٢١ بهمن ١٣٩۵- یادداشت سیاسی- جان باختن کولبر در اثر ریزش بهمن در روزهای اخیر، با انعکاس گستردهای که بهویژه در شبکههای اجتماعی پیدا کرد، سوالات مهمی همچون معضلات کولبران و خطراتی که آنها را تهدید میکند تا چرایی پذیرفتن این کار از سوی آنها، در افکار عمومی جامعه مطرح نمود. نهم بهمنماه ۱۶ کولبر در مناطق کوهستانی بیوران در سردشت در اثر ریزش بهمن دچار حادثه شدند که از این میان ۴ نفر در همان محل جان باختند و یک نفر از مصدومان حادثه نیز بعد از انتقال به بیمارستان جان باخت، سه روز بعد سه کولبر دیگر در بهمن گرفتار شدند که باز یکی از کولبران با ۱۹ سال سن جان خود را از دست داد.
اما سرما و دیگر تغییرات آبوهوایی تنها تهدیدی نیست که کولبران با آن دست و پنجه نرم میکنند. تیراندازی و قتل کولبران توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی و رفتن بر روی مینهای بازمانده از دوران جنگ ایران و عراق از دیگر خطراتی هستند که کولبران با آن روبرو میباشند. پذیرفتن این خطرات از سوی کولبران در حالیست که درآمد آنها از این کار پُر مشقت حتا در حد تامین ابتداییترین نیازهای انسانی نیست. کولبران که از کودکان ده ساله تا سالخوردگانی ۷۵ ساله و حتا بیشتر را شامل میشوند، مجبورند بارهای سنگینی را بر دوش خود بکشند که تحمل آن برای تمامی مفتخورها و انگلهای جامعه همچون سرمایهداران و مقامات دولتی حتا برای یک روز غیر ممکن است.
یکی از کولبران شرایط کار خود را چنین ترسیم میکند: “بار که بهسختی گیر میآید و زمانی هم که به ما بار را تحویل میدهند باید وزن زیادی را حمل کنیم. اگر کمتر از ۱۰۰ کیلو حمل کنیم پول چندانی گیر ما نمیآد پس ما ناچاریم که بیش از این حمل کنیم چون ما باید تا رسیدن به اینور مرز و برگشتن هم هزینههایی برای کرایه ماشین پرداخت کنیم. اگر حساب کنم چیزی حدود ۷۰ تا ۸۰ هزار تومان برای من باقی میماند. تازه باید با این بار سنگین از کوه و کمر در سرما و گرما بگذریم و بعضی وقتها گشنگی و فشار زیاد بار جان را به لبمان میآورد”.
به گزارش کانون حقوق بشر کردستان، تنها در ۵ ماه اول سالجاری ۷۰ کولبر در مناطق کردنشین ایران توسط نیروهای نظامی جمهوری اسلامی کشته و زخمی شدهاند. ۲۱ دیماه ۵ کولبر در اثر شلیک نیروهای نظامی جمهوری اسلامی زخمی شدند که یکی از آنها نوجوانی ۱۶ ساله به نام اسماعیل افشار بود. ۲۷ دیماه تعدادی از کولبران که کفش ورزشی حمل میکردند در کمین نیروهای نظامی قرار گرفته و در هنگام فرار یکی از آنها از صخره پرت شده و زخمی میشود.
مینهای بهجامانده از جنگ ایران و عراق نیز تاکنون قربانیهای زیادی از میان کولبران گرفته است. بیش از ۹۰۰ پرونده در استان آذربایجان غربی، ۳۰۰ پرونده در استان کردستان، ۱۳۰ پرونده در استان کرمانشاه و ۱۷ پرونده در استان ایلام از کولبرانی موجود است که قربانی انفجار مین شدهاند. اما چون قربانیان انفجار مین کولبر بودند، پروندهشان توسط کمیسیون ماده دو استانداری بسته و به بایگانی سپرده شده است.
