تابستان، فصل گرما و شرجی عموماً با استانها و شهرهای جنوبی، با خوزستان، اهواز، آبادان، ماهشهر و استانهای بندرعباس و بوشهر تداعی میشود. درحالیکه گرمای استان سیستان و بلوچستان بسیار طاقتفرساتر و آزاردهندهتر و غیرسالم تراست. دمای هوا در بعضی از شهرهای استان از مرز ۵۰ درجه هم میگذرد.
در هوای شرجیای که بندر چاهبهار را، بیشتر روزهای تابستان فرامیگیرد، آنقدر رطوبت هوا بالا میرود که نفس کشیدن برای انسان بسیار مشکل و سخت میشود. هوائی که بیشتر شبیه بخار حمام میماند. دم و بازدم بهسختی صورت میگیرد.
هنگامیکه خورشید از گوشه شرقی استان، آرامآرام بالا میآید، مانند توپی آتشین است که گرمایش به همان نسبت که بالاتر میآید فزونی بیشتری مییابد.
چاهبهار منطقهٔ آزاد میباشد. و دارای دو بازار است. یکی جدید و دیگری قدیمی، که به بازار (دکهها) معروف است. در بازار قدیمی دکهها افراد و کاسبکارهای خردهپا با دکههایی کوچک سرگرم کاروکاسبی هستند. که اطرافشان را افراد دستفروش و بساطی فراگرفته و مشغول فروش اشیاء و کالاهای خرد و ریز خود هستند. طبق گفتهٔ خودشان، بهسختی میتوانند هزینه زندگی و معاش خود را تأمین کنند. اما در بازار جدید که به بازار بزرگ منطقه آزاد هم معروف است، تاجرهای گردنکلفتی مشغول جابجا کردن پول و دلارهایی هستند، که شاید چندین و چند برابر بودجه این استان را در دل معاملات خود جایداده یا جابجا میکنند. این تاجران نجیب و حبیبان خدا سرگرم کسب حلال خویش میباشند.!! بسیاری از اینان صاحب انبوهی از ثروت و دارای سرمایههای کلان و فوق تصور ما کارگران هستند. شاید روزانه دهها میلیون تومان فروش داشته باشند. در سوی دیگر و کمی دورتر از این بازار و بندر، شرکتهای پیمانکاری و صاحبان قدرت و ثروت با بهکارگیری کارگران و زحمتکشان و نیروی کار ارزان، از طریق تصاحب دسترنج آنان سودهایی همسان از تاجران و یا بیشتر از آنان را به جیب میزنند. تنها کارگران، زحمتکشان و مردم تهیدست هستند که هرروز بیشتر از پیش رنج میکشند، کار میکنند، اما ناتوانتر از قبل میتوانند حداقل هزینه معاش وزندگی روزانه خود را تأمین کنند. صحنه و نمایش قدرت طبقاتی میان فقر و ثروت که تنها با مبارزهٔ آگاهانه و سازماندهی انقلابی طبقه کارگر و تودههای زحمتکش تغییر میکند.
فاصله چاهبهار تا کنارک تقریباً بیست کیلومترمی باشد، جادهای که کنارک و چاهبهار را به هم متصل میکند همسان و شبیه بیابان اطراف است، چون هرچه نگاه میکنی صاف و پوشیده از ماسههای نرمی است که با وزش باد نهچندان تندی این ماسههای نرم در هوا پراکنده میشوند، چنانچه وزش باد تند شود، چشمها دیگر قادر به دیدن اطراف نخواهند بود. در کناره جاده و روی همین ماسههای نرم و لغزنده تعداد ۳۰-۴۰ کپر بافاصله دیده میشود که محل سکونت! وزندگی مردم روستایی بلوچ است.! این کپرها نه برقدارند نه آب و هیچگونه امکانات قابل زیستی در اینجا وجود ندارد. در همین کپرها کودکان، مردان وزنانی رامی بینی که یکعمر را در کمال سختی و مشقت با رنج میگذرانند، در حاشیه همین جاده و در همین کپرها نشو و نما مییابند، بزرگ میشوند، و شاید در همین کپرها هم به پایان زندگی خویش برسند، بدون اینکه از زندگی و امکانات موجود جامعه سهمی داشته باشند.
