اعتراضات اهواز و نطفه‌های اعتلایی نوین

 حوادث اخیر خوزستان به عیان بی حقوقی گسترده‌ی توده‌هایی را به تصویر کشید که از فقر و بیکاری به فریاد آمده‌اند، مردمی که از داشتن هوایی برای تنفس، آبی برای نوشیدن و برق این بدیهی‌ترین نیاز بشری در قرن بیست‌ویکم محروم شدند، مردمی که از دولتی فاسد به ستوه آمده‌اند، دولتی که به جای پاسخگویی به خواست‌های برحق مردم، روزی به تزویر و ریا و روزی به تهدید و سرکوب پناه می‌برد.
جدا از نوع برخورد دولت به معضلات زیست محیطی، بی‌تفاوتی به آن، و نتایج وخیمی که این سیاست برای توده‌های مردم به بار آورده ، حوادث اخیر خوزستان و اعتراضات و تظاهرات توده‌ای در اهواز جنبه‌ی مهم دیگری دارد که در این مقاله تلاش ما بر آن است تا به این جنبه از موضوع بپردازیم.
فقر، بیکاری، نبود آزادی‌های سیاسی و ناهنجاری‌های گسترده‌ی اجتماعی، به نارضایتی شدید اکثریت بسیار بزرگی از جامعه منجر شده است. به نوعی که جدا از کارگران و زحمتکشان، بخش هائی ازاقشار میانی جامعه نیز از شرایط موجود به شدت ناراضی هستند. جدا از نارضایتی سیاسی، در اثر شرایط وخیم اقتصادی مدام بخش‌هایی از خرده‌بورژوازی میانه به زیر خط فقر رانده شده و این بخش در جامعه مدام کوچک‌تر می‌شود. خطر سقوط به زیر خط فقر یکی از ریشه‌های مهم نارضایتی خرده‌بورژوازی متوسط در شرایط کنونی‌ست. نارضایتی حتا در عرصه‌هایی خاص، خرده‌بورژوازی مرفه و بخش‌هایی از بورژوازی را نیز در برمی‌گیرد. اما این اقشار که در برابر انقلاب قرار داشته و از آن به شدت هراسان هستند، از سویی با بهره‌گیری از نارضایتی گسترده در جامعه، به‌دنبال تغییراتی در موازنه‌ی قدرت به نفع خود هستند و از سوی دیگر همواره مراقب این موضوع هستند که مبادا نارضایتی و خشم مردم دامن آن‌ها و یا کل حاکمیت را بگیرد. از این رو گاه در ظاهر و در مقاطعی خود را طرفدار اعتراضات و خواست‌های مردم نشان می‌دهند و گاه با سکوت از کنار افتضاحاتی که نتیجه‌ی سیاست‌های عناصر مطلوب‌شان در درون حاکمیت بوده، گذشته و یا با نشان دادن آدرس غلط سعی در برائت خود دارند. اعتراضات اخیر توده‌ای در اهواز یک نمونه‌ی روشن از روش برخورد یک جناح از هیأت حاکمه است که درطول چندسال اخیرهمه‌ی فجایع کنونی جامعه را به دوران ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد نسبت می دهند، انگار که پیش از آن ایران بهشت بوده است!!!
بهره‌گیری از نارضایتی توده‌ها، در حالی که جناح “اصلاح طلبان” در کنار “اصولگرایان میانه‌رو” کابینه و مجلس را در اختیار گرفته‌اند، توسط دیگر جناحِ بورژوازی حاکم یعنی “اصولگرا”ها نیز مورد توجه قرار گرفته، به‌نوعی که در جریانات اخیر حتا امام جمعه اهواز از مردم می‌خواهد که به کابینه‌ی روحانی بابت این وضعیت یعنی هجوم ریزگردها و قطع آب و برق اعتراض کنند. نیروی انتظامی نیز که در همان روزها در شادگان – در فاصله‌ی ۱۰۰ کیلومتری اهواز – به روی جوانان معترض آتش گشوده و موجب جان باختن دو نفر شده بود، در اهواز اما تا چند روز هیچ واکنشی به اعتراضات از خود نشان نداد.
