مبارزات توده ها، تابش نوری بر تاریکخانه کشتارهای دهه شصت

٢٢ سال از فاجعه جنایت بار قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ می گذرد.  فاجعه ای که به فرمان مستقیم خمینی شکل گرفت و  به فاصله کمتر از دو ماه، هزاران زندانی سیاسی در بند به جوخه های مرگ سپرده شدند.

خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، سکوت مرگباری را بر جامعه حاکم کردند. طی این سال ها، ورود به تاریکخانه کشتار تابستان ۶۷، در مطبوعات و رسانه های عمومی درون جامعه به شدت ممنوع شده است. تا جائی که عبور از این خط قرمز ممنوعه، همواره با زندان، شکنجه و ترور کوشندگان ورود به این تاریکخانه ممنوعه همراه بوده است.

این خط قرمز، توسط دستگاه های سرکوب و امنیتی جمهوری اسلامی، آنچنان پر رنگ شده بود، که نه تنها، عناصر فعال و نیروهای سیاسی درون جامعه مجاز به عبور از این خط نبودند، بلکه طرح هرگونه پرسشی از چند و چون شکل گیری این فاجعه ضد بشری تا کنون، حتا در میان عناصر و ارگان های درون نظام نیز با مجازات های شدیدی همراه بوده است. تمام ارگان ها و جناح های جمهوری اسلامی، طی بیش از دو دهه آنچنان بر این پیمان سکوت خود وفادار مانده اند که گویا اصلا و ابدا چنین جنایت هولناکی در زمان خمینی و به فتوای مستقیم شخص او صورت نگرفته است.

اما، به رغم این خط قرمز ایجاد شده توسط جمهوری اسلامی، به رغم تمام فشارها، سرکوب ها و محدودیت های ایجاد شده در جامعه، خانواده های جانباختگان کشتارهای دهه شصت و به طور اخص خانواده های قتل عام شدگان مرداد و شهریور ۶۷، بی وقفه تلاش کرده اند تا حد ممکن، رخنه هایی بر این دیوار بلند سکوت ایجاد کنند. آنها، به رغم زخم هایی که بر گرده های یشان نشسته است، به رغم همه محدودیت های موجود، با تحمل رنج های بسیار، با بجان خریدن زندان و شکنجه، تسلیم سکوت امنیتی رژیم نشدند و هر ساله با گرامی داشت یاد عزیزانشان، خط ممنوعه رژیم را به هیچ گرفتند تا روزنه ای هر چند کوچک، جهت ورود به این تاریکخانه ممنوعه گشوده شود.

در این میان، مبارزات سازمان های سیاسی خارج از کشور، روشنگری زندانیان سیاسی جان بدر برده از کشتارهای دهه شصت، دادخواهی فعالین حقوق بشری و دیگر نیروهای اجتماعی نیز، تلاش مضاعفی بوده است تا بر پستوهای سرد و تاریک قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، نوری تابیده گردد.

با وجود این، تلاش های مبارزاتی صورت گرفته چه در داخل و چه در خارج کشور، هرگز نتوانسته بود خدشه ای در امر سکوت مقامات جمهوری اسلامی در مورد کشتار ۶۷ایجاد نماید. با گذشت بیش از دو دهه، همچنان سکوت بر تمام دم و دستگاه جمهوری اسلامی سایه افکنده و هیچکدام از عوامل تصمیم گیرنده و اجرایی این جنایت هولناک ضد بشری، حاضر نیستند حتا پرسشی هم، نسبت به چند و چون شکل گیری قتل عام فجیع ۶۷، در جامعه و در میان توده های مردم ایران طرح گردد.

اما، مبارزات علنی توده های مردم ایران طی یک سال گذشته، باعث شد تا دیوار بلند سکوت ایجاد شده در درون جمهوری اسلامی ترک بردارد. و این امر، یکی از دست آوردهای خیزش انقلابی توده های مردم ایران در طی یک سال گذشته بوده است.

به یمن مبارزات قهرمانانه توده های وسیع مردم ایران، به یمن جانفشانی جوانان و دیگر نیروهای اجتماعی درون جامعه، بحث چگونگی قتل عام زندانیان سیاسی، هم اکنون وارد اردوگاه کشتار کنندگان این اقدام ضد بشری شده است.

طرح پرسش از چند و چون قتل عام زندانیان سیاسی و نقش موسوی در آن کشتار نخستین بار، در سخنرانی انتخاباتی میر حسین موسوی در دانشگاه نوشیروانی بابل شکل علنی به خود گرفت. پاسخ موسوی اما، تنها سکوت بود. پس از آن، در دانشگاه کرمان بود که موسوی  با سئوال فوق روبرو گردید. موسوی با مجزا دانستن نقش دولت از قوه قضائیه، دولت و خود را از کشتار ۶۷ مبرا دانست.