بندر چاهبهار ازیکطرف به خشکی راه دارد، و سمت دیگرش نیز دریاست که بیشتر مرز آبی آن را کشتیهای باری بزرگ، بارکشها، کشتیهای متوسط و لنجهای کوچک و بزرگ در تصرف خوددارند، بازار بزرگ منطقه آزاد چاهبهار از ورود کالاهای وارداتی همین منطقه و مرز آبی ساحلی سراسری تغذیه میشود.
کنارک باریکهای خشکی است که بهطور مستقیم در دریا فرورفته، بیشتر آن را نیروی زمینی، هوائی و دریایی ارتش در تصرف خود دارد، ساختمانهای مسکونی این نیروها بیشتر در همین منطقه است. ساختمانهایی اغلب غیر مهندسی و غیر کارشناسی شده، که توسط پیمانکاران سودجو و باواسطه کارفرمایان حریص ارتش سرهمبندی شده و برای سکونت خانوادههای ارتشی به آنان واگذار میشود. کارگران شاغل در این منطقه اغلب از کارگران ساختمانی، کارگران فصلی، کارگران ساده و یا روستایی محل هستند. با کمترین مزد و بیشترین بهره بری از نیروی کار آنان استفاده میشود. روابط حاکم در اینگونه محیطهای کارگری رابطهای بردگی گونه و بسیار ستمگرانه است. زور گوئی و اجحاف از طرف پیمانکاران و کارفرمایان، تسلیم و اطاعت از جانب کارگران.!
گرمای گاهی بیش از ۵۰ درجه و در هوای شرجی نفسگیر، نه آب آشامیدنی مناسب، و نه غذای درستوحسابی کافی.! نه از امکانات بهداشتی خبری است، و نه از حقوق کارگری و بیمههای اجتماعی. پیمانکاران و کارفرمایان خود عموماً بهطوریکه طرفه، واضع، شارح و مجری قانون کار حاکم بر محیطهای کارگری هستند.
گاهی کار تو را فرامیخواند و در شرایط عادی و معمول در شرکت، پیمانکاری و یا پروژهای مشغول کار میشوی، و گاه هم توپگیر کار میشوی و هرچه کار طلب میکنی به کار نمیرسی.! کار زمانی هم تو را فرامیخواند و حتی غافلگیرت میکند که با رغبت مشغول میشوی! کارهایی هم هستند زمینمانده که به خاطر شرایط بدو مزد کم از روی ناچاری و برای فرار از رنج و محنت بیکاری کارگران در آنجا مشغول کار میشوند. اغلب کارگران شاغل در این منطقه در ردیف کارگران دسته سوم و اخیر هستند. من هم علیرغم شرایط متوسطی که داشتم از روی ناچاری اما با آگاهی راهی کار در این منطقه شدم، منطقه چاهبهار و کنارک، منطقهای که کسادی کار فراوان، و کار زمینمانده هم خیلی زیاد، شرایط بد و مزدی که کارگر خیلی دیربهدیر و بهسختی دریافت میکند! و چه بسی مزد کارگرانی که هرگز پرداخت نمیشوند.!!
همراه با تعدادی از کارگرانی که در بالا توصیف کردم دریکی از پیمانکاریهای خانهسازی مشغول کار شدم. گوشه کوچکی ازآنچه به راین کارگران میگذرد، شاید نمونهای از سرگذشت بخش وسیعی از اقشار و لایههای پائینی طبقه کارگر در جامعه امروز ما میباشد.
آفتاب تازه در حال برآمدن است، کارگران در دستههای ۲ و ۳ نفره بهطرف دستشویی میآیند، چهرههای خوابآلود و خسته، خسته از کار روزانهای که کمتر ثمری برایشان دارد.! خستگی در چشم و رخسارهایشان بهراحتی دیده میشود، سرووضع لباسهاسهایی که به تن دارند، و تنها هماهنگی اشان در کهنگی و پارگی و آلوده به ترشح ملات و مواد کاراست که در یک نواختگی به تن آنان زار میزند. رحمت کارگر میانسالی است، تازه دارد دستهایش را میشوید.
- صبحبهخیر رحمت.!؟
- صبحبهخیر، دیشب تا دیروقت خوابم نبرد، اصلاً حال کار کردن را ندارم.
وقتیکه از او پرسیدم چرا؟
- زنم پول میخواست خرجی نداره، هر چه به پیمانکار میگویم پول، در جوابم میگوید هنوز به من پول ندادهاند.