واقعیت این است که استان خوزستان به رغم جلگه‌های‌اش و به رغم این‌که اصلی‌ترین منابع نفت ایران در این استان قرار دارد، یکی از فقیرترین استان‌های کشور نیز است. نرخ بیکاری در این استان از بالاترین نرخ‌های بیکاری در کل کشور است. استان خوزستان چهارمین استان کشور از نظر تعداد کودکانی‌ست که از تحصیل بازمانده‌اند. با گذشت نزدیک به سی سال از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق، هنوز خوزستان آثار ویرانی‌های جنگ را بر پیشانی دارد. شهرهایی چون خرمشهر و آبادان هیچ نشانی از دوران پُر رونق قبل از جنگ با خود ندارند. به دلیل موقعیت حساس خوزستان برای رژیم اسلامی، سرکوب و نقض آزادی‌های سیاسی و حقوق فردی در این استان همواره به صورت گسترده اعمال شده است. حادثه‌ی روزهای اخیر در “شادگان” یک نمونه‌ی آن است. تعداد زندانیان سیاسی و زندانیان سیاسی که در سال‌های اخیر اعدام شده‌اند در این استان نسبت به سایر مناطق بسیار بالاست. خوزستان، کردستان و بلوچستان از جمله استان‌هایی هستند که از این نظر بیش از دیگر مناطق کشور تحت فشارهای سیاسی بوده‌اند. جدا از نقض حقوق مردم عرب، یکی دیگر از سیاست‌های کثیف حکومت دامن زدن به اختلافات قومی و ملی بوده است برای نمونه دامن زدن به اختلافات بین عرب‌‌ها با بختیاری‌ها و یا دیگر اقوام فارس.
فقر، بیکاری و نارضایتی همان‌طور که گفته شد تنها در خوزستان نیست، اما مجموع شرایطی که خوزستان با آن روبروست باعث شد تا با موج جدید ریزگردها که در روزهایی با قطعی آب و برق نیز همراه شد، فشار بر روی توده‌ها سرریز شده و موجی از نارضایتی و اعتراض شهر اهواز را در برگیرد. در گذشته نیز بارها شاهد اعتراضاتی در اهواز در این رابطه بودیم. اما ویژه‌گی این دوره از اعتراضات، تداوم، توده‌ای شدن و شعارهایی بود که علیه فقر، بیکاری و حاکمیت داده شد. البته توده‌ای شدن به این مفهوم که از بخش‌های گوناگون جامعه در این اعتراضات شرکت داشتند. نه لزوما از طبقه کارگر بودند و نه از دانشجویان و یا زنان. از اقشار گوناگون جامعه در این اعتراضات شرکت داشتند. این نکته حائز اهمیتی بسیار است که در شهر اهواز به رغم سرکوب و خفقان شدیدی که این سال‌ها بر شهر حاکم بوده است، هر روز هزاران نفر دست به اعتراض زدند.
حال اگر این اعتراضات را در کنار اعتراضات اخیر کارگری بگذاریم می‌توان به این نتیجه رسید که تغییراتی در روحیه مبارزاتی توده‌ها شکل گرفته است. برای مثال اعتراضات اخیر کارگران تا حدودی متفاوت از اعتراضات گذشته می‌باشد. جدا از افزایش اعتراضات کارگری از نظر عددی، در ماه‌های اخیر شاهد اعتراضاتی طولانی مدت بودیم، اعتصاباتی که بیش از یک ماه طول کشیدند. دیگر آن‌که کارگران به اعتصاب اکتفا نکرده بلکه با تظاهرات در سطح شهر، توجه سایر اقشار جامعه را به خود جلب کردند. نکته بعدی شعارها و مطالبات کارگران است، کارگران در شعارها و مطالبات خود به شکلی آشکار نقش حاکمیت و دستگاه سرکوب آن را در شکل‌گیری و بقای شرایط کنونی افشا و در واقع دولت را به محاکمه کشیدند. شرایط آن‌چنان حاد شده است که حتا مقامات حکومتی نیز بارها به این موضوع اعتراف کرده‌اند. سخنان پوردستان جانشین فرمانده ارتش در روز ۲۱ بهمن آشکارترین اعتراف به این موضوع بود. وی گفت: “دشمنان جمهوری اسلامی قصد دارند با فشار اقتصادی مردم ایران را به خیابان‌ها کشانده و آن‌ها را علیه نظام بشورانند”. اگر خامنه‌ای هم در روز ۲۷ بهمن با اشاره به نابسامانی‌ها و فشارهای اقتصادی از تلاش “دشمن برای مایوس کردن مردم” سخن گفته و با تاکید بر اهمیت مساله اقتصادی، این‌بار برخلاف همیشه و به جای مسائل فرهنگی و نظامی می گوید: “اکنون مسائل اقتصادی در اولویت است” دقیقا اشاره به همین مساله دارد. و یا اگر موحدی کرمانی می‌گوید: “برخی از مردم به دلیل نیازهای شدید اقتصادی از مذهب خود دست برداشته‌اند” به زبانی دیگر همین نارضایتی از جمهوری اسلامی در میان توده‌های فقیر جامعه که اکثریت بسیار بزرگی از جمعیت کشور را شامل می‌شوند، بیان می‌کند.
