اخیرا سی نفر از لیبرال – ناسیونالیستهای ایرانی، دست امداد به سوی دونالد ترامپ که از اول بهمن (۲۰ ژانویه) به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا بر کرسی ریاست خواهد نشست دراز نموده و طی نامهای، از جمله خواستار آن شدهاند که او سیاستهای قاطعتری در قبال جمهوری اسلامی اتخاذ کند، در موضوع برجام، تجدید نظر کند، با کنگره همراهی و تحریم علیه سپاه پاسداران و خامنهای را گستردهتر ساخته و با قدرت به مرحله اجرا درآورد، تحریمهای جامعی علیه “آن گروه از مقامات ایرانی” که ناقض حقوق ایرانیان بودهاند، وضع کند و یک ائتلاف بینالمللی برای تشدید فشار بر جمهوری اسلامی تشکیل دهد.
نویسندگان نامه اظهار امیدواری نمودهاند که آمریکای تحت رهبری دونالد ترامپ، به “مردم ایران” کمک کند کشورا را از “تندروها” پس بگیرند و از آنها که “طرفدار دموکراسی” هستند و هدفشان جایگزین ساختن “رژیم خمینیست” با حکومتی مبتنی بر “دموکراسی لیبرال” است، پشتیبانی کند. نویسندگان نامه، به دونالد ترامپ اطمینان دادهاند که چنین حکومتی، از متحدان ثابت قدم آمریکا در جهان خواهد بود.
نامهی این چند نفر به جانوری مانند دونالد ترامپ که سرمایهداری بحرانزده و گندیدۀ آمریکا او را به جلو صحنه فرستاده است تا راهی برای نجات خود دست و پا کند، بحثها و حواشی زیادی را درپی داشت که بخشا هنوزهم ادامه دارد. حقیقتا اینکه چند آدم لیبرال بورژوا مسلک که نه از موقعیت سیاسی اجتماعی ویژهای برخوردارند، نه در معادلات سیاسی نقش و جایگاهی دارند و در کل عددی به حساب نمیآیند، برمیدارند به یک تاجر شارلاتان، یک مرتجع لمپن و یک ضدزن نژادپرست نامه مینویسند، به خودی خود آنقدر اهمیت نداشت که پیرامون آن به بحث و مجادله پرداخت. اما مساله موقعی اهمیت پیدا میکند که بدانیم، این نامه و موضوعات مطرح شده در آن، فقط نامه و موضع این ۳۰ نفر نیست. نامه به ترامپ در واقع، موضعگرایش معینی را در اپوزیسیون جمهوری اسلامی نمایندگی میکند. گرایشی که البته طیفی از افراد و محافل و گروهها ازسلطنتطلب وجمهوریخواه ومجاهدین گرفته تا “سبزها”، “اصلاحطلبها”، “ملیمذهبیها” ی رانده شده از حکومت را دربر میگیرد. نامه به ترامپ در واقع بیان مکنونات قلبی این طیف و این گرایش است.
اگر از حشو و زوائد نامه و پارهای ابهامات آن و دُمی که خجولانه برای جناحی از حکومت به تکان آمده درگذریم، لپ کلام این است که نویسندگان نامه دست به دامان دولت امپریالیستی آمریکا به رهبری ترامپ شده و از آن درخواست کردهاند که هرطور که میتواند به جمهوری اسلامی فشار بیاورد و گروهی را به قدرت برساند که مادامالعمر نوکر آمریکا خواهد بود!
درخواست از دولت آمریکا برای تشدید فشار و سرنگون ساختن جمهوری اسلامی، در واقع چیز دیگری جز همان درخواست حمله نظامی، “بشردوستانه” نیست که البته این بار با لحن و زبان دیگری بیان میشود.
اما استمدادطلبی اپوزیسیون بورژوا – لیبرال از ارتجاع امپریالیستی و در راس آن دولت امپریالیستی آمریکا برای سرنگونساختن جمهوری اسلامی، پدیدۀ جدیدی نیست. دستکم از مقطع اشغال نظامی عراق توسط آمریکا و متحدان آن در دورۀ بوش پسر و سقوط رژیم بعثی صدام حسین به این سو، این موضوع بارها و بارها به زبانهای گوناگون توسط نیروهای مختلف تشکیلدهنده این طیف مطرح شده است. گروهها و محافل سیاسی وابسته به اپوزیسیون بورژوایی، چه در نشستها و گفتگوهای رسمی با مقامات و دیپلماتهای – ولو دست دوم – آمریکایی، چه با ارسال پیام و نامه به مقامات رسمی آمریکا، به کرات از دولت آمریکا خواستهاند از نرمش در قبال جمهوری اسلامی خودداری کند، فشار و تحریم را تشدید کند و با حمله نظامی – البته از روی “بشردوستی” – جمهوری اسلامی را سرنگون سازد. حتا از اینکه به صراحت یا به تلویح از “عراقیزه” شدن ایران دفاع کنند و بخواهند رژیم حاکم بر ایران به شیوه رژیم صدام حسین و معمر قذافی سرنگون گردد، ابائی نداشته وهیچ شرمی به خود راه ندادهاند. افزون بر سلطنتطلبها و محافل و گروههای مشابه آن در طیف یاد شده، بورژواناسیونالیستها کرد نیز، بارها از دولت آمریکا خواستهاند سناریوی عراق را در ایران پیاده کند و برای اجرای نقش در پروژۀ امپریالیستی شبیه آنچه در عراق به سقوط صدام و تشکیل حکومت اقلیم کردستان انجامید، اعلام آمادگی کردهاند.
