پاسخ خامنهای به سوالی در مورد ولایت فقیه در رسانههای داخلی و خارجی بازتاب گستردهای یافت. بیش از هر کس این “اصلاحطلبان” بودند که به اشکال مختلف و با استفاده از امکانات داخلی و خارجی خود به نقد این موضوع پرداختند. اما آیا براستی نظری که در پاسخ خامنهای بود موضوع جدیدی است؟ و اگر نظر جدیدی نبود، با چه هدفی در این شرایط از سوی سایت وابسته به خامنهای یعنی سایت دفتر حفظ و نشرآثار وی مطرح شد و چرا ” اصلاحطلبان” داخل و به ویژه خارج کشور تا این حد به این موضوع پرداختند؟
خامنهای در پاسخِ به اصطلاح سوالی در مورد ولایت فقیه و این موضوع که چگونه باید عمل نمود تا دانسته شود که اعتقاد و التزام به ولایت فقیه وجود دارد، نوشت: ” ولایت فقیه به معناى حاکمیت مجتهد جامعالشرایط در عصر غیبت است و شعبهاى است از ولایت ائمه اطهار که همان ولایت رسول الله مىباشد و همین که از دستورات حکومتى ولى امر مسلمین اطاعت کنید نشانگر التزام کامل به آن است”.
در این میان مخالفان اصلاحطلب وی با بیان این که وی با این پاسخ ولایت خود – به واقع حکومتاش- را همسنگ با ولایت محمد و سایر امامان شیعه خوانده است، به نقد پاسخ وی پرداختند و از سوی دیگر حجم انتقادهای رسانهای این گروه به قدری بود که دفتر حفظ و نشر آثار او با صدور اطلاعیهای به مقابله با این موج برخاست. این دفتر در اطلاعیه خود و برعکس مخالفان اعلام کرد که پاسخ خامنهای با رویکردی سیاسی همراه بوده و هدف از آن گسترش وحدت بوده است. این دفتر به نوعی این موضوع را مطرح کرد که براساس پاسخ وی، عمل به دستورات ولی فقیه کافی است و لزومی به کنکاش در اعتقاد قلبی افراد به ولایت فقیه ندارد. البته این موضوع از این نظر جالب توجه است که در به اصطلاح انتخاباتهای گذشته بسیاری از اصلاح طلبان به دلیل کشف نشدن اعتقادشان به ولایت فقیه رد صلاحیت شده بودند و این پاسخ در واقع خلاف رویهای بود که شورای نگهبان پیش از این در احراز صلاحیت افراد پیش گرفته بود.
آن چه که خامنهای در این پاسخ بیان کرد در واقع چیز جدیدی نبوده و نیست. خمینی پیش از این بارها بر نکتهی فوق تاکید کرده بود، همان طور که در پاسخ دفتر حفظ و نشر آثار خامنهای نیز آمده است. خمینی میگوید: “قضیه ولایت فقیه یک چیزى نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. همان ولایت رسول اللَّه هست. و اینها از ولایت رسول اللَّه هم میترسند! شما بدانید که اگر امام زمان -سلام اللَّه علیه- حالا بیاید، باز این قلمها مخالفاند با او”.
بنابر این تا این جای کار آنچه که به اصلاحطلبان طرفدار خمینی مربوط میشود، خامنهای چیز جدیدی نگفته و تنها سخنان خمینی را تکرار کرده است. هر چند کروبی در بیانیهی چندی پیش خود به قدرت بی حد و غیرپاسخگوی ولی فقیه انتقاد کرده و نوشته بود: “اختیار و دامنه ولایت فقیه آنقدر توسعه داده شد که بعید میدانم در مواردی این مقدار اختیار از سوی خداوند به پیامبران و ائمه معصومین نیز داده شده باشد و حتا گمان نمیکنم که خدا چنین حقی برای چنین برخوردی با بندگان را برای خودش نیز در نظر گرفته باشد”؛ اما واقعیت این است که این حرفها ادعایی بیش نیست و خمینی پایهگذار اصلی ولایت مطلقه فقیه بوده است. این خمینی بود که با استفاده از قدرت خود توانست هر جنایتی را مرتکب شود، این خمینی بود که با تکیه بر قدرت ولایت مطلقه فقیه سایر مراجع شیعه را ساکت کرده و حتا توانست کار را تا جایی پیش ببرد که شریعتمداری از مراجع تقلید شیعه و از مخالفان خود را بازداشت کند وبه اعترافات تلویزیونی و حبس خانگی وادارد، کاری که هرگز خامنهای نتوانست با مخالفان روحانی خود هم چون منتظری صورت دهد. تفاوت قضیه در این است که به دلیل جایگاه خمینی در قدرت و نقش وی در آن سالها کسی در میان حکومت و یا روحانیت جرات مخالفت با ولایت مطلق وی را نداشت، اما امروزه با شکاف برداشتن قدرت، موج انتقاد به خامنهای گسترش یافته به گونهای که” اصلاح طلبان” این فرصت را یافتهاند تا خواست برکناری وی از قدرت را مطرح کنند (هر چند که این موضوع به دلایل سیاسی تاکنون بیشتر از سوی اصلاح طلبان خارج از کشور صورت گرفته است).
