سالی که به پایان رسید، سراسر نمایشی از مبارزه و قدرتنمایی تودههای مردم ایران بود. خشمی که در طول سه دهه ستمگری طبقه حاکم بر ایران انباشته و متراکم شده بود، سرانجام در خرداد ماه ۱۳۸۸ در یک بحران انقلابی منفجر شد و جمهوری اسلامی را با یکی از بزرگترین بحرانهای سیاسی تمام دوران موجودیتاش رو بهرو ساخت. مردمی که زیر یوغ رژیم استبدادی – پلیسی منکوب و مهار شده پنداشته میشدند، در ابعادی میلیونی به پا خاستند و با راهپیماییها، تظاهرات و سنگربندیهای خیابانی به نبردی آشکار و مستقیم علیه نظم موجود روی آوردند.
ظاهر قضیه این بود که تقلب در انتخابات، تودهها را به خشم و حرکت انقلابی درآورده است، اما در واقعیت، این فقط جرقهای بود بر انبار باروت خشم و نارضایتی سالهای طولانی که هر لحظه آمادهی انفجار بود. زمینههای عینی وقوع این رویداد سیاسی را پیشاپیش، تشدید روزافزون تضادها در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی فراهم ساخته بود و رشد تدریجی و اعتلای مداوم مبارزات تودهای به وضوح آن را نشان میداد.
تحولات سیاسی درون هیئت حاکمه که به قدرتگیری احمدینژاد و نقش روزافزون نظامیان و عوامل دستگاه اطلاعاتی رژیم در کلیدیترین ارگانها و مناصب سیاسی، همراه با تشدید اختناق و جو پلیسی و سرکوب انجامید، در واقعیت، خود بازتابی از رشد تضادها، نارضایتی روزافزون تودهای و اعتلای مبارزات مردم ایران بود. تمام اهرمهای سرکوب و اختناق برای مهار اوضاع به کار گرفته شد. اما تشدید سرکوب و اختناق در شرایطی که تضادهای اجتماعی زیر فشار نیازهای اقتصادی و سیاسی، پیوسته حادتر میشدند، نمیتوانست مانع و سدی بر سر راه رشد اعتراضات و اعتلای مبارزات ایجاد نماید. در همین مقطع از رشد و اعتلای مبارزات است که کارگران با مطالبه مشخص سیاسی ، حق تشکل مستقل وارد مبارزهای سیاسی با رژیم استبدادی شدند و با ابتکار عمل خود، برای ایجاد سندیکاها اقدام نمودند. معلمان حول مطالبات صنفی و سیاسی خود، اعتصابات بزرگ و سراسری برپا کردند. جنبش دانشجویی خصلتی رادیکالتر به خود گرفت و مبارزات دانشجویان بهواقعیت روزمرهی دانشگاهها تبدیل گردید. زنان حول مطالبه برابری حقوق زن و مرد، کمپین یک میلیونی امضاء به راه انداختند و گردهمآئیها و تظاهرات سیاسی برپا کردند. دخالت روزافزون ارگانهای پلیسی و امنیتی، تمام اقدامات سرکوبگرانه علیه جنبشهای اجتماعی و بازداشت و مجازات فعالین آنها به حبس، اخراج، تبعید، نتوانست روند رو به رشد اعتراضات و مبارزات را سد کند.
سال ١٣٨٨ با اقدام جسورانه تعدادی از تشکلها و گروههای فعالین کارگری، برای برپایی مراسم اول ماه مه و انتشار بیانیهای که مستقیما نظم سرمایهداری حاکم را مورد حمله قرار میداد، آغاز گردید. تحت چنین شرایطی از رشد نارضایتی و اعتلای مبارزاتی بود که موعد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری رژیم فرا رسید. تمام جناحها و فراکسیونهای بورژوازی داخلی و قدرتهای بینالمللی، هر یک از زاویه منافع خاص خود، مردم ایران را به حضور گسترده در این به اصطلاح انتخابات دعوت کردند. جناح مسلط به رهبری خامنهای در پی بهرهبرداری سیاسی از این انتخابات و تبدیل کردن آن به ابزاری دیگر برای سرکوب و در انقیاد نگهداشتن تودهها با ادعای ۸۰ درصدی حمایت مردم از رژیم جمهوری اسلامی و مشروعیت آن بود. جناح موسوم به اصلاح طلب، اوج نارضایتی تودهای را وسیلهای برای پرش مجدد به راس قدرت اجرائی و تسویه حساب با جناح مسلط میپنداشت. این جناح به مردم اطمینان میداد که دیگر ماجرای شکست اصلاحات در دوران خاتمی تکرار نخواهد شد و از آنها میخواست که با حضور تودهای خود در پای صندوقهای رایگیری، این پیروزی را تضمین کنند. ابزارهای تبلیغاتی قدرتهای جهانی طرفدار این جناح، تمام تلاش خود را برای اشاعه توهم پیروزی به کار گرفتند. نتیجه انتخابات، اما آن چیزی نبود که اکثریت مردم با حضور خود در پای صندوقهای رایگیری انتظارش را داشتند. پیروزی، بر توهم بنا شده بود و به محض اعلام نتایج رایگیری، فرو ریخت.