رحمت در ادامه میگوید- من چه کنم؟
گفتمش خوب برویم با رئیس شرکت صحبت کنیم، مشکل همه امان است.
- به رئیس هم گفتم، میگوید شما برای پیمانکار کار میکنید، پیمانکار باید با ما حرف بزند، هرچه پرسیدم آقای رئیس شما پول به پیمانکار دادهاید یا نه؟ میگوید به پیمانکار بگوئید؟ یا پیمانکار با من حرف بزند.
رحمت در ادامه صحبتهایش
– واقعاً این هم شد زندگی.؟! به فاصله یک شبانهروز مسافرت با ماشین به اینجا بیایی و درحالیکه به فاصله هر دو و یا سه ما ه هم دور از خانواده و زن و بچهات، در گرمای ۵۰ درجه و در شرایط سخت کار بکنی، آنوقت برای دادن چندرغاز دستمزدت بابت کاری که میکنی باید اینقدر اذیتمان کنند.؟!
به رحمت میگویم- خوب بیانید همگی باهم دست از کار بکشیم، کار را تعطیل کنیم تا پول بدهند؟
در میانه صحبت هستیم که نصیر وارد بحث ما میشود.
- بابا آلان باید مشغول کار بشویم، ولی هنوز از یخ خبری نیست.؟! پیمانکارمی گوید میآورند، ولی کی؟ شاید ۱ یا ۲ ساعت دیگر، دقیقاً معلوم
نیست، گرما تا آن موقع نسلمان را درمیآورد.!!
رحمت در حال برافروختگی و با خشونت به او میگوید- تو مشکلت یخه؟
نصیر در حال رخوت و عقبنشینی میگوید- آره، تو چه مشکلی داری؟
رحمت درحالیکه ملایمتر شده با جدیت میگوید- پول نمیدهند؟؟!
نصیر فوری با رحمت ابراز همسوئی می کندو میگوید- مقصودت پیمانکار است، امروزمی توانیم یقهاش را بگیریم.
کمکم بقیه کارگران هم سر میرسند، و همه باخبر میشوند، که امروز کار با تصمیم خودشان تعطیل میشود.
اغلب اتفاق میافتد که کارگران کم رقم پیمانکاریهای کوچک، بهطور موضعی و موقت و در مسیر کارکرد شرایط کار و وضعیت روانی دست به اینگونه اجتماعات میزنند. اجتماعات کمدوام از روی آگاهیهای نسبی برگرفته از شرایط کار و محیط محدود.؟!
پیمانکار تازهوارد شرکت شده، کارگران همه جمع شدهاند، راستراست بهطرف من میآید.!
این هم از واقعیات محیطهای کارگری است، کارگران اغلب در محیط کار حرفشنوی از کارگران آگاهتر دارند، بخصوص در شرایطی که زیر فشار هستند و احتیاج دارند حرفشان را به کرسی بنشانند و حقشان را بگیرند. پیمانکاران و کارفریان همپیوسته و در ارتباط با موضوعات جمعی پیش آمد کارگری نظر این افراد را جستجو میکنند. راستش من هنوز فاقد تجربه عملی و قابلیت در رهبری مبارزه کارگریام، اما، آموختهام که رهبران مبارزات کارگری چگونه افرادی باید باشند.! افرادی از جنس خود کارگران، و سرشار از عشق به همطبقهایهای خود باشند. آمیختهای از آگاهی و دانش حقوق کارگری، با جسارت، پر دل و در مقابله با پیشآمدهای کارگری چون کوه ایستاده باشند، توانا در چانهزنی، و اینکه پیشاپیش و در مسیر مبارزه توانسته باشند اعتماد کارگران را به خود جلب کرده باشند. در سرسختی در مبارزه در شرایط متفاوت به موضوع مورد مناقشه میان کارگران و کارفرما مسلط باشد، و برای کارگران قابلاحترام.
پیمانکار وقتیکه علت را از من میپرسد، میگویم – آقای … شرکت پول و دستمزد ماهیانه به کارگران را نداده، اینها همه خانوادهدارند، تاکنون چند ماه است که حقوقی را به کارگران ندادهاید؟ زندگی برای همه مشکل شده، چون این کارگران تنها به دستهایشان و مزدی که میگیرند متکی هستند، خانوادههای آنان چشمبهراه اندکی پول برای رفع رجوع نیازهای اولیه زندگی خود هستند، اگر امروز کار نکنند و مزدی دریافت ندارند، فردا نمیتوانند خرجی خانواده خود را تأمین کنند؟
پیمانکارمی گوید- قول پول دادهاند.!!