بنابر این هدف اصلاحطلبان از جاروجنجالهای شان چیزی نبوده و نیست جز این که آنها ولایت خامنهای را قبول ندارند و از این فرصت در کنار سایر فتاوی وی در این رابطه استفاده کرده تا بتوانند حملات خود را علیه وی سازماندهی کنند.
البته در پاسخهای دیگر خامنهای که در صفحهی فوق از سایت دفتر حفظ و نشر آثار وی آمده، مطالبی مطرح شده است که پیش از این نیز مورد اختلاف اصلاحطلبان با خامنهای و جناح وی بوده است. از جمله موضوع حاکمیت ولی فقیه و لزوم اطاعت از آن در حالی که حاکمیت وی از مقبولیت مردم برخوردار نبوده و جامعه چیز دیگری را میطلبد. موضوعی که به طور مثال مورد اختلاف منتظری با خامنهای بود. در این میان اما یک موضوع مهم باقی میماند و آن این است که چرا در شرایط کنونی چنین موضوعی توسط جناح خامنهای مطرح میشود؟
دستهی اولی که مخاطب فتوای خامنهای قرار دارند، همانا ” محافظهکاران” هستند. امروز اختلاف و درگیری بین جناح مسلط بیش از هر زمان دیگر است. این فتوا با مخاطب قرار دادن افراد وابسته به این جناح، به آنها گوشزد میکند که باید دستورها و اوامر او را اجرا کنند تا با این موضوع سعی کند وحدت را در بین جناح فوق شکل دهد. اما در این میان منظور او از وحدت، همه با هم بودن نیست، بلکه منظور همه با من بودن است. او همه را فرا میخواند که از سیاستها و نظرات او پیروی کنند، سیاستها و نظراتی هم چون حمایت از احمدینژاد، فردی که روز به روز درمیان جناح ” اصول گرا” نامحبوبتر میگردد.
موضوع دوم ضرورت یک شکلتر شدن حاکمیت است، ضرورتی که برخاسته از بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کنونیست. در شرایط کنونی و در حالی که از سویی نفرت و خشم از حاکمیت در میان تودهها موج میزند، وضعیت اقتصادی اکثریت تودهها به وخامت گراییده و هرگونه نارضایتیشان با سرکوب خشن حاکمیت روبرو میگردد و از سویی نیز بحران در مناسبات بینالملل جمهوری اسلامی غیرقابل حل مینماید، حاکمیت در بالا گرایش به یک دست شدن هر چه بیشتر پیدا میکند. این موضوعیست که اول بار احمدینژاد مطرح کرد و فتاوی اخیر خامنهای در واقع ادامهی همان موضوع است. احمدینژاد در سخنرانی خود به تاریخ ١٩ تیر گفته بود که علت از بین رفتن ارزشهای انقلاب جناح بازیهای سیاسی است وی مدعی شد در جمهوری اسلامی تنها یک حزب قابل قبول است و آن حزب “ولایت” است. هر چند که این سخنان او مورد انتقاد افراد و احزاب جناح مسلط حکومتی قرار گرفت و از سوی برخی از ” اصلاحطلبان” با حزب رستاخیز محمدرضا شاه مقایسه شد، اما آن چه که در پشت این سخنان قرار داشت و حاکی از ضرورت زمان است، همانا تمرکز هر چه بیشتر قدرت در دستان خامنهای و همراهان او یعنی سپاه و دولت احمدینژاد است. موضوعی که هم اکنون بسیاری از افراد و دسته بندی های درونی “اصول گرایان” را به وحشت انداخته است.