تقلب در انتخابات پدیده جدیدی در جمهوری اسلامی نبود که مردم از آن بیاطلاع بوده باشند. انتخابات قلابی، فریب، نیرنگ و توهم پراکنی جزئی جدایی ناپذیر از تمام دوران موجودیت این رژیم بوده است. اکنون اما اوضاع نسبت به گذشته متفاوت بود. در اوج نارضایتی تودهای، توهم بزرگ پیروزی، فقط میتوانست از واقعیت شکست و خشمی که پی آمد آن، اعتراضات گسترده تودهای بود، سر درآورد. بنابر این، تودههایی که آماده نبردی رو در رو بودند، با شعار دروغ است، فریب است، به خیابانها ریختند. مرحله نوینی در مبارزات مردم ایران آغاز گردید که دیگر به چیزی کمتر از سرنگونی جمهوری اسلامی رضایت نداده و نخواهد داد. در حالی که گروههای اصلاحطلب رژیم در بهت و حیرت ناشی از تقلب بزرگ و اعلام پیروزی جناح رقیب به سر میبردند و به انتظار مجوز قانونی وزارت کشور برای برپایی راهپیمایی اعتراضی نشسته بودند، تودههای مردم، راهپیمایی میلیونی را در تهران برپا کرده بودند. مبارزهای که از ۲۳ خرداد با تظاهرات شبانهروزی پراکنده در چندین شهر آغاز شده بود، اکنون به ابعادی میلیونی فرا روئیده بود. اما این جنبش با تمام عظمت و وسعتاش، خود انگیخته، بیسازمان و فاقد هرگونه رهبری بود. گروههای اصلاحطلب، نه توان و رسالتی برای رهبری این جنبش داشتند و نه تمایلی به شکلگیری جنبشی که از همان آغاز، تمام موجودیت جمهوری اسلامی را با یورش به مراکز سرکوب رژیم، زیر سئوال برده بود. آنها تنها در قفای این جنبش گام بر میداشتند و موسوی از آن رو با بیمیلی در راهپیمایی ۲۵ خرداد حضور یافت که به گفته خودش بتواند آن را مهار کند. ۳۰ سال استبداد و اختناق نیز مانع از سازمان یافتگی تودهها و حضور سازمانهای انقلابی برای رهبری جنبش شده بود. معهذا، این جنبش با تمام ضعفهایاش به مدت چند هفته، شب و روز با راهپیمایی، تظاهرات، سنگربندی و درگیری با نیروهای سرکوب ادامه یافت. پوشیده نبود که در برابر سازمان یافتگی رژیم و نیروهای سرکوب آن، جنبش به همین شکل نمیتواند مدتی طولانی ادامه یابد. به ناگزیر یا میبایستی شکل مبارزه تغییر کند و این تغییر تنها میتوانست با حضور مستقل طبقه کارگر در جنبش سیاسی که شکل گرفته بود، رخ دهد، یا این که تحلیل رود و از دامنه وسعت آن کاسته گردد. آنچه که در واقعیت رخ داد، تغییری جدی در شکل مبارزه که تنها میتوانست، یک اعتصاب عمومی سیاسی باشد به وقوع نپیوست. بنابر این در طول ۹ ماهی که از آغاز مرحله نوین مبارزه تودهای میگذرد، دیگر هیچگاه نتوانست اعتراضات در ابعاد میلیونی رخ دهد. با این وجود، جنبش در اشکال اعتراضی متنوع دیگر ادامه یافت و گاه در روزها و مناسبتهای معین، نظیر ۱۶ آذر، روز قدس، عاشورا، ۲۲ بهمن و آخرین آن در سال ۸۸، چهارشنبه سوری، به تظاهرات تودهای علیه رژیم انجامید. ادامه این جنبش آزادیخواهانه، به رغم تمام وحشیگری ارگانهای سرکوب رژیم جمهوری اسلامی، به بند کشیدن چندین هزار تن از مردم ایران، کشتار دهها تن از مبارزین در خیابانها، زیر شکنجه و اعدام و با وجود ضعف رهبری و تشکل، گویای ریشهدار بودن و شکست ناپذیری آن است. دستآوردهای این جنبش تا همین لحظه نیز کم نیست. این جنبش، مقدم بر هر چیز یک شکست سیاسی بزرگ برای رژیمیست که حتا در انظار افکار عمومی جهانی به کلی مفتضح و رسوا شده است. مبارزه تودههای مردم، پوچ بودن شکست ناپذیری رژیمی سرتا پا مسلح با ارتشی بزرگ از جیرهخواران و مزدوران را نشان داد. ترس از مبارزه علنی، مستقیم و رو در رو با رژیم در ابعاد تودهای فرو ریخت. جنبش اعتراضی تودهای در این چند ماه پیوسته رادیکالتر شد و این رادیکالیسم در ارتقای شعارها کاملا آشکار است. این مبارزه در سد دیکتاتوری رخنه ایجاد کرد و آشکارا نشان داد که رژیم دیگر نمیتواند به روال گذشته با سرکوب و اختناق، مردم را در انقیاد و اسارت خود نگهدارد. مبارزات تودههای مردم، شکافهای عمیقی در درون طبقه حاکم پدید آورد و موقعیت رژیم را بیش از پیش متزلزل ساخت. لذا مرحله جدید در رشد و اعتلای جنبش تودهای، رژیم را با چنان بحران ژرف سیاسی روبرو ساخت که دیگر به سادگی قادر نیست برآن غلبه کند. رژیمی که از وحشت مبارزات توده مردم ناگزیر شده است، نیروهای مسلح خود را پیوسته در آماده باش نگهدارد، موقعیتاش وخیمتر از آن است که بتواند از چنگ بحران کنونی نجات یابد. آنچه که تاکنون مانع از سقوط جمهوری اسلامی شده است، نه قدرت و توان این رژیم، بلکه نقاط ضعف جنبش فعلا موجود بوده است. اصلیترین نقطه ضعف، نبود رهبری و عدم ارتقای مبارزات این جنبش به اشکالی عالیتر است که خود ریشه در ضعف دیگری دارد که همانا عدم حضور مستقل تودههای میلیونی کارگر و زحمتکش است. به نحوی که میتوان وجود یک شکاف میان اجزاء مختلف جنبشهای مبارزاتی مردم ایران را به وضوح مشاهده کرد. ریشه این شکاف نیز به همان مراحل آغازین جنبش سیاسی کنونی باز میگردد. جنبش سیاسی که با خرداد ماه سال ۸۸ شکل گرفت، اساسا جنبشی آزادیخواهانه حول آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک بود. نیروهای شرکت کننده در آن، بخش آگاهتر جامعه، به ویژه دانشجویان بودند و مراکز عملیاتی آن عمدتا به محلات و مناطق مرفهتر شهرهای بزرگ و بالنتیجه اشکال خاصی از مبارزه محدود میشد. مبارزات تودههای کارگر و زحمتکش که تا آن لحظه عمدتا به مطالبات اقتصادی محدود بود، هنوز تا به آن حد رشد و ارتقا نیافته بود که بتواند خود را با جنبش سیاسی که در یک لحظه پدید آمده بود، هماهنگ سازد و این جنبشها حول مطالبات اقتصادی و سیاسی در یکدیگر ادغام شوند. بنابر این، در حالی که مبارزات آزادیخواهانه به شکل یک جنبش سیاسی در یک سو ادامه یافت، مبارزات تودههای کارگر و زحمتکش عمدتا حول مطالبات اقتصادی در سوی دیگر ادامه پیدا کرد. این شکاف و جدایی به تضعیف جنبش سیاسی و محدودتر شدن دامنه آن انجامید. لذا تا وقتی که این شکاف پر نشود، ضعفهای جنبش سیاسی به جای خود باقی خواهد ماند. سالی که اکنون آغاز شده است، احتمال برطرف شدن این شکاف را تقویت میکند و چشماندازهای نوینی برای اعتلا و ارتقای کلیت جنبش میگشاید.
این واقعیتی بدیهیست که جمهوری اسلامی برای بقای خود راه دیگری جز تشدید سرکوب و اختناق ندارد. از این جهت تضاد میان تودهی مردم آزادیخواه ایران با رژیم استبدادی جمهوری اسلامی حادتر و برجستهتر خواهد شد. تشدید این تضاد، الزاما به رشد و توسعه مبارزات عمومی آزادیخواهانه خواهد انجامید. جمهوری اسلامی در سال جدید، با یک بحران اقتصادی، عمیقتر از سالهای گذشته روبه رو خواهد بود. رکود اقتصادی به مرحلهای که شاخص به اصطلاح رشد تولیدات، مطلقا منفی خواهد بود، به وخامت بیشتر شرایط معیشتی کارگران، تشدید تضاد آنها با سرمایهداران و دولت و اشکال عالیتری از مبارزات خواهد انجامید. سیاست اقتصادی نئولیبرال آزادسازی قیمتها، عموم تودههای زحمتکش را به نقطه انفجار خواهد رساند. گسترش و اعتلای مبارزات کارگران و بروز شورشهای تهی دستان و زحمتکشان، نتیجه ناگزیر تعمیق بحران اقتصادی و سیاست اقتصادی دولت خواهد بود. با این چشمانداز است که جنبش عمومی تودههای مردم ایران، میتواند به یک جنبش سیاسی فراگیر و سراسری تبدیل شود و شکافی که اکنون میان سطوح مختلف مبارزاتی و جنبشهای تودهای وجود دارد، بر طرف گردد.
نظرات شما