با پاییز، همراه با رنگهای متنوع و زیبای برگهای درختان، زنگ مدارس بار دیگر به صدا درمیآیند اما برای چه کسانی؟ اگر برای گروه اندکی از کودکان مرفه زنگها با آغاز پاییز و شروع سال تحصیلی در مدارسی با امکانات کمنظیر، با لباسهای گران قیمت و لوازم تحریر و کیف برندهای معروف به صدا درمیآیند، برای اکثریت بزرگ کودکان اینگونه نیست.
والدین میلیونها کودک با مکافات و گاه رفتن زیر بار بدهی موفق میشوند هزینه حداقلترین و ضروریترین لوازم تحریر، کتاب و ثبتنام کودکانشان را آنهم در مدارس دولتی – که گویا قرار بود رایگان باشند – فراهم کنند.
و باز میلیونها کودکی هستند که والدینشان حتا از تهیه همین حداقلها نیز محروم هستند و کودکانشان به جای کلاس درس، روزانه ۱۲ ساعت را در کارگاهها بردگی میکنند. کودکان کار، همگان نامشان را شنیدهایم. کودکانی که براساس گزارش یک نهاد دولتی (مرکز تحقیقات مجلس اسلامی) در سال گذشته تحصیلی تعدادشان ۳ میلیون و۲۰۰ هزار بود و هر سال همپای گسترش فقر، بر تعداد آنها نیز افزوده میشود. ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار کودک بازمانده از تحصیل که به جای قلم و دفتر و کتاب، دستان کوچکشان را به کار میگیرند، نیروی کارشان را به مفت میفروشند تا خریداران نیروی کارشان با تصاحب ارزش اضافی حاصل از کارشان و مکیدن خون این کودکان، زندگی مرفهای را برای خود و خانوادههایشان رقم بزنند. این تنها گوشهای از واقعیات تلخ جامعه امروز ماست که بر مناسبات سرمایهداری استوار است و یک دولت مستبد دینی با پاسداری از این نظم، این ظلم و ستم بزرگ را بر کودکان کشور روا میدارد.
ناگفته نماند که تعداد کودکان کار از تعداد کودکان بازمانده از تحصیل بیشتر است، زیرا گروهی از کودکان هم کار میکنند و هم درس میخوانند. کودک همسران هم که به ازدواج اجباری تن میدهند، عموما هم بازمانده از تحصیل هستند و هم بخشی کودک کار.
بسیاری از کودکان کار و بازمانده از تحصیل در حاشیه شهرها زندگی میکنند، آنجا که فقر جولان میدهد و با شمشیر زهرآگیناش زندگی را تلخ و سخت، نه مسکنی به آن معناست، نه بهداشتی، نه غذایی که یک بار و فقط یک بار سیر شوی، نه لباس و آتشی که در سرمای زمستان تو را گرم کند و نه سایه درختی که در تابستان تو را از گرما محافظت کند. لعنت به این زندگی.
از کولبری و سوختبری تا زبالهگردی، کار در کارگاههای کوچک و تاریک تا کار در خانه و خیابان، حتا تنفروشی از جمله کارهاییست که کودکان کار برای لقمهای نان کودکی خود را میفروشند. بارها شنیده و یا دیدهایم که کودکان کار حین کولبری و سوختبری جان خود را از دست دادهاند. تنبیه بدنی، تعرض جنسی و بیماری در اثر شرایط کار از جمله خطرات دیگریست که کودکان کار بهنوعی با آن درگیر هستند.
کار کودک از چند جنبه برای صاحبان کارگاهها و دیگرانی که آنها را استثمار میکنند جاذبه دارد. اولین مورد دستمزد بسیار پایین آنهاست که حتا با حداقل دستمزد کارگران نیز فرسنگها فاصله دارد، آن هم برای ۱۲ ساعت کار طاقتفرسا. جدا از این کودکان کار فاقد بیمه هستند و اگر حادثهای برایشان حین کار رخ دهد هیچ تبعاتی برای استثمارگرانشان ندارد. برای نمونه کودکانی که در کارگاههای بلورسازی کار میکنند با خطرات زیادی مواجه هستند.
همانطور که گفته شد، عموم کودکانی که در حاشیهشهرها زندگی میکنند کودک کار هستند. براساس گزارش “دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهشهای مجلس اسلامی” کودکان کار ۱۵ درصد از جمعیت کودکان ایران را تشکیل میدهند، البته جدا از کودکان ایرانی، کودکان کار افغان نیز از جمله کودکان کاری هستند که توسط صاحبان کارگاهها و یا باندهای مافیایی زباله وحشیانه استثمار میشوند.
کار کودکان ارتباط مستقیمی با فقر دارد. برای نمونه براساس برخی از تحقیقات ۱۸ درصد کودکان کار بلوچ هستند. براساس آمارهایی که در رسانههای داخل کشور منتشر شده، ۲۵ درصد نیروی کار کارگاههای اطراف تهران – پایتخت حکومت اسلامی – کودکان کار هستند. کارگاههایی که در حاشیههای شهر و استان تهران از جمله شادشهر، صباشهر، شریفآباد، پاکدشت و غیره به وفور وجود دارند، هیچکدامشان مجوز کار ندارند و هرگز پای هیچ بازرسی به آنجا باز نشده است. نه فقط در حاشیههای شهر بلکه حتا در قلب شهر تهران نیز از این کارگاهها بسیارند.
