوف، مشهور به ماکسیم گورکی، نویسندهی برجستهی شوروی، نامی به میان نیاورد. این دو مفهوم بهطور جداییناپذیری به هم پیوستهاند. در واقع، رئالیسم سوسیالیستی نام و شهرت خود را تا حد زیادی مدیون گورکی است. او یکی از نخستین نویسندگانی بود که به نقش اساسی و تحولآفرین طبقهی کارگر پی برد و به همین دلیل، ادبیات کارگری را تحت عنوان ادبیات سوسیالیستی به جهان معرفی نمود و ویژگیهای اصلی آن را فرموله کرد. گورکی با درک عمیق از شرایط اجتماعی و اقتصادی زمانهی خود، توانست ادبیات سوسیالیستی را از رئالیسم انتقادی و اجتماعی متمایز سازد. اگرچه رئالیسم سوسیالیستی برخی عناصر مشترک با رئالیسم انتقادی و اجتماعی را حفظ کرد، اما ویژگیهای منحصر به فرد خود را نیز به نمایش گذاشت. گورکی در رمانهای خود نه تنها بر واقعگرایی تأکید داشت، بلکه تعهدی عمیق به مبارزات طبقهی کارگر و آرمانهای این طبقه نشان میداد. او در آثارش همواره تلاش میکرد حس خوشبینی و امید به آینده را در تودههای کارگر و زحمتکش سراسر دنیا پدید آورد و استمرار بخشد. پیامهای آزادیخواهانه و برابریطلبانهی سوسیالیسم نیز بهطور مؤثری در نوشتههای او منعکس بود، پیامهایی که به خوانندگان و مخاطبانش منتقل میشد و آنها را به اندیشیدن و عمل در جهت ساختن جامعهیی عادلانه و برابر ترغیب مینمود.
یکی از ویژگیهای برجستهی داستانهای گورکی این بود که قهرمانان او هرگز از میان افراد ممتاز جامعه و اقشار و طبقات فرادست انتخاب نمیشد. شخصیتهای اصلی داستانهای او همواره از اقشار و طبقات کارگر و تودههای محرومی بودند که بهطور جدی در فکر دگرگونی شیوهی زندگی خود در جامعهی طبقاتی بودند. گورکی با بهرهگیری از این شخصیتها و داستانها، توانست ادبیاتی خلق کند که نه تنها واقعیتهای اجتماعی را به تصویر میکشید، بلکه بهطور فعالانهیی در پی تغییر این واقعیتها بود. ادبیات او، با تأکید بر واقعگرایی و مبارزهی طبقهی کارگر، توانست به یک ابزار مهم در خدمت به اهداف سوسیالیستی و انسانی تبدیل شود. گورکی از طریق آثارش به تودههای مردم نشان داد که امکان تغییر برای ساختن یک دنیای مناسب شأن انسان وجود دارد و آنها میتوانند نقش فعالی در این فرآیند ایفا کنند. آثار گورکی، در عداد نمونههای بارزی از رئالیسم سوسیالیستی ست که با نگاه تیزبینانه و انسانی خود، زندگی مردم عادی را به تصویر میکشد و در عین حال، آنها را به مبارزه برای حقوق خود و ساختن آیندهیی بهتر تشویق میکند. این آثار، با ارائهی یک دیدگاه امیدوارانه و خوشبینانه، به تودههای کارگر و زحمتکش انگیزه میدهد تا در مسیر تحقق آرمانهای سوسیالیستی گام بردارند. در نهایت، گورکی و رئالیسم سوسیالیستی، به عنوان دو روی یک سکه، نه تنها در تاریخ ادبیات شوروی بلکه در تاریخ ادبیات جهان جایگاهی ویژه دارند. این پیوند ناگسستنی، نشاندهندهی تأثیر عمیق و ماندگار گورکی بر توسعه و ترویج ادبیات سوسیالیستی است، ادبیاتی که همچنان به عنوان یک ابزار قدرتمند در مبارزه برای آزادی و برابری در جوامع مختلف مورد توجه قرار میگیرد.