یکی از آثار موج انقلابی سال گذشته، ایجاد شکاف در قدرت، تشدید تضاد در میان بالاییها و در نهایت ضعیف شدن موقعیت خامنهای بوده و هست. هر چند که حاکمیت تلاش دارد تا این موضوع را پنهان نماید، اما این واقعیت در اوجگیری هر چه بیشتر تضادواختلاف در درون جناح “اصول گرا” و بیاثر شدن پیامهای مکرر خامنهای خود را به خوبی مینمایاند. این در حالیست که حاکمیت برای مقابله با بحران کنونی بیش از هر زمان دیگر به قدرت یکدست برای نشان دادن مشت آهنین نیاز دارد و تمام تلاشها در این راستا میباشد.
در سوال و جوابهایی که در سایت حفظ و نشر آثار خامنهای در این رابطه منعکس شده بود، موضوع تنها همسنگ کردن ولایت خامنهای با پیامبر و امامان شیعه نبود. در آن صفحه نکات جالب دیگری نیز به چشم میخورد که نگاهی به آنها میتواند به تبیین این موضوع و تلاش رژیم برای نشان دادن مشت آهنین و یکدست شدن حاکمیت یاری رساند.
یکی از این نکات مهم پاسخی است که وی به یک سوال در رابطه با رسانههای جمعی میدهد. وی در پاسخ به این سوال که “آیا رسانههاى گروهى در نظام حکومت اسلامى باید تحت نظارت ولى فقیه یا حوزههاى علمیه و یا نهاد دیگرى باشند؟” مینویسد: ” اداره رسانههاى گروهى باید تحت امر و اشراف ولى امر مسلمین باشد” یا در سوال دیگری در مورد ولایت فقیه مینویسد: ” بر اساس مذهب شیعه همه مسلمانان باید از اوامر ولائى ولى فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهى او باشند، و این حکم شامل فقهاى عظام هم مىشود، چه رسد به مقلدین آنان. به نظر ما التزام به ولایت فقیه قابل تفکیک از التزام به اسلام و ولایت ائمّه معصومین(ع) نیست”. با نگاهی به دو پاسخ فوق درمییابیم که از نظر خامنهای نه تنها احزاب و تشکلهای جناح راست که تمامی رسانهها و روحانیت (حتا مراجع تقلید) باید گوش به فرمان وی باشند. در این میان خبر خبرگزاری فارس در مورد پاسخ مکارم شیرازی یکی از مراجع مرتجع قم به یک سوال که اطاعت از فرمان ولی فقیه را برای مراجع تقلید نیز الزامی میداند، بیانگر این موضوع است که خامنهای تلاش دارد تا جایگاه نداشتهاش را در بین مراجع قم پیدا کند و در این راه مراجعی که وابسته به پولهای دولتی هستند، نقش جاده صاف کن وی را بازی میکنند.
خامنهای با این پاسخها (فتاوی) حرف آخر را اکنون میزند. او از همه میخواهد که به اختلافات پایان داده و به چاکری و نوکری بارگاه ولایت فقیه پایبند باشند. مبادا در رسانهها در مجلس و غیره چیزی خلاف آن چه که وی میگوید و میخواهد منتشر و یا گفته شود و این یعنی فراز بالاتری از دیکتاتوری تمام عیار. اما آیا او خواهد توانست به هدف خود یعنی غلبه برتضادها واختلافات درون حاکمیت دست یابد؟
شکی نیست که این دستورات وی نیز نتیجهای بهتر از دستورات گذشتهاش به بار نخواهد آورد. واقعیت این است که در پس پردهی همهی این جاروجنجالها منافع گروهی خوابیده است. منافع بخشهای گوناگون طبقهی حاکم و این چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت، به همان گونه که در ماجرای دانشگاه آزاد دیده شد و خامنهای نتوانست این دانشگاه و منابع عظیم مالی آن را از دستان هاشمی رفسنجانی خارج سازد. در آن رابطه تنها کاری که خامنهای توانست انجام دهد، حفظ شرایط نه جنگ و نه صلح بر سر دانشگاه آزاد بود تا شاید بتواند در شرایطی دیگر این دانشگاه را از دستان رفسنجانی خارج سازد. با نگاهی به شرایط کنونی و بحران حاکم و نیز اتفاقات جاری میتوان دریافت که خامنهای برای رسیدن به هدف خود یعنی یکدست کردن حاکمیت و حذف دیگران راه بسیار سختی در پیش رو دارد و شکی نیست که گسترش بحران، بر مشکلات او خواهد افزود.
نظرات شما