با گسترش مبارزات توده ای مردم ایران، شرایط جامعه دگرگون شد. تعمیق مطالبات مبارزاتی جوانان و توده های بپا خاسته، دموکراسی دروغین “اصلاح طلبان” را به چالش گرفت. جناح “اصلاح طلب” درون حاکمیت، دیگر نمی توانست مدعی اصلاح رژیم و ایجاد دموکراسی در جامعه باشد، اما، در مقابل قتل عام بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، همچنان سکوت اختیار کند. طرح پرسش از چگونگی و چرایی قتل عام زندانیان سیاسی، اینبار از محدوده خانواده های زندانیان کشتار شده، سازمان های سیاسی و نهادهای حقوق بشری فراتر رفته بود. طی سال های گذشته و به طور اخص در مبارزات اخیر توده های مردم ایران، نسل جدید و پر شوری به میدان مبارزه روی آورده اند. نسل جوان کنونی، مصرانه خواهان روشنگری در مورد اتفاقات دهه ۶٠ در دوران حاکمیت مطلق خمینی است.

مگر نه اینکه، میر حسین موسوی، کروبی، خاتمی و دیگر رهبران اصلاح طلب درون نظام، بازگشت به دوران خمینی را به توده های مردم و نسل جوان بپاخاسته وعده می دهند. مگر نه اینکه این آقایان، سال های حکومت خمینی در دهه ۶٠ را، حاکمیت “خط امام”، حاکمیت “قانون” و به زعم خودشان، دوران حاکمیت “دموکراسی نظام” ارزیابی می کنند. و بر بستر چنین ادعاهایی، شعار بازگشت به دوران خمینی را از هر تریبونی فریاد می زنند. بنابر این، نسل کنونی پیش از هر ادعایی، می خواهد از اتفاقات صورت گرفته در دوران خمینی آگاه گردد. و این همان چیزی است که نه تنها “اصلاح طلبان”، بلکه تمام جناح های جمهوری اسلامی از ورود به آن پرهیز می کنند.

ورود به حوادث دهه ۶٠ و روشنگری در مورد جنایات صورت گرفته در زمان خمینی، بزرگترین تناقض فکری تمامی مدعیان دروغین دموکراسی است که جهت رسیدن به آزادی، مردم را به اصلاح جمهوری اسلامی و بازگشت به دوران خمینی وعده می دهند.

میر حسین موسوی نیز در این تناقض بزرگ گرفتار شده است. مبارزات توده های مردم ایران و طرح پرسشگری در مورد اتفاقات دوران نخست وزیری او، علی الخصوص قتل عام گسترده زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، او را به تناقض گویی آشکار کشانده است. موسوی در آخرین اظهار نظرش به موضوع کشتار زندانیان سیاسی وارد شد اما، خود و دولت متبوع اش را، از این جنایت هولناک مبرا دانست. او ضمن قبول اینکه چنین جنایت هولناکی در زمان خمینی و حاکمیت دولت “خط امامی” او رخ داده است گفت: دولت در این امر نقشی نداشته است. او سکوت خود را علامت رضا ندانست و اعلام کرد که از ورود به چگونگی این مسئله معذور است.

جل الخالق! گفته اند دروغ هرچه بزرگ تر باشد باورکردنش آسان است اما، نه تا این حد که میر حسین موسوی تصور کرده است.

قتل عام وسیع زندانیان سیاسی به فرمان خمینی و در دوران نخست وزیری شخص موسوی رخ داد. عاملان اجرایی این جنایت، چه در تهران و چه در شهرستان ها، کمیته های سه جانبه ای بوده اند که نماینده گان وزارت اطلاعات، محوری ترین نقش را در تصمیم گیری پیشبرد این قتل عام داشته اند.

در مقطع وقوع این جنایت، ری شهری، وزیر اطلاعات دولت میر حسین موسوی بود. وزیر اطلاعاتی مجتهد، که با معرفی دولت، پس از تایید خمینی و پذیرش رئیس جمهور وقت، در راس وزارت اطلاعات بود تا ارگان های امنیتی جمهوری اسلامی را سازماندهی کند.

ماشین کشتار به فرمان مستقیم خمینی به راه افتاد. دستگاه اطلاعاتی رژیم به عنوان اصلی ترین پایه اجرایی کشتار، توسط دولت میرحسین موسوی هدایت می شد. خامنه ای، رئیس جمهوری وقت بود، که اکنون با همان تفکر جنایت بار  قتل عام ۶۷، بر مسند “رهبری” نشسته و همچنان کشتار می کند. هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس اسلامی  بود. موسوی اردبیلی، قاضی القضات منصوب خمینی در مقطع کشتار بود. اردبیلی در مقام قاضی القضات رژیم و به تبعیت از “امام” خود، نخستین کسی بود که دستور کشتار را در سطح علنی اعلام کرد. او در ۷ مرداد ۶۷- روزی که کشتار زندانیان آغاز شد- از تریبون نماز جمعه دانشگاه تهران بانگ بر کشید که، همه زندانیانی که بر موضع نفاق ایستاده و علیه جمهوری اسلامی در زندان مبارزه می کنند، باید اعدام گردند. قاضی القضات کشتار تابستان ۶۷، همان موسوی اردبیلی است که اکنون، لباس “اصلاح طلبی” پوشیده و در مقام نصیحت گری با ویلچر، راهی بیت خامنه ای شد تا او را از کشتار و جنایت بیشتر باز دارد. بی آنکه بخواهد کمترین اشاره ای به دوران سرکوبگری دستگاه قضایی تحت امر خود، در دهه ۶٠ داشته باشد.

