در دورانی که نظم مستقر با عمیقترین بحران سیاسی مواجه است، کابینههای طبقه حاکم بر ایران یکی پس از دیگری میآیند و میروند، بیآنکه کمترین دست آوردی در مهار و کنترل این بحران داشته باشند. آنها همانگونه که در عمل نشان دادهاند، وظیفهای جز این نداشته و ندارند که با گسترش دامنه بحرانهای متعدد موجود ، تضادها را تشدید و بحران سیاسی را که یگانه راهحل آن تغییر است ،عمیقتر سازند . پس از شکست سیاست تمرکز تمام قدرت در اصلیترین ارگانها و نهادهای دولتی در دست یک جناح از طبقه حاکم و بر سرکار آوردن کابینه رئیسی با توهم غلبه بر بحران، اکنون خامنهای با برپائی یک کابینه به اصطلاح ائتلافی متشکل از اصلیترین باندهای سیاسی طبقه حاکم تحت رهبری پزشکیان، تلاش دیگری را برای نجات از بحرانی که تمام ارکان نظام را فراگرفته،آغاز کرده است.
اما وظیفه این کابینه جدید که گویا قرار است معجزه کند، چیست؟ آیا سیاست جدیدی جز کابینههای پیشین برای حل بحرانهای موجود دارد؟ پزشکیان انکار نکرده است که چیزی متمایز از پیشینیان خود و سیاستی جز سیاست خامنهای ندارد. به ادعای او اگر همین سیاست توسط کابینههای پیش از وی پیدرپی به شکست انجامید، صرفاً درنتیجه اختلافات و کشمکش جناحها بوده و اکنون وی میخواهد با کابینه ائتلافی موسوم به”وفاق ملی” دستپخت خامنهای، معضل را حل کند. نیازی به توضیح نیست که برخلاف پندار سادهلوحانه وی همین معجون متضادی که از دل بهاصطلاح وفاق ملی برآمده، بهجای اینکه بتواند کاری از پیش ببرد، از هماکنون نطفه تضادها و اختلافات جدید را با خود حمل میکند. بهویژه اینکه پزشکیان با چراغ سبز خامنهای این وظیفه را برعهدهگرفته که از طریق بندوبستهای جدید با قدرتهای اروپائی و آمریکا بتواند به توافقاتی جدید دست یابد و مانع تحریمهای مرتبط با برنامههای هستهای و نظامی رژیم را از سر راه بردارد. این نکتهای است که در نشست مشترک هفته گذشته خامنهای و کابینه پزشکیان، نیز مطرح شد. خامنهای به آن اشاره داشت و دستورالعملهایی نیز برای آن صادر کرد.
در این نشست، گذشته از روضهخوانیهای همیشگی خامنهای، در سخنرانی وی دو نکته جدید وجود داشت. نخست اینکه برای اولین بار، وی رسماً اعلام کرد که اعضای کابینه با نظر او تعیینشدهاند. این نکتهای بود که پزشکیان احتمالاً با تأیید خود خامنهای در جریان معرفی اعضای کابینهاش در مجلس مطرح کرده بود. این واقعیت که همواره مهمترین اعضای کابینههای جمهوری اسلامی را شخص خامنهای تعیین کرده است، نکته پنهان و پوشیدهای نبود. اما شرایط سیاسی بحرانی جامعه ایران، شکستهای پیدرپی و کشمکش باندهای درونی جمهوری اسلامی، اکنون ایجاب میکرد که خامنهای رسماً اعلام کند دولت یعنی شخص دیکتاتور که زمام امور تمام ارگانها و نهادهای دستگاه دولتی را در دست دارد. بنابراین در همان ابتدای سخنرانیاش گفت: ” آقای رئیسجمهور [هم] در این زمینه برای انتخاب وزیرانی که باید با ایشان همکاری کنند، خیلی پُرکار و باتلاش وارد شدند؛ با بنده هم مشورت کردند و من تعدادی از افرادی که میشناختم یا صلاحیت آنها از طرق مورد وثوق به ما رسیده بود، اینها را تأیید کردم، بعضیها را هم تأکید کردم؛ تعداد بیشتری را هم نمیشناختم، گفتم نظری نسبت به آنها ندارم. خب بحمدالله ایشان توانستند انتخاب را انجام بدهند و مجلس را هم قانع کنند و این موفقیت بزرگی بود و خدا را سپاس میگوییم.”