در این میان، دو گروه از کودکان کار دستمزدهای باز هم پایینتری دارند و شرایط کاریشان نیز عموما سختتر است. یک گروه کودکان کار افغان هستند که به دلیل ترس از دستگیری توسط پلیس به هر شرایطی تن میدهند. یکی از سیاستهای جمهوری اسلامی برای فریب افکار عمومی در رابطه با بیکاری گسترده جوانان ایرانی، انداختن تقصیر بر گردن افغانهای مقیم ایران است. مقامات جمهوری اسلامی ضمن آنکه بارها مدعی شدهاند بیش از ۸۰ درصد کودکان کار اتباع خارجی و بهویژه افغان هستند، وقیحانه از درآمدهای ۵۰ تا ۱۵۰ میلیونی یک کودک کار خیابانی سخن گفتهاند. برای نمونه مدیرعامل سازمان “رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی” شهرداری تهران در مراسمی به مناسبت “روز کودک” گفت: “درآمد ماهیانه کودکان کار و خیابانی بین ۵۰، ۱۰۰ و ۱۵۰ میلیون تومان است و برخی از خانوادهها تا ۶ کودک کار دارند”!! او دربارهی کودکانی خزعبلات به هم میبافد که با ۱۲ ساعت کار، بدون تعطیلی و در شرایطی شاق و طاقتفرسا حتا نیمی از حداقل دستمزد یک کارگر را دریافت نمیکنند آنهم بدون هرگونه مزایا و یا بیمهای.
مهاجرستیزی و افغانستیزی همچنین از سوی دیگر جریانات ضد انقلابی بورژوایی تبلیغ میشود و این دو بهظاهر دشمن در این مورد خاص کاملاً با هم همراه هستند. نتیجهی این افغانستیزی اما یک چیز است، تن دادن کارگران افغان از جمله کودکان کار افغان به شرایط سختتر و دستمزهای پایینتر، کودکان محرومی که از حق آموزش بهطور رسمی محروم هستند و حتا اگر بخواهند درس بخوانند این امکان را جمهوری اسلامی از کودکان افغان گرفته است. شرایط روزهای اخیر برای این گروه از کودکان افغان بهگونهایست که اغلب اوقات آنها در کارگاهها در کاری طاقتفرسا میگذرد و بدینترتیب صاحبان کارگاهها نیز نفع خود را از این “افغانستیزی” میبرند.
در همینجا لازم به تاکید است که براساس تحقیقات موسسات گوناگون، آنهم در پروژههایی که نهادهای دولتی به آنها واگذار کردهاند ۶۵ درصد کودکان کار ایرانی هستند. برای نمونه براساس تحقیق مرکز رفاه دانشگاه علوم پزشکی در سال ۹۵، کودکان کار ایرانی ۴۶ درصد و کودکان کار افغان ۵۳ درصد بودند که در تحقیق سال ۹۹ تعداد کودکان کار ایرانی از مجموع کودکان کار به بالای ۶۲ درصد رسید. این را هم در نظر بگیریم که بسیاری از کودکان بلوچ بدون شناسنامه را عموما در این گونه تحقیقات افغان و یا پاکستانی محسوب میکنند. براساس گزارش “مرکز تحقیقات مجلس اسلامی” در برابر ۳ میلیون و پانصد هزار کودک ایرانی حاشیه نشین، فقط ۷۰۰ هزار کودک مهاجر و پناهنده وجود دارد (خبرگزاری دولتی مهر ۲۳ خرداد ۱۴۰۳). البته از این آمارها یک نتیجه دیگر نیز میتوان گرفت و آن اینکه با گسترش فقر در میان خانوارهای ایرانی، بر تعداد کودکان کار ایرانی به مراتب افزوده شده است.