حال با این شرایط چرا هزاران نفر در مناطق مرزی کردستان اقدام به کولبری میکنند؟ براساس گفتهی یک نمایندهی مجلس اسلامی، تنها در شهر سردشت بیش از ۸۰۰۰ نفر به کولبری روی آوردهاند.
پدر علی محمدزاده دانش آموز ۱۸ ساله اهل روستای بیوران علیای سردشت که یکی از قربانیان ریزش بهمن در تاریخ ۹ بهمن است، از نقش علی در تامین هزینههای خانواده و هزینهی تحصیلی خود سخن میگوید، این که علی از کودکی مجبور بوده در کنار درس کار کند و در تامین هزینههای خانواده مشارکت کند. علی و ۱۵ کولبر دیگر با بار خشکبار گرفتار بهمن شدند. زندگی هر کدام از کولبرها را که نگاه کنی دردآورتر از دیگریست. یکی دیگر از کولبران که جان خود را از دست داد اهل مهاباد و دو فرزند داشت. وی که بیکار بود، برای تامین هزینهی خانواده کولبری میکرد و درست در شب تولد کودک دو سالهاش، در زیر بهمن، به خاطر ۱۰۰ هزار تومان یخ زد و جان باخت.
بیکاری و فقر عامل اصلی کشیده شدن پیر و جوان و کودک به کولبریست. انسانهای شریف و زحمتکشی که در زیر فقری که مناسبات سرمایهداری به آنها تحمیل کرده، له شده و جانشان آن قدر بیارزش شده که برای لقمه نانی هر خطری را پذیرا میشوند. آنگاه مقامات دولتی از استاندار آذربایجان غربی تا فرماندار سردشت این مردمان زحمتکش، فقیر و جان به لب آمده را مشتی قاچاقچی مینامند. کودکان و جوانان و پیرانی که میخواهند با کاری طاقتفرسا و غیرقابلباور تنها لقمه نانی برای خانواده و خود دست و پا کنند!!
مناسبات سرمایهداری که در ایران به اوج گندیدگیاش رسیده و جمهوری اسلامی که این گندیدگی را با خشونتی بیش از حد نمایندگی میکند، عامل تحمیل فقر و بیکاری به این مردمان هستند و در نتیجه عامل جان باختن کولبران، عامل تحمیل این زندگی سیاه که هم اکنون حداقل نیمی از جمعیت کشور را شامل میشود. تمام کسانی که زیر خطر فقر زندگی میکنند، بیش از ده میلیون بیکار و خانوادههایشان که در فقر و سیهروزی غوطهور هستند، بیش از ۱۲ میلیون حاشیه نشین و اکثریت بزرگ اهالی استانهایی که در گرداگرد مرزهای وسیع ایران زندگی میکنند همچون سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان و خراسان.
در حالی که بخشی کوچک و ۱ درصدی از جامعه به ثروتهایی افسانهای دست یافته و دست تمامی مقامات حکومتی به فساد و خون آغشته است، اکثریت بزرگی از جامعه از تامین بدیهیترین نیازهای انسانی خود ناتوان هستند. حق کار و حق یک زندگی شرافتمندانه حق هر انسانیست که جمهوری اسلامی آن را به هیچ انگاشته.
این حقیست که حتا اعلامیه جهانی حقوقبشر که حدود ۷۰ سال پیش – بعد از جنگ جهانی دوم – نوشته و به تصویب دولتهای سرمایهداری رسید بر آن صحه گذاشته است. جدا از آن که اغلب مواد مطرح شده در این اعلامیه همچون برابری حقوقی زنان و مردان، حق آزادی بیان و اندیشه و لغو هر گونه تبعیض نژادی، قومی، عقیدتی و غیره توسط جمهوری اسلامی رعایت نمیشود، در ماده ۲۳ این اعلامیه بر حق تمامی انسانها بر کار تاکید شده و این که هر انسانی با کاری که میکند باید از آنچنان درآمدی برخوردار باشد که خود و خانوادهاش از یک زندگی انسانی برخوردار باشند و در غیر این صورت این وظیفه دولت است که از این انسانها حمایت کند.