رمان “مادر” نوشته ماکسیم گورکی یکی از برجستهترین آثار ادبیات رئالیسم سوسیالیستی و بهطور کلی ادبیات شوروی است. این کتاب، که نخستین بار در سال ۱۹۰۶ منتشر شد، داستان زندگی یک زن کارگر روس به نام پلاگیا نیلوونا را روایت میکند که به تدریج به آگاهی طبقاتی و مبارزه سیاسی میرسد. رمان “مادر” در یک محله صنعتی در روسیهی پیش از انقلاب اکتبر اتفاق میافتد. پلاگیا نیلوونا، شخصیت اصلی داستان، همسر یک کارگر خشن و مستبد است که پس از مرگ او، با پسرش پاول ولاسوف در یک خانه زندگی میکند. پاول، برخلاف پدرش، جوانی باهوش و پرشور است که به جنبش کارگری میپیوندد و با دوستانی که دیدگاههای انقلابی دارند، ارتباط برقرار میکند. پلاگیا در ابتدا نگران فعالیتهای پسرش است و از خطراتی که او را تهدید میکند، آگاه نیست. اما به تدریج، تحت تأثیر پاول و دوستانش، او نیز به اهمیت مبارزه برای حقوق کارگران و برابری اجتماعی پی میبرد. تحول پلاگیا از یک زن ساده و خانهدار به یک فعال سیاسی، محور اصلی داستان را تشکیل میدهد. پاول و دوستانش با سازماندهی تجمعات مخفیانه و پخش اعلامیههای انقلابی، سعی در آگاهیبخشی و بسیج کارگران دارند. پلاگیا نیز به آنها میپیوندد و با شجاعت و ارادهیی قوی، در فعالیتهای انقلابی شرکت میکند. او به تدریج تبدیل به نمادی از مادری میشود که نه تنها از فرزند خود حمایت میکند، بلکه به فرزندان معنوی دیگری نیز که در مبارزه برای آزادی و برابری میجنگند، پناه میدهد. در طول داستان، پلاگیا با چالشها و خطرات زیادی روبرو میشود. از دستگیری و زندان گرفته تا تهدیدهای مداوم پلیس تزاری، هیچکدام از این موانع نمیتواند ارادهی او را در هم بشکند. او با دلاوری و ازخودگذشتگی، همچنان به مبارزه ادامه میدهد و سعی میکند پیام انقلاب را به گوش دیگران برساند.
گورکی در این رمان، با استفاده از شخصیتهای قوی و واقعگرایانه، تصویری دقیق از زندگی طبقه کارگر در روسیه تزاری و مبارزات آنها برای آزادی و برابری ارائه میدهد. “مادر” نه تنها داستانی از مبارزه و مقاومت است، بلکه از تحول درونی و بیداری ذهنی یک زن ساده به یک رهبر انقلابی نیز سخن میگوید. نکتهی برجسته در این رمان، تغییر پلاگیا از زنی نگران و کمجرأت به یک مبارز مصمم و آگاه است. او نماد تمامی مادرانی است که در جریان مبارزات اجتماعی و سیاسی، از فرزندان خود حمایت میکنند و خود نیز به صفوف مبارزان میپیوندند. گورکی با خلق این شخصیت، نه تنها به زنان کارگر احترام میگذارد، بلکه نقش مهم و تأثیرگذار آنها در جنبشهای اجتماعی را نیز برجسته میکند. در پایان، “مادر” یک اثر ادبی برجسته است که با قدرت ِ روایت و عمق شخصیتپردازی، به یکی از آثار کلاسیک ادبیات انقلابی تبدیل شده است. این کتاب، با ترکیب داستانی انسانی و پیامهای اجتماعی و سیاسی قوی، همچنان مخاطبان خود را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار میدهد و الهامبخش مبارزات برای آزادی، عدالت و برابری است.
نظرات شما