همین ترس حاکمیت از گسترش اعتراضات توده‌ای است که می‌تواند ما را به درک درستی از عملکرد نیروهای وابسته به جناح “اصولگرا” از چرایی حمایت‌های اولیه تا سکوت و حتا ممانعت از ادامه‌ی اعتراضات برساند. اگر نیروی انتظامی بعد از چند روز هر گونه تظاهرات و تجمعی را در اهواز ممنوع اعلام می‌کند دقیقا به دلیل ترسی‌ بود که از فراگیرتر شدن اعتراضات در حاکمیت بوجود آمد. در ابتدا نیروی انتظامی هماهنگ با اصولگرایان سعی بر آن داشت که این تظاهرات را به عاملی برای فشار بر کابینه‌ی روحانی تبدیل کند، هم‌چون خبرگزاری‌های فارس و تسنیم وابسته به سپاه پاسداران که به شکلی حساب شده و در محدوده‌ای تظاهرات اهواز را انعکاس می‌دادند. اما در روزهای بعد، آن‌ها نیز از ترس گسترش اعتراضات در اهواز و حتا گسترش آن به شهرها و استان‌های دیگر، مانند رسانه‌های وابسته به اصلاح‌طلبان از انعکاس اعتراضات مردم خودداری کردند.
اما اعتراضات اخیر نشانه‌ی چیست؟ اعتراضات اخیر از تظاهرات روزانه در اهواز تا اعتصابات روبه‌رشد کارگری نشانه‌ی نطفه‌های اولیه‌ی اعتلای جدیدی در جنبش انقلابی است که مجموعه‌ی شرایط وتضاد های اجتماعی از جمله تضادهای درونی حاکمیت امکان بروز آن را فراهم کرده است. ما در این حرکت‌ها شاهدیم که گروه‌های بیشتری از جامعه به صحنه‌ی مبارزه و اعتراض کشیده می‌شوند. ما شاهد آمادگی بیشتر توده‌ها برای مبارزه و اعتراض به نظم موجود هستیم. ما شاهد بسط و گسترش اعتراضات کارگری و اعتلا در این جنبش هستیم. بی‌هیچ تردیدی باید گفت که اعتراضات اخیر توده‌ای در اهواز با آن شرایط ویژه امنیتی و اعتصابات کارگری، نشانه‌هایی واضح از خواست توده‌ها و کل طبقه کارگر در سرتاسر کشور برای تغییر نظم موجود را در خود دارند.
اما ممکن است این سوال مطرح شود که اگر این‌گونه است، چرا از جمعیت یک میلیون و نیمی اهواز تنها درصد کوچکی در این تظاهرات حضور داشتند؟! واقعیت این است که در کشورهایی چون ایران با حاکمیتی که بقای‌اش به اعمال دیکتاتوری عریان وابسته است و احزاب غیردولتی که وابسته به همان رژیم دیکتاتور نباشند حضور ندارند، امکان شکل‌گیری تظاهرات گسترده‌ی توده‌ای با حضور چندصد هزار نفر درآغاز و پیش از اعتلای انقلابی وجود ندارد. در این کشورها تنها در دوران اعتلای انقلابی‌ست که ما شاهد حضور گسترده‌ی مردم در خیابان‌ها و حمایت‌های میلیونی آن‌ها از یکدیگر خواهیم بود. در این کشورها اما گذار به اعتلای انقلابی شرایطی را می‌طلبد و فراهم شدن این شرایط غالبا در حرکت‌هایی قابل رویت هستند که هر چند ممکن است بطئی به‌نظر آیند اما بیان‌گر رشد میزان آمادگی توده‌ها برای عمل انقلابی هستند. در این کشورها شرط لازم برای اعتلای انقلابی نارضایتی عمیق توده‌ها از نظم موجود است، اما این کافی نیست. از قوه به فعل در آمدن این نارضایتی و در واقع تبدیل شدن این نارضایتی به بستری عملی برای تحقق انقلاب، مستلزم زمینه‌هایی‌ست.