گرچه اینگونه تحرکات اپوزیسیون بورژوا لیبرال رابطه و تناسب مستقیمی با میزان تنش و اختلاف میان جمهوری اسلامی و قدرتهای امپریالیستی در راس آن امپریالیسم آمریکا دارد و هر چقدر این تنشها و اختلافها شدیدتر شده، تحرکات اپوزیسیون دستآموز ارتجاع امپریالیستی و ماجرای آلترناتیوسازی و استمداد از آمریکا برای حمله نظامی نیز پررنگ تر شده است، اما از آنجا که سیاستهای اوباما در قیاس با دورۀ بوش پسر کاهش این تنشها بود، لذا تلاش این گرایش برای ترغیب دولت آمریکا به تعویض رژیم در ایران، از اقبال چندانی برخودار نشد! اما روشن است که سیاست دولت آمریکا در قبال جمهوری اسلامی در دورۀ ترامپ، با دوره اوباما متفاوت است و به احتمال زیاد با تشدید فشار و افزایش تنشهای فیمابین همراه خواهد بود. اپوزیسیون بورژوایی که ازهم اکنون بوی کباب به مشامش خورده، فورا به یاد “شهروندان ایران” و ارائه “راهحل” برای استقرار” آزادی و دموکراسی” درایران افتاده و از دولت امپریالیستی آمریکا و لمپن فاشیستی بنام دونالد ترامپ که در عداد نئوکان ها و بورژوا امپریالیستهای راست آمریکاست، تقاضای کمک برای سرنگونی “رژیم خمینیست” نموده تا در عین حال استعداد خود را درعمل به عنوان پادو امپریالیسم آمریکا بیازماید و به اثبات برساند.
“راهحل” های امپریالیستی در عراق و لیبی و سوریه برای استقرار به اصطلاح دموکراسی و آزادی و جنایات فجیعی که قدرتهای امپریالیستی در راس آن امپریالیسم آمریکا برای تامین منافع اقتصادی، سیاسی و اهداف توسعهطلبانه خود مرتکب شدهاند، چنان بزرگ و دهشتناک است که نفرت و بیزاری هر انسان آزاداندیشی را برانگیخته و تا قرنها از ذهن مردم خاورمیانه و جهان پاک نخواهد شد. کارنامه خونین این قدرتها در جایگزینی رژیمهای دیکتاتوری بجای”دموکراسی” و “آزادی” با عملیات نظامی و به ضرب توپ و تانک و بمبافکن در عراق و لیبی و سوریه، چنان سیاه است که برای همیشه نقاب از چهرۀ کریه این قدرتها برافکنده و ماهیت آنها را بیش از پیش در انظار جهانیان و قبل از همه مردم زحمتکش خاورمیانه، منجمله مردم ایران برملا ساخته است.
بهرغم این اما بر زمینه جنایات فجیع رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و شرایط فوقالعاده دشوار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و مصائب بیشماری که این رژیم بهبار آورده و بر کارگران و زحمتکشان و عموم تودههای جان به لب رسیده ایران تحمیل نموده است، گروهها، افراد و جریانهایی پیدا میشوند که ظاهراً برای نجات مردم، نامه فدایتشوم به بوش و ترامپ مینویسند و آشکار و نهان خواهان دخالت نظامی به اصطلاح بشردوستانه قدرتهای امپریالیستی و در راس آن دولت امپریالیستی آمریکا میشوند. اینان با دروغ و نیرنگ و توجیهات پوشالی و تحت پوشش “نجات مردم” ایران از یوغ حکومت اسلامی و رسیدن به آزادی، سعی میکنند مردم را فریب دهند و بر اهداف و مقاصد راهزنانه و توسعهطلبانه و فجایع و جنایات بیانتهای امپریالیسم، سرپوش گذارند. مردم ایران باید بدانند که اینان نه دوستان مردم و طرفدار آزادی مردم، بلکه پادوان تبلیغاتچی قدرتهای جنگطلب امپریالیستاند. امپریالیسم هیچگاه مدافع آزادی و دموکراسی تودههای ستمدیده نبوده و نخواهد بود. همگان به چشم خود دیده و به تجربه دریافتهاند که جهنمی که در عراق و افغانستان و لیبی به پا کردند و در سوریه درحال برپا کردن آن هستند، جز کشتار و آوارگی و جز فجایع عظیم چیز دیگری عاید مردم این کشورها نکرده است.