گروه دیگری از کودکان کار که از دستمزد کمتر و شرایط کاری سختی برخوردارند کودکان کار دختر هستند، به عبارتی دیگر این کودکان از همان کودکی طعم تلخ تبعیض شدید جنسیتی را میچشند و با آن بزرگ میشوند. آنها نیز مانند کودکان کار پسر از سنین بسیار پایین یعنی ۶ و ۷ سال مشغول کار میشوند. کار در کارگاههای خیاطی از جمله کارهاییست که کودکان کار بهدلیل داشتن دستهای ظریف و کوچک و فرز بودن جذب آن میشوند. بسیاری از آنها تنها کلاس اول و دوم ابتدایی درس میخوانند و پس از آن تمام وقت مجبور به کار میشوند. بهویژه کارهایی که در خانه امکانپذیر است، توسط کودکان کار دختر صورت میگیرد مانند پاک کردن سبزی، باقالی و غیره. فرشبافی یکی دیگر از کارهای کودکان کار دختر است. کودکان کار دختر حتا اگر در کارگاههایی بیرون از خانه مانند کارگاههای خیاطی کار کنند، گاه دستمزدشان را نیز والدینشان دریافت میکنند و خودشان از میزان دستمزدشان اطلاعی ندارند. بهویژه محدودیتهایی که متاثر از شرایط زندگی و فرهنگ حاکم بر آن مناطق است و به همین دلیل بسیاری از دختران در سنین پایین مجبور به ازدواج میشوند، باعث میگردد تا کودکان کار دختر بیشتر به کارهایی که در خانه ممکن است، تن دهند. در گزارش خبرگزاری دولتی ایلنا به تاریخ ۲۰ شهریور به قلم گزارشگر این خبرگزاری میخوانیم: “به تک تک این کارگاهها سر زدم، هیچ کجا خبری از بیمه نیست. در زنانهدوزی، دختران ۱۵ سال یا حتا کم سن و سالتر به کار گرفته شدهاند بدون بیمه، در حالیکه این خیاطی ماهانه تا ۱۵۰ میلیون تومان درآمد خالص دارد!
روزی ۱۲ ساعتِ تمام سر پا میایستند و کار میکنند اما بیمه ساده هم ندارند، آن هم کجا؟ نه فقط در مناطق محروم و دورافتاده بلکه در حاشیههای پایتخت، حتا در قلب تهران… در واحدهای صنفی که ماهانه چند صد میلیون تومان سود خالص به جیب کارفرما میرود، کارگرانِ تحت استثمار از سادهترین حقوق صنفی بهرهای ندارند. با روزی ۱۰ تا ۱۲ ساعت کار مدام بدون تعطیلی و استراحت، حقوق بسیار ناچیزی میگیرند، دفترچه بیمه ندارند، از بازنشستگی و ازکارفتادگی خبری نیست و اگر حادثه کار رخ بدهد، هیچ کس کارگر مصدوم یا فوت شده را گردن نمیگیرد! و فاجعه اینجاست که تعداد زیادی از این کارگرانِ بی نام و نشان، کودک هستند، افراد زیر ۱۸ سال یا حتا ۱۵ سال“.
اما سیاست جمهوری اسلامی در قبال این کودکان چیست؟
جمهوری اسلامی در رابطه با کار کودکان مانند دیگر معضلات جامعه اول از همه از در انکار وارد میشود. بعد آنها را افغان مینامد و مهاجر غیرقانونی که باید اخراج شوند. بعضی اوقات هم طرحهایی مانند “ساماندهی کودکان کار و خیابان” و یا “جمعآوری کودکان کار و خیابان” را عَلَم میکند که فقط نمایش است و اگر کمی عمیقتر به این طرحها نگاه شود، میبینیم که تنها نتیجهاش ارزانتر شدن بهای نیروی کار کودکان است. کودکانی که از ترس به شرایطی بدتر و مزدی پایینتر تن میدهند.
از سوی دیگر در بودجه سالانه نیز تقریباً هیچ مبلغی برای حل این معضل و یا به عبارتی کمک به این کودکان در نظر گرفته نمیشود.
از همه مهمتر جمهوری اسلامی با گسترش فقر، عدم حمایت از بیکاران، کاهش دستمزدهای واقعی، کاهش یارانهها و پولیسازی آموزش و پرورش در عمل بر تعداد کودکان بازمانده از تحصیل که راهی جز وارد شدن به بازار کار ندارند میافزاید. کار کودک باید ممنوع شود و آموزش مناسب، رایگان و با کیفیت حق بدیهی تمامی کودکان است، هیچ کودکی نباید گرسنه بر سر کلاس حاضر شود، تمام امکانات رفاهی و ورزشی باید در مدارس موجود باشد. اما در جمهوری اسلامی و سرمایهداری حاکم بر ایران کودکان از این بدیهیترین حقوق خود محروم هستند.
کار کودک یک معضل اجتماعی است، اما این معضل ریشه در مناسبات سرمایهداری دارد و تا زمانی که این مناسبات در جهان حاکم است، نمیتوان جز این انتظار داشت. با این همه پیشرفت تکنولوژی، از هوش مصنوعی و تلفنهای هوشمند تا ربات و غیره .اما با این وجود و برخلاف عهدنامههایی در منع کار کودک که دولتهای سرمایهداری هر چند وقت با یکدیگر امضا میکنند، مدام بر تعداد کودکان کار افزوده میشود. هم اکنون ده درصد از کودکان جهان کودکان کار هستند. کار کودک در نظم سرمایهداری ریشه دارد نظمی که کسب سود بیشتر مقدسترین امر آن است و کودکان کار با نیروی کار ارزان قیمتشان قربانیان این نظم پوسیده و کثیف. ریشه بسیاری از معضلات اجتماعی، نابرابری، فقر و غیره در مناسبات سرمایهداری است و سوسیالیسم تنها جایگزین آن برای پایان دادن به این معضلات و نابرابریهاست.
نظرات شما