آمادگی توده‌ها برای فداکاری که با ریزش ترس از سرکوب ملازم است و وارد شدن به عرصه‌ی عمل که در اعتراضات توده‌ای و اعتصابات اخیر نشانه‌هایی از آن را می‌توان دید، بیان‌گر نطفه‌های رشد آمادگی ذهنی توده‌ها برای از قوه به فعل درآوردن نارضایتی خود از نظم موجود است. این نشانه‌های برآمدی در جنبش است که می‌تواند در تداوم و گسترش خود به یک اعتلای انقلابی فرا روید. اگرچه این به این مفهوم نیست که لزوما هر برآمدی در جنبش انقلابی می‌تواند به یک اعتلای انقلابی منجر گردد. اما این نیز واقعیتی‌ست که در کشورهایی چون ایران، گذر به یک اعتلای انقلابی اغلب با رشد کمی جنبش اعتراضی علیه نظم موجود آغاز می‌شود که خود بیان‌گر میزان آمادگی و مشارکت توده‌ها می‌باشد و تظاهرات توده‌ای هم‌چون اعتراضات اهواز نشانه‌ای از شکل‌گیری نطفه‌های آن در محدوده‌ای‌ست.
اگر در روزهای گذشته در کشوری مانند رومانی به خاطر یک تصمیم رژیم حاکم، پانصد هزار نفر به خیابان‌ها ریخته و دولت را وادار به عقب‌نشینی می‌کنند، به دلیل آن است که شرایط رومانی با ایران بسیار متفاوت است. در این کشور احزاب مختلف و البته قدرتمندی وجود دارند که قدرت بسیج توده‌ای را دارند و بر بستر دموکراسی بورژوایی موجود و شرایط و اتفاقات می‌توانند با سوار شدن بر موج نارضایتی، به سرعت توده‌ها را بسیج کنند. اما در ایران، این شرایط وجود ندارد.
کافی‌ست تا وضعیت کنونی خوزستان را با خواست معترضان در پایتخت رومانی مقایسه کنیم تا به درک بهتری از این موضوع دست یابیم. در رومانی کابینه‌ی مستقر می‌خواست با صدور حکمی برخی از متهمان فساد را که اتفاقا برخی از رهبران حزب حاکم را نیز شامل می‌شد از زندان آزاد کند، آن‌هم به بهانه‌ی خالی کردن زندان‌ها. اما همین حکم منجر به اعتراضات گسترده‌ای شد که حزب حاکم را مجبور به عقب‌نشینی و وزیر دادگستری را به استعفا وادار کرد. یک سال و سه ماه پیش نیز آتش‌سوزی در یک کلوب شبانه که منجر به کشته شدن ۳۲ نفر شده بود، منجر به اعتراضات توده‌ای و سپس استعفای نخست‌وزیر رومانی گشته بود.
اما در ایران به رغم تمام فسادهای برملاشده‌ی دولتی و حتا بسیاری از رویدادهای از آن هم به مراتب بدتر، عملا هیچ تحرکی از سوی مردم مشاهده نشد. همه‌ی این‌ها به دلیل عدم وجود یک حزب قدرتمند و نبود آمادگی در میان توده‌ها در شرایط دیکتاتوری‌ و غلبه ترس بر توده‌هاست. همین شرایط است که وضعیت ایران را با رومانی بسیار متفاوت می‌کند و به دلیل باز همین تفاوت‌ها و شرایط است که می‌توان تظاهرات توده‌ای در اهواز را نشانه‌ای از اعتلایی جدید در جنبش تلقی کرد، اعتلایی جدید در کشوری که بعد از حوادث سال ۸۸، به جز جنبش کارگری و اعتراضات و اعتصابات کارگری که نقش پیشتاز طبقه کارگر را در عمل به اثبات رساند، خبری از جنبش توده‌ای نبود و حتا بعد از آن انتخابات مفتضح ریاست‌جمهوری در سال ۸۸، باز گروه‌هایی از همان مردم که بی اعتمادی خود به حاکمیت را در اعتراضات سال ۸۸ اعلام کرده بودند، در سال ۹۲ بار دیگر به پای صندوق‌های رای رفته بودند.
در کشوری مانند ایران، هر قدر میزان آمادگی و فداکاری توده‌ها برای مبارزه با نظم موجود بیشتر باشد، و هر قدر این آمادگی در عمل بیشتر خود را نشان دهد، این امکان که در اثر بروز حوادثی، جنبش به سرعت وارد اعتلایی انقلابی شود، بالاتر می‌رود. در صورت بروز چنین شرایطی، این طبقه‌ی کارگر است که می‌تواند با برپایی اعتصابات سیاسی سراسری شرایط را برای نبرد قطعی و در نهایت تحقق انقلاب اجتماعی مهیا سازد. طبقه‌ای که هم اکنون نیز پیشتاز مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نظام سرمایه‌داری‌ست.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۳۶ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.