چون بحث این نوشته پیرامون این موضوع نیست از آن میگذریم و به نکته دیگر میپردازیم که وی با پیچیدن بحث اصلیاش در لفافه حرفهای تکراری همیشگیاش در مورد دشمنهای فرضی جمهوری و اینکه نباید به آنها اعتماد کرد به مسئله تعامل با دشمن پرداخت و گفت:” ما به دشمن امید نبندیم؛ برای برنامههایمان منتظر موافقت دشمنان و کسانی که با ما [دشمنند نباشیم]؛ این منافات ندارد با اینکه آدم با همان دشمن در یک جایی تعامل هم بکند؛ مانعی ندارد؛ امّا امید به او نبندید، اعتماد به دشمن نداشته باشید.”
حالا کدام دولتهای فرضی با جمهوری اسلامی دشمن اند که باید با آنها تعامل کرد نقطه مجهولی نیست. همانگونه که گفته شد میدانیم که پزشکیان قرار است با دولتهایی تعامل داشته باشد و وارد بندوبست با آنها شوند که با جمهوری اسلامی اختلافاتی دارند اما درواقع دشمن آن نیستند، برعکس همواره از موجودیت آن دفاع و حمایت کردهاند. اگر نکته جدیدی در سیاستهای پزشکیان باشد این است که میخواهد باب مذاکره ، تعامل و توافق با اروپا و آمریکا را بر سر حل اختلافات هستهای پیش از انقضای قطعنامه شورای امنیت در سال آینده بگشاید، تا شاید از این طریق بتواند لااقل تحریمهای مرتبط با پرونده هستهای را برچیند. بنابراین تعامل با آنها اشکال ندارد تا لااقل این تحریمها برافتد و جمهوری اسلامی بتواند دستکم بحران مالی خود را حل و هزینههای کلان دستگاه دولتی و سیاست خارجی خود را تأمین کند. علاوه براین، چنانچه ممکن شد به توافقاتی نیز دست یابد که انحصارات جهانی بتوانند بهویژه در نفت و گاز سرمایهگذاری کنند که امروز بهشدت به یکی از نیازهای جمهوری اسلامی تبدیلشده است.
خامنهای در همین سخنرانی درجایی که به مسئله اولویتها اشاره داشت، گفت:” نکتهی بعدی: رعایت اولویتها. ما وقت کمی داریم، پول کمی هم داریم، کار زیادی هم داریم؛ ببینید اولویتها چیست. دو جور اولویتداریم؛ چه اولویتهای کارهای زیرساختی و اساسی، چه اولویتهای کارهای فوری. بعضی از اولویتها مربوط به مسائل فوری است، باید اینها را داخل جامعه به یکشکلی بهصورت مناسبی حل کرد؛ مسئلهی گرانی، تورّم و امثال اینها. بعضی از مسائل، مسائل زیرساختی است؛ اگر چنانچه امروز نکردیم، ده سال دیگر باید شروع کنیم.”
او اعتراف میکند که وضع خراب است. کارهای زیادی برجایمانده، فرصت نیست و پول هم نداریم. حاشیههای بحث او را که کنار بگذاریم، در بک جمله میگوید باید وارد تعامل شد، مانعی ندارد. چون بدون این تعامل و به دست آوردن پول و سرمایه، نمیشود حتی اولویتهای مربوط به مسائل فوری، مسئلهی گرانی و تورّم، فقر، بیکاری، گرسنگی و امثال اینها را “داخل جامعه به یکشکلی بهصورت مناسبی حل کرد” تا چه رسد به اولویت توسعه نفت و گاز و پالایشگاهها.
اما اولین نکته این است تعاملی که خامنهای از آن حرف میزند نیاز به بده و بستان دارد. با این فرض که قدرتهای اروپائی و آمریکائی هم خواهان تعامل با جمهوری اسلامی هستند، هنوز روشن نیست جمهوری اسلامی در ازای لغو تحریمهای هستهای تا کجا حاضر به عقبنشینی است، چون اختلاف بر سر همین مسئله میتواند کشمکش و تضادهای درونی رژیم را تشدید کند. نکته مهمتر اما این است که پرونده هستهای یک مسئله منفرد در این اختلافات نیست، باسیاستهای منطقهای و تسلیحاتی جمهوری اسلامی پیوند خورده است . اگر بر سر اختلافات هستهای دست پزشکیان باز تر است، در عرصه دیگر کاملاً بسته است. خامنهای مکرر در همین ایام اعلام کرده است که هیچ بحثی در مورد تغییر سیاست خارجی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی نمیتواند در میان باشد. بنابراین اگر بر سر اختلافات هستهای میتواند محدودهای از توافقات وجود داشته باشد، در این عرصه هیچ توافقی ممکن نیست، اختلافات بهجای خود باقی میماند و تعاملی رخ نخواهد داد. وقتیکه چنین باشد نه افزایش قابلملاحظهای در درآمدهای نفتی و گازی صورت خواهد گرفت که بتواند بحران مالی رژیم را حل کند و نه چشماندازی برای تعدیل بحران اقتصادی رکود- تورمی سرمایهداری ایران با یاری غرب وجود خواهد داشت. بنابراین پزشکیان با مجوز تعامل موردنظر خامنهای در این محدوده نیز نمیتواند معضل جمهوری اسلامی را حل کند. البته طبقه حاکم و نظریهپردازان آن بر این پندارند که اگر به فرض تحریمها برافتند و جمهوری اسلامی به درآمدهای کلانی از فروش نفت و گاز دست یابد و انحصارات جهانی هم امکان سرمایهگذاری در ایران را پیدا کنند، جمهوری اسلامی از مخمصه بحران کنونی نجات خواهد یافت. اگر فرض بر این بود که جمهوری اسلامی فقط با معضل بحران اقتصادی روبهروست، البته مسئله تا حدودی متمایز و قابلبحث بود.
واقعیت اما این است که اولاً بحران اقتصادی سرمایهداری ایران چنان عمیق است که بهسادگی حتی تعدیل نخواهد شد. تجربه گذشته نشان داده است که سالها درآمدهای کلان نفتی و حتی سرمایهگذاریهای بینالمللی هم نتوانست این بحران را حل کند. دلایل آنهم برمیگردد به تضادهای لاینحل ساختار سرمایهداری ایران و علاوه بر آن نقشی که دولت مذهبی و روبنای سیاسی موجود در تشدید این تضادها ایفا میکنند. ثانیاً معضل رژیم حاکم بر ایران فقط بحران اقتصادی نیست. حتی اگر میتوانست بحران اقتصادی را دستکم تعدیل کند، قادر به حل بحران سیاسی کنونی جامعه ایران که موجودیت کل نظام را هدف قرار داده است، نخواهد بود. چراکه این بحران، بازتاب تشدید مجموعهای از تضادهاست که تنها به عرصه اقتصادی محدود نشده، بلکه برآمده از تشدید تضادهای تمام عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نظم موجود است. به همین دلیل است که تغییر در کل سیستم را میطلبد و جز از طریق این تغییر قابلحل نخواهد بود. از همین روست که بهرغم تمام تلاشهای رژیم برای غلبه بر این بحران، همچنان پابرجا مانده و پزشکیان هم با یا بدون تعامل با قدرتهای امپریالیست جهان، قادر به حل این بحران نیست و وظیفهای جز این نخواهد داشت که تضادها را تشدید و بحران سیاسی را عمیقتر سازد.
نظرات شما