بسیار بودهاند افرادی از درون با بیرون جناحهای حکومتی که تحت شرایط معینی علیه این یا آن جناح رژیم یا برخی محدودیتها، فعالیتهایی داشتهاند گاه حتا زندان هم رفتهاند.اما همینکه پای آنها به خارج کشور رسید بسی سریعتر از آنچه قابل تصور بود، از مدیای امپریالیستی سردرآورده جایگاه خود را در صفوف این گرایش بورژوا – لیبرال پرو امپریالیسم یافتند و در کمپ ارتجاع امپریالیستی ذوب شدند. اینها همه، کسانی هستند که دشمنیشان با مردم ایران آشکار و عیان است.
در کنار اینها و همپای اینها، البته باید از گروه دیگری یاد کرد که در نزاع جمهوری اسلامی و آمریکا یا کل قدرتهای امپریالیستی، جانبدار ارتجاع داخلی است و به بهانۀ مخالفت یا “مبارزه” با امپریالیسم، از رژیم ارتجاعی جنایتکار جمهوری اسلامی دفاع میکند. اینها طیف رنگارنگی از طرفداران نظم موجود را تشکیل میدهند که همواره در مقاطع حساس و چرخشهای سیاسی در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند. در این گروه نیز طیفی از سلطنتطلبها، جمهوریخواهان، ملیمذهبیها، سبزها و اصلاحطلبهای رانده شده از حکومت باضافه “چپ”های ناسیونالیست – رفرمیستهای تودهای مسلک جا میگیرند که در هر نزاع نیمه جدی میان قدرتها و ارتجاع امپریالیستی با رژیم جمهوری اسلامی جانب ارتجاع اسلامی را گرفته، مستقیم و غیرمستقیم از آن دفاع میکنند. گرچه به دلیل ماهیت رسوای رژیم استبدادی و جنایتکار حاکم جرات نمیکنند در شرایط حاضر به صراحت شعار حمایت از جمهوری اسلامی را سردهند، اما بیتردید در شرایط بحرانیتر و اوضاعی که صیقلدهندۀ صفبندیهای طبقاتی است، بار دیگر در کنار جمهوری اسلامی قرار خواهند گرفت. اینان که هدفی جز اسارت و انقیاد مردم ایران به دست طبقه حاکم و برجای ماندن رژیم ارتجاعی و استبدادی جمهوری اسلامی ندارند، گروه دیگری از دشمنان تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایراناند که به بهانه مقابله با ارتجاع امپریالیستی، از ارتجاع اسلامی دفاع میکنند و همدست جنایتکاران حاکم بر ایران عمل خواهند کرد.
کارگران و زحمتکشان و عموم تودههای مردم ایران برای رهایی از چنگ رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و فجایع فزایندهای که سرمایهداری حاکم بهبار آورده است، راهی جز این ندارند که مستقلانه وارد میدان مبارزه شوند و خود، سرنوشت خویش را در دست گیرند.
هر کس ریگی به کفش نداشته باشد نمیتواند این حقیقت را کتمان کند که ارتجاع داخلی و خارجی، جمهوری اسلامی و امپریالیسم هر دو به یکسان دشمن سوگند خورده کارگران و زحمتکشاناند. کارگران و زحمتکشان ایران زمانی خواهند توانست، مستقلا سرنوشت خود را رقم زنند که دوستان و دشمنان خود را به خوبی بشناسند. باید توجه کرد که فقط رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و قدرتهای امپریالیست دشمن مردم نیستند، بلکه هستند افراد، محافل و یا گروههایی از میان نیروهای اپوزیسیون که در لباس دوست ظاهر میشوند اما در عمل با حمایت از یک طرف نزاع میان دو ارتجاع اسلامی و امپریالیستی، نقش دشمن مردم را اما در لباس دوست بازی میکنند.
کارگران آگاه، چپهای رادیکال و کمونیستهای انترناسیونالیست در دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان، دسترد به دو سوی نزاع میکوبند واز یک سیاست مستقل پرولتری دفاع میکنند . کمونیستها درعین حال با هر گونه ابهام، توهمآفرینی و تزلزل گرایش سانتریست که به نشستن میان دو صندلی خو کرده و از درون مواضع ان میتواند بازی در بساط دو نیروی ارتجاعی درآید، شدیدا مبارزه و آن را افشا می کنند. هر نیروی چپ رادیکال و هر کمونیست واقعی باید با شعار نه به امپریالیسم نه به جمهوری اسلامی، انقلاب را بدیل خود قرار دهد و کارگران و زحمتکشان را به اعتصاب و قیام و انقلاب فرا بخواند. تنها از طریق یک انقلاب اجتماعی کارگری است که میتوان بزرگترین ضربه را همزمان بر امپریالیسم و رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران وارد ساخت. تمام گروهها و کسانی که جز این میاندیشند، مستقل از اینکه چه نقش و جایگاهی در اپوزیسیون برای خود قائل باشند، نامه به بوش و ترامپ نوشته یا ننوشته باشند، مشتی فریبکار و دشمن کارگراناند و در عمل یا به پادوان امپریالیسم تبدیل میشوند، یا به سیاهی لشکر رژیم سرتاپا ارتجاعی جمهوری اسلامی.
نظرات شما