به همین دلیل است که امروز در اغلب کشورهای سرمایهداری صحبت از تامین اجتماعی میباشد. در برخی از این کشورها نه تنها بیکاران حقوق معینی در هر ماه و تا زمانی که بیکار هستند دریافت میکنند، بلکه به دلیل بالا بودن هزینهها نسبت به حقوق بیکاری، بیکاران – و حتا کسانی که کار میکنند اما درآمدشان کافی نیست – از سوبسیدها و امکانات دولتی برخوردار میشوند، از جمله برای تامین هزینه مسکن، هزینههای درمانی و یا هزینههای تحصیلی.
ناگفته پیداست که اگر در این کشورها، دولتهای سرمایهداری مجبور به پذیرش تامین اجتماعی و آن هم در این سطح شدهاند دلیل اصلیاش سابقهی مبارزاتی طبقه کارگر در این کشورها بوده که این حقوق را به دولت تحمیل نموده و با حضور تشکلهای خود و آگاهی نسبی جامعه نسبت به این حقوق، از آنها در تمام این سالها پاسداری نمودهاند. حتا در شرایطی که حاکمان نئولیبرال به بهانهی بحران اقتصادی در سالهای اخیر هجوم شدیدی به سطح معیشت کارگران آوردهاند، اما باز پایههای اصلی سیاست تامین اجتماعی در این کشورها دست نخورده باقی مانده است.
اما جمهوری اسلامی که هیچ اعتقادی به “حقوق بشر” ندارد، برای اینکه بتواند مانع از شورش گرسنگان علیه نظم موجود شود، هر گونه تشکل مستقل کارگری را ممنوع و تلاش آنها برای ایجاد این تشکلها را وحشیانه سرکوب میکند، کارگران را به جرم شرکت و یا رهبری اعتصاب اخراج، زندان و یا به شلاق محکوم میکند. جمهوری اسلامی با سرکوب و ایجاد اختناق سعی میکند تا مانع از همبستگی تودههای کار و زحمت شود. جمهوری اسلامی نه تنها احزاب سیاسی مخالف بلکه هرگونه تشکل دمکراتیکی را که بتواند در سطح محدودی به بالارفتن آگاهی و تشکل تودهها یاری رساند ممنوع کرده و هرگونه فعالیتی در این راستا را سرکوب میکند. جمهوری اسلامی هراسان از نفوذ شبکههای اجتماعی و دیگر ابزار و امکانات مدرن، تا حدی که میتواند در برابر آنها سد ایجاد کرده و بسیاری از فعالان این شبکهها را به زندان میافکند. جمهوری اسلامی با اتخاذ رذیلانهترین روشها از جمله تحمیل جنگ و ویرانی با تبلیغ نفرت مذهبی و شعارهای شووینیستی با پوششی مذهبی، سعی میکند عامل تمامی بدبختیهای مردم را دشمنان خارجی از جمله برخی از دولتهای منطقهای جلوه دهد و بدین ترتیب بر طبل جنگ بکوبد با این امید که شاید مانند جنگ ایران و عراق همانطور که رهبر خونآشام آن خمینی همیشه میگفت برای جمهوری اسلامی “برکت” بیاورد، “برکتی الهی” تا باز چند صباحی بر عمر جمهوری اسلامی افزوده گردد.
جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم ارتجاعی پاسدار نظام سرمایه داری هرگزنمی تواند معضل بیکاری را حل کند و یا حق کار را به رسمیت بشناسد ویا این را به پذیرد که هر انسانی باید از زندگی شرافتمندانه برخوردار شود. جمهوری اسلامی اگر بتواند همین حداقلهای کنونی را نیز از مردم ایران میگیرد. بنابر این یک راه بیشتر برای پایان دادن به معضل بیکاری و مصائب ناشی ازآن وجود ندارد و آن هم سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، استقرار فوری حکومت شورائی کارگران و زحمتکشان، نابودی نظام سرمایهداری و برقراری سوسیالیسم است. هیچ راه دیگری نیست.
نظرات شما