همه این مستندات، بیانگر این واقعیت است که تمام جناح های جمهوری اسلامی به طور مستقیم، نه تنها در کشتارهای دهه شصت به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ دست داشته اند بلکه، بدان معتقد نیز بوده اند.

با این همه مدارک روشن، با این همه اسناد غیر قابل انکار، آیا باز هم میرحسین موسوی می تواند ادعا کند که او و دولت متبوع اش در کشتار ۶۷ نقشی نداشته اند؟

جناح حاکم جمهوری اسلامی که هم اکنون به رهبری خامنه ای حکومت را در اختیار دارد، با همان تفکرات خمینی و با موضع دفاع از جنایات دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، همچنان به جنایت و کشتارهای خود ادامه می دهند. خامنه ای، دستگاه قضایی منتصب او و دولت احمدی نژاد از به کارگیری هیچ شکنجه و تجاوزی نسبت به توده های مردم ایران ابائی ندارند. آنها، حتا یاران دیروزی شان را نیز مورد تجاوز و شکنجه قرار می دهند. اعترافات تلویزیونی دستگیرشدگان، شکنجه کردن زندانیان، صدور پی در پی احکام اعدام در ماه های اخیر، برخاسته از دیدگاه خمینی و تفکراتی است که اعدام های دهه شصت به ویژه کشتار ۶۷ را پایه ریزی کردند.

اما، میرحسین موسوی و دیگر “اصلاح طلبان” رژیم، در میان برزخ دفاع از خمینی و نفی جنایات اخیر جمهوری اسلامی گرفتار آمده اند. برای این آقایان، همه ماجرا این است که فعالین جناح “اصلاح طلب” درون حاکمیت، هم اکنون در زندان هستند و با پوست و گوشت خود، تنها گوشه ای از شکنجه ها، تجاوزات و کشتارهای دوران خمینی را تجربه می کنند. رهبران “اصلاح طلب” جمهوری اسلامی، از یک طرف می خواهند در محکومیت شکنجه های اعمال شده بر یارانشان در زندان موضع بگیرند – که اقدام پسندیده ای است- و از طرف دیگر می خواهند همین جنایات وشکنجه های اعمال شده در دوران خمینی را توجیه کنند و یا خود را از آن مبرا سازند. شکنجه و جنایاتی که صد برابر هم هولناک تر از جنایات اخیر خامنه ای و دولت احمدی نژاد بوده است.

برزخی را که “اصلاح طلبان” حکومتی و به ویژه میرحسین موسوی بدان گرفتار شده اند، می بایست گوشه ای از نتایج مبارزات توده های مردم ایران دانست. ترک هایی را که هم اکنون از درون حکومت بر دیوار تاریک خانه کشتار ۶۷ وارد شده است، تنها و تنها، ماحصل بیش از سه دهه از مبارزات نیروهای اجتماعی، سازمان های سیاسی و جان فشانی خانواده های جان باختگان بوده است که در مبارزات اخیر توده های تحت ستم ایران علیه جمهوری اسلامی تجلی یافته است.

مبارزات توده های جان به لب رسیده مردم ایران طی یک سال گذشته، باعث شد تا همه کثافات و گندیدگی درونی حکومت مذهبی حاکم بر ایران به یکباره در معرض دید همگان قرار گیرد. زندان، تجاوز، شکنجه، کشتار و دیگر جنایات جمهوری اسلامی طی یک سال گذشته، ذهنیت جامعه را در سطحی وسیع تر به سوی کشتارها و جنایات صورت گرفته در دهه ۶٠کشانید. و این همه، گوشه ای از ثمرات مبارزات توده های مردم ایران است. علنی شدن همین اندازه از بحث قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، در میان عناصر اصلی سیستم جمهوری اسلامی، تاکیدی بر این باور است که تنها با گسترش مبارزات توده های مردم ایران می توان امید داشت تا درب تاریک خانه کشتارهای دهه شصت به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، به طور کامل گشوده شود و تمام ابعاد این جنایت عظیم ضد بشری در معرض توده های مردم ایران و جهان برملاگردد.

متن کامل در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.