طاقت نمیآورم، به او میگویم –خیلی از این قولها دادهاید ولی هر بار به بهانهای زیر قولتان زدهاید، باکمال وقاحت و انفعال در جوابم میگوید -خوب هر کاری میخواهید بکنید.؟
یکی دیگر از کارگران میگوید- آقا،! شما بارها قول پول دادهای و همهاش دروغ گفتی، مگر ما انسان نیستیم، تو خودت وضعت خوب است، ولی خبر از ما کارگران نداری.!!؟
پیمانکار را مخاطب قرارمی دهم میگویم-این از پرداخت پول دستمزد کارگران، وضع بیمه کارگران هم که معلق است، غذا را به علت عدم کیفیت نمیتوان خورد، یخ و آب سالم هم که نداریم و عموماً دیر میرسد، به چه امیدی و چطوری کارکنیم، برداشت من این است که شما دستتان در دست کارفرماست و در تبانی باهم علیه ما کارگران متحد هستید، فکر نکنید که این شرکت برای ما تحفه است.! ما هرکجا که برویم میتوانیم کارکنیم، چون اینجا در بدترین شرایط داریم کار میکنیم، هر جا برویم ازاینجا بهتر است. پیمانکار حرفی نمیزند، در همین موقع نمیدانم رئیس شرکت از روی آگاهی یعنی اینکه از قبل ناظر گفتگوی ما با پیمانکار بوده، و یا اتفاقی است که سروکلهاش پیدا میشود، و بهطرف جمع کارگران میآید، پیمانکار را صدا میکند- چیه؟ چه مشکلی پیشآمده.؟!
پیمانکار بدون اشاره به گفتگویی که میان او و کارگران رفته و در جریان است، با اغماض و چشمپوشی از مطالبه کارگران میگوید- آقای مهندس یخ هنوز نیاوردهاند کارگران نگراناند!!
مهندس کارفرما- لابد ماشین خرابشده.؟!
مجموعه کارگران در همهمه و چند نفر از آن میان فریاد میزنند- نه یخ تنها مشکل ما نیست. پول! آقای رئیس پول!؟
رئیس- قول میدهم که پول همین روزها به دستتان خواهد رسید، من برای تکتک شماها احترام قائل هستم، و میدانم در این گرمای طاقتفرسا میخواهید نان حلال به خانههایتان ببرید، قول میدهم پول همین روزها بهحساب شرکت ریخته میشود.!
خودم را جلو میاندازم و میگویم – آقای رئیس شما خیلی قول دادهاید، هم شما وهم پیمانکارتان ولی هر بار هم به این بهانه که هنوز پول به حسابتان ریخته نشده، زیر قولتان زدهاید.؟ ما از کجا بدانیم که این بار راست میگویید.؟ در این مملکت کی میشود حرف راست شنید؟ شما چند بار تا حالا به حرفتان عمل کردهاید؟
رئیس لبخند میزند و مرا به نام صدامی کند- نه این بار حتمی است.!
یکی از کارگران که لبخند بیروح و ریاکارانه نشسته بر لب رئیس را میبیند، از کوره در میرود و با گرمی و حرارت به او میگوید، شما نه لیاقت مدیریت دارید، و نه مهندس هستید،! شماها آدمهای ولنگاری هستید، دانشگاههای آزاد هر آدم بیدانش و بیسر و پایی را بهعنوان مهندس و دکتر پرت کرده توی جامعه.!
رئیس فقط فرصت میکند با شتاب راه دفتر کارش را پیش بگیرد، در مسیر میگویم آقای مهندس وضع غذا افتضاحه، آب شرب واقعاً آلوده است، میزان آلودگی و غلظت آن از طریق رنگش پیداست، یخهایی میآورند، به رنگهای سبز، نارنجی، اینها را نه شما و نه پیمانکار توجهی نمیکنید.! با نوعی کماهمیتی و بیملاحظهای میگوید – ما هم از همین آب مصرف میکنیم!! من هم بدون ملاحظه یادش میآورم، نشانی آبمعدنیها را میدهم، چیزی برای گفتن ندارد.
تقریباً آفتاب بالاآمده ویکی دو ساعت از روز کار گذشته، در همین هنگام ماشین یخی وارد محوطه شرکت میشود، و راننده به تمسخر و شوخی میگوید- یخ یخ یخ، آآآی یخ نارنجی، یخ سبز، کارگران هم بعد از گفتگوی طولانی با پیمانکار و کارفرما، منفعلانه هرکدام سهمی از یخهای نارنجی و سبز را برداشته به محل کار میروند، و بدین گونه حرکت کارگران فرومینشیند.
اما من راضی نمیشوم، با خودم کلنجار میروم. کارگران حتماً در این مورد صحبت و بحثهای طولانی خواهند داشت، و بیشتر نظر مرا خواهند پرسید. پیشانیام درد میکند و تیر میکشد. تلخی و بیزاری ناشناختهای یکباره وجودم را تسخیرمی کند. دلم انباشته از کینه و خود را سرزنش کنم.
درست است که تعداد کارگران کم است،۴۰ یا ۵۰ نفر و این تعداد در خوشبینترین شرایط میتواند یک حرکت کارگری حداقلی را به وجود بیاورد، چراکه تعداد کم در محیطهای پیمانکاری و شرکتهای ساختمانی کوچک باوجود منافع فردی متفاوت، زندگی، کار و فکرهای نابسامان و جورواجور نمیتواند تولیدی از این بهتر در این شرایطی نسبی و بینابینی ایجاد کند. در شرایط اعتلای سیاسی همین عده کم از عهده کارهای بزرگتر هم برمیآیند. اما امروز هرکدام از تعداد کم کارگران به علل معذورات شخصی واردی که دارند، و این موضوع مانعی بر سر راه حرکت جمعی آنان میباشد. با خودم فکر میکنم که باید برای همین جزءهای کوچک کارگری که تعدادشان با زیرمجموعههای دیگر خیلی بیشتر از طبقه کارگر صنعتی و پرولتاریای ما میباشند، همفکر و چارهای کرد و راهحلهای سازماندهی و بردن آگاهی میان آنان را پیدا کرد. اینان بخش وسیع طبقه کارگر وزیر مجموعه پرولتاریای پیشرو صنعتی هستند، التزام پیروزمند یک انقلاب وسیع اجتماعی و شورایی درگرو ضرورت کار سازماندهی آنان میباشد. مگر میشود انقلاب وسیع اجتماعی و سوسیالیستی در دستور روز جامعه کارگری و نیروهای حامی طبقه کارگر باشد، آنوقت فکر و اندیشهای در این زمینه نداشته باشند.؟!
ابتدا بهطور گذرا چند ماه گذشته را که در شرکت و با کارگران مشغول کار بودم در ذهنم مرور میکنم به گذشته برمیگردم، عملکرد کارفرما و پیمانکار را در رابطه با کارگران ارزیابی میکنم، امکانات شرکت را در مقابل کار کارگران سبکسنگین میکنم، تلاش خود را میسنجم و کم و کیف فعالیتی را که این مدت میان کارگران داشتم، نوع صحبتهای ترویجی و عمدتاً عاطفی و جذبی که داشتم، توانائی و میل مبارزه و توانائی یکیک کارگران را ارزیابی کردم، به این نتیجه رسیدم که میشود و باید کار و فعالیت سازماندهی تشکیلاتی را میان این کارگران پیش برد. طرفداران دانش علمی و پیشروان جنبش کارگری برای جمعهای کوچک دو و سهنفره تفریحی، تحقیقی، گردشی، مبارزاتی و…هم برنامه دارند، چطور میشود یک مارکسیسم دریک محیط و شرایطی چون من میتواند از کار و تلاش انقلابی بازبماند.
آگاهی و انسجام دو شق اصلی و پایهای مبارزه میباشند، آگاهیهای عمومی اجتماعی و حقوقی و فن کار سازماندهی. باید گفتگوهای شبانهام را با کارگران ادامه دهم، این بار منضبطتر و با برنامه، مشروط بر اینکه این فعالیتهای فکری و شفاهی همراه با فعالیت مطبوعاتی باشد، یعنی اینکه بهر طریق ممکن نشریات و کتابهای آموزشی در مورد مسائل کارگری را تهیه کنم و در اختیار حداقل تعداد کمی از آنان قرار بدهم. تا با عادت به مطالعه بهطور خودجوش و یا بهتر از اینکه هست در مسیر مبارزه قرار بگیرند. آگاهی داشتن به حقوق خود مشوق شرکت در مبارزه میشود. به خودم میاندیشم که تنهائی ناتوان از انجام کار هستم. یک فرد هرچه آگاه و پیشرو باشد بدون بهرهگیری از امکانات جانبی و کمکی مبارزاتی، ناتوان از حل نیازهای سیاسی-تشکیلاتی و تبلیغاتی موفق در میان کارگران است.
ابتدا باید یکی دوتا از کارگرانی را که توانائی بیشتری دارند، در مسیر کار تشکیلاتی هدایت کنم. یک پیشرو کارگری اگرچه خمیرهای از آگاهی و استواری باشد، درنهایت نیاز به یارگیری تشکیلاتی دارد. تشکیلات میتواند انسان برجسته و کارگر پیشرو بسازد. تشکیلات میتواند امواج کارگری رزمنده و آگاه به وجود آورد. باید علاوه بر فعالیتهای عمومی با یک – دو- و سه نفر کارگر دیگر که قابلیت بیشتری دارند به کار تشکیلاتی بپردازم. ابزار و امکانات مبارزاتی و تشکیلاتی را بشناسیم و در کار مبارزه به خدمت بگیریم.! حرکت کارگری که در محیط کار ما اتفاق افتاد، تنها شکل یک اعتراض کوچک کارگری را داشت، اگرچه برای کارگران مسئله دریافت مزد و حقوق ماهیانه امری حیاتی بود. اما کارگران که بادانش حقوقی و مسائل صنفی- سیاسی کارگری آشنایی نداشتند، بهراحتی در اعتراضی که انجام گرفت عقبنشینی کردند. کارگران و پیشروان کارگری نباید غافلگیر شوند و در یک شرایطی قرار گیرند که دستبسته با شرایط حساس کارگری که هرآن امکان بروز دارد روبرو شوند. کارگران پیشرو با هوشیاری و درایت میتوانند نبض زننده کارگران همطبقهای خود را در دست داشته باشند. هر فعال کارگری بخشی از اعضای اصلی ارگانیسم طبقه کارگر بهعنوان یکتن واحد است. وقتی شانهبهشانه و دوش بدوش در کار و پیکار هستند گرمای تن همدگر را احساس میکنند، هرگونه حرکت اعتراضی کارگران را باید از پیش حدس و گمان بزنند. تا بتوانند باکار تبلیغاتی و گفتگو در محیط کار میان کارگران در غذاخوریها، در سرویس رفتوآمد، مثلاً ایده اعتصاب را در سطح عمومی از طرق گوناگون و پیشاپیش میان کارگران ببرند، آنوقت کارگران بهتر در مسیر مبارزه برمعذورات شخصی و امکانات بازدارنده غلبه میکنند. چشمانداز یک اعتصاب موفق را جدیتر درک میکنند.
زندهباد طبقه کارگر رزمنده-زنده باد کار سازماندهی تشکیلاتی طبقه کارگر
تقدیم به خاطرهٔ رفیق ارزنده مرضیه احمدی اسکویی که با شعر ماندگار خود، من را با تودههای کارگر و زحمتکش بلوچ پیوندی تاریخی داد.
حمید اشرف زاهدان ۱۱ اردیبهشت ۹۶
چشمهایم به غارت رفتهاند
ونگاهم رنجور
پشت آرزوهای کودکیام
درحال شکستن است
حوصلهای اگر برایت مانده
به دستهایم نگاه کن
که از قلههای سفت وزمخت پینه
جویباره های سود، جاریست
درگرما تف میخورم
درسرما میلرزم
مهم نیست!!!
جویباره های سود، بایدجاری شوند
مهم این است!!
مهم این است!!
آه
اگراز بلندای قلههای پینه
تلاقی دستهای زخمیام راببینی
ازجویباره های سود
شط کینه جاری میشود.
آن روزتو بی حوصله نخواهی بود
ونگاه من
پشت آرزوهای کودکی نخواهد شکست.
حمید اشرف – تقدیم به کارگران معدن گلستان ۱۴ اردیبهشت ۹۶